به درمسال کارتهی پروان رفتم، تا شهروندان سیک این کشور را از نزدیک ببینم و از حال شان گزارشی تهیه کنم، نگهبانی که آنجا بود، با ناخوشی برایم گفت: «کسی باشه که همرایش گپ بزنی. مگم هیچ کس د درمسال نیست خوار.»
درمسال؛ جایی که شهروندان سیک برای نیایش (عبادت) میروند و در حالت معمول همیشه شماری از شهروندان سیک را در خود دارد؛ اما پس از حملههای هدفمند بر این شهروندان و درمسالها و کشتهشدن شمار زیادی از آنها در ننگرهار و کابل، بخشی از این شهروندان به بیرون از کشور، به ویژه هندوستان رفته اند و شماری دیگر که در افغانستان مانده اند نیز، حال خوشی ندارند و به دلیل تهدیدهای امنیتی، نمیتوانند با خیال آسوده به عبادتگاههای شان بروند.
از نگهبانی که کنار در ورودی درمسال ایستاده بود، سراغ خانوادههایی را گرفتم که از شهروندان سیک در کابل مانده اند.
وقتی به خانهی یکی از شهروندان سیک وارد شدم، بیشتر از هر چیزی، دلتنگی و ناامیدی را در خانه میشد دید؛ خانهی کوچکی که نزدیک به شش نفر در آن زندگی میکرد. زن خانواده نزدیک به سی سال اش بود؛ اما سبزگونهی چهره و موهای جوگندمی اش او را پیرتر از سنی که داشت، نشان میداد. او در حالی که کودکش را در آغوش داشت، بغض اش را قورت داده و از کشتهشدن شوهرخواهر و برادرزاده اش در حملهی ۶ حمل بر درمسال شوربازار در ناحیهی اول شهر کابل، میگوید:«دل ما ر داغ داغ کدن، همگی تیتوپاش شد، هیچ کسی نماند. عزیزهای ما ر کشتن و کسایی که ماند، رفتن دیگه کشورا.»
در حملهی چهارشنبه (۶ حمل ۱۳۹۹) بر درمسال هندوباوران در کوچهی شوربازار کابل، ۲۶ شهروند سیک کشته و ۶ تن شان زخم برداشتند.
این در حالی است که دو سال پیش در ۱۳۹۷ نیز در پی یک حملهی هدفمند بر این گروه، در جلالآباد نیز، ۲۰ تن کشته شدند که بیشتر شان هندوباروان بودند. این حمله در تابستان ۱۳۹۷ زمانی اتفاق افتاد که محمداشرف غنی، رییسجمهور افغانستان، هیئتی از سران سیکها را برای دیدن به جلالآباد دعوت کرده بود، همین که این هیئت -که شماری از مهمترین چهرههای شهروندان سیک را در خود داشت- به در محل دیدار با رییسجمهور میرسد مهاجم انتحاری خودش را در برابر موتر شان انفجار میدهد.
مسوولیت هر دو حمله را گروه داعش به عهده گرفته است.
در کنار داعش، شهروندان سیک از دست گروه طالبان نیز روز خوشی ندیده اند. در زمان حاکمیت گروه طالبان، این گروه برای تشخیص این شهروندان از شهروندان دیگر، آنها را ناچار کرده بودند که دستار زرد به سر ببندند و در خانههای شان را نیز باید زرد رنگ میکردند تا از سایرین فرق شوند.
در میان شهروندان سیک با کودکی به نام اجی برمیخورم. او دوازده سال دارد؛ اما به اثر خشونتی که دیده است، به سختی حاضر میشود حرف بزند. وقتی میخواهم همرایش مهربان باشم نیز تردید دارد که باور کند یا نه!
اجی میگوید که به دلیل آزار و اذیت همصنفیهایش دیگر به مکتب نمیرود. «به ما د مکتب میگفتند؛ هندوی دیوانه، یا مادر گفته دشنام میدادند؛ باز ازو خاطر حالی مکتب نمیرم. فقط د درمسال درس میخوانم.»
