نویسنده: کریم سبحانی
درآمد
فرهنگ هر ملت، در ساحت خود دارای یکسری ارزشهای منحصر به فرد خودش است که شناخت یک فرهنگ و هویت آن، از مسیر شناخت همین ارزشهای منوط به همان فرهنگ میگذرد. افغانستان، از روزگاران قدیم، خواستگاه فرهنگهای متفاوت و متنوع بوده است. بافتهای اجتماعی و فرهنگی در افغانستان، به گونهای است که هیچ هویت و فرهنگی نمیتواند به لحاظ وجودی، گفتمان و هویتهای فرهنگی دیگران را انکار کند؛ اما قواعد و موتور تاریخی در مناسبات فرهنگی و سیاسی در افغانستان، همیشه بر مبنای تضاد و تقابل عمل کرده است. در واقع، روایت تاریخ به قول کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان آلمانی، «تضاد و تقابل» بوده است.
سیاست بر مبنای انحصار و حذف هویت دیگران، از آغاز جغرافیای بنام افغانستان تا هنوز ادامه داشته است و از این ماجرا، بسیاریها در دیگ قدرت و ثروت ذوب شدند و تعدادی هم، بنابر قابلیت و ایستادگی شان ماندگار شدهاند. من، در این نوشته، به چند عنصر مشخص در شکلدهی چنین گفتمانی در افغانستان میپرازدم که از زمان احمد شاه ابدالی آغاز و تا سیاستهای ملا هبتالله ادامه دارد.
قدرت و هویت
مسألهی اصلی این است که هویتها، همواره تحت تاثیر قدرت سیاسی قرار داشتهاند و قدرتهای سیاسی، تعیینکنندهی برخوردها