پس از راهاندازی داد و فریادهای بیشمار مردم در مورد سقوط ولسوالیها، این روزها ظاهرا آرامش و کرختی نسبیای سراغشان آمده و همه به این باور رسیده اند که، هیچ تلاش و تقلایی، نمیتواند سیاست عقبنشینی دولت را، به تهاجم تغییر بدهد.
دو ماه پیش که همزمان با اعلام خروج ناتو، طالبان حملاتشان را بر نقاط مختلف روستایی شدت بخشیده بودند، پیشروی طالبان و سقوط ولسوالیها، سروصدای بیشماری در شبکههای اجتماعی به وجود میآورد. همه تلاش داشتند با خبررسانی لحظهبهلحظه، از یک سو، بر دولت فشار وارد کرده و از سویی، رهبران گروهی و قومی را وادار به ایستادگی در کنار نیروهای امنیتی و دفاعی کنند. این روزها اما، سقوط ولسوالیها، آن چنان که باید، واکنشی به دنبال ندارد. این آرامش، خطرناک و مرگبار است؛ چون، مردم به این نتیجه رسیده اند که صدایشان شنیده نمیشود و پشت سقوط پیهم ولسوالیها، بازیهای بزرگتری جریان دارد که توان تحلیل دقیق آن را ندارند.
کرختی، یکی از مهمترین ویژگیهای جامعهی افغانستان است؛ جامعهای که در آن، افزایش خشونت، بیاعتمادی، فساد و انواعی از نارساییها بدون هیچ انتظاری برای حل آن، همهروزه ادامه دارد. کرختیای که حاصل تکرار است؛ تکرار فاجعه و تکرار خشونت که افکار عمومی را از فاجعهای به فاجعهای تحویل میدهد. زندگی در فاجعه و نبود راه حل، باعث شده است که مردم با وجود انواعی از خشونت، پس از هر حادثهی تکاندهندهای، به زندگی عادی برگردند و برخی حتا تکان حادثه را نیز احساس نکنند. این کرختی است که روستابهروستا و شهربهشهر سفر میکند و از انسان افغانستانی، یا فرد منفعل و کرخت تحویل جامعه میدهد و یا به دستش سلاح میدهد که بدون هیچ احساسی، دست به هر نوع خشونت و عمل غیرانسانیای بزند. طالب، داعش یا هر گروه ترویستی دیگری که میبینید، حاصل این کرختی است؛ کرختی از حس انسانی و افتادن به خوی حیوانی که در آن، هیچ عمل وحشیانهای آن را تکان نمیدهد.
زاویهی دیگر اما، درماندگی است؛ درماندگی و بیاعتمادی مردم نسبت به دولت و بازیهایی که همواره بالاتر از توان تصمیمگیری مردم اتفاق میافتد. سقوط پیهم ولسوالیها و عدم واکنش قناعتبخش از سوی دولت، با وجودی که توانایی و امکانات سرکوب طالبان را دارد، مردم را به این نتیجه رسانده که دستهای آلودهای پشت این جنگ در کار است؛ همان دستهایی که به نوعی سرنوشت مردم زیر سایهی حکومت را نیز سمتوسو میدهد.
این روزها که مردم به اوج درماندگی در مقابل طالبان رسیده اند، شایعههای تلخی در افکار عمومی دستبهدست میشود؛ از احتمال توافق پشتپردهی سران حکومت با طالبان، سازش امریکا با این گروه برای مقابله با چین و کشورهای منطقه و در بازی کوچکتر، تعامل بین رهبران اقوام بر سر فرماندهی مقاومت احتمالی دوم که گفته میشود، به سقوط پیهم ولسوالیهای شمالشرق و محاصرهی مراکز شهرهای آن انجامیده است.
افغانستان، میدان جنگ نیابتی قدرتهای منطقه و جهان است و خروج ناتو، راهی را باز کرده است برای ورود چین که از طریق افغانستان، میتواند فراوردههای تجارتیاش را به منطقه و جهان عرضه کند. این روزها، با افزایش جنگ در شمال، برخی نگران این اند که ممکن امریکا به طالبان شانه داده باشد تا از این طریق، بتواند با افزایش بنیادگرایی در شمال افغانستان که مرز مشترک با کشورهای آسیای میانه، روسیه و چین دارد، رقبایش در منطقه را زمینگیر کند.
احتمال دیگری که این روزها افکار عامه و خصوصا مردم شمال را درگیر کرده، احتمال توافق کابل با طالبان است. این نگرانی، خبر از این میدهد که ارگ، پس از ردشدن از سوی طالبان، به دنبال سقوط شمال است تا دیگر در گفتوگوهای صلح، ارگ با طالبان طرف باشد؛ نه رهبران اقوام که طالبان گفته بودند با آنها فقط گفتوگو میکنند نه با دولت.
احتمال آخری، کوچکتر و تکاندهندهتر است؛ این که گفته میشود برخی از رهبران شمال، بر سر گرفتن قدرت حزبی-مردمی، دچار اختلاف شده اند و برای همین، ولسوالیها در شمالشرق، یکی پی دیگر بدون درگیری به طالبان واگذار میشود تا مدعیان گرفتن قدرت قومی در شمالشرق را، زمینگیر کند. این بازی، اگر واقعیت داشته باشد، در مقایسه با بازیهای بزرگی که در قبال افغانستان جریان دارد، کوچک، تکاندهنده و بچهگانه است؛ این که رهبران شمال، با وجود دشمن مشترکی که هر روز جان و مال مردمشان را میگیرد، به سر و روی همدیگر بزنند و برای رسیدن به قدرت اندک قومی، حاضر شده باشند تا این حد مقابل مردمی که از هر طریقی درمانده اند، بیمروتی کنند. این بازیها، نه تنها مردم که به زودی، دامن رهبران و دولت را نیز خواهد گرفت؛ چون، بازیهای بزرگتری بیرون از مرزهای جغرافیایی افغانستان وجود دارد که در آن، حکومت، رهبران سیاسی و مردم، همه قربانی اند.