ناگفته نباید گذاشت که در کنار چالشهای امنیتی و بهداشتی، نبود دسترسی به خدمات آموزشی مناسب نیز، از شمار مشکلهایی است که شهروندان سیک با آن روبهرو استند.
هندوباوران افغانستان با این که از سالهای سال به اینسو، در این کشور زندگی میکنند؛ اما با گذشت زمان شمار شان رو به کاهش است. شمار شهروندان سیک افغانستان در ۱۹۱۹ به ۱۰۰ هزار میرسید، در ۱۳۹۴ این رقم به ۲۵۰۰ و حالا به کمتر از ۷۰۰ تن میرسد.
اخیرا شماری از سیکها برای فرار از تهدیدهای امنیتی، راهی هندوستان شدند تا روزهای باقی عمر شان را در آرامی بگذارنند؛ اما به گفتهی نرندر سینگ خالصه، نمایندهی سیکها، افراد مهاجرشده به این کشور شبیه آوارگان که تگدی میکنند به سر میبرند؛ به هیچ امکان آسایشی دسترسی ندارند و اذیت میشوند.
سونی سینگ شهروند دیگر سیک، که در افغانستان زاده شده و همینجا بزرگ شده است، میگوید که او نیز میخواهد روزی از افغانستان برود، به جایی که تنها انسانیت معیار برای زیستن باشد. او میگوید: «تا زمانی نمییایم که د افغانستان حقوق اقلیتها مراعات نشود.» و در آخر با حس وطندوستیای که دارد میگوید، به پشتو میگوید: «تل دی وی افغانستان. ژوندی وی افغانستان.»
شهروندان سیک در قانون اساسی ۱۳۸۲ افغانستان، به عنوان اقلیت رسمی کشور شناخته شده و دولت مکلف به تامین حقوق شهروندی، به ویژه امنیت عبادتگاههای شان است. با این حال اما این اقلیت در افغانستان همیشه آسیبپذیر بوده/است.
سونی سینگ با اندوهی که در صدایش پیدا است، میگوید: « وطن مادر آدم است و هیچکس دوست ندارد از آغوش مادرش جدا شود؛ اما شرایط قسمی است که نه مادر میتواند فرزندش را در آغوش بگیرد و نه فرزند توان جداشدن از مادر را دارد. شرایط زندگی ما را مجبور به ترک سرزمین مادری مان میکند.» سونی سنگ نیز از زندگی در افغانستان، خوشی ندیده است. او در حمله به درمسالی که در حال نیایش بودند، شش عضو خانواده اش را از دست داده است و درد آن را هنوز با خود حمل میکند. از او در مورد روزهای دانشآموزی اش میپرسم. پس از چند لحظه درنگ به بالا خیره میشود، انگار خاطرههای روزهای بودن در صنف درسی را مرور میکند، با صدای آهسته میگوید: «وقتی ما مکتب میرفتیم همگی به ما کافر خداناشناش میگفتند و حتا در ساعتهای آموزش دینی به ما میگفتن چرا مسلمان نمیشین.»
شهروندان سیک افغانستان نیز به دلیل مشکلهای نهادینهشده در ساختار اجتماعی-سیاسی و فرهنگی افغانستان، همیشه آسیبپذیر بوده اند و حالا نیز بیشتر شان خواهان رفتن به کشور دیگری استند؛ جایی که بتوانند بدون تهدید امنیتی شب و روز کنند و از حق آموزشوپرورش و زندگی نسبی آسوده برخوردار باشند؛ اما به اساس روایت از زندگی شهروندان سیکی که اخیرا به هندوستان رفته اند، زندگی در بیرون از کشور نیز، نمیتواند آنها را به آسودگی برساند؛ زیرا آنها به هر کشوری که بروند، به چشم مهاجر به آنها دیده میشود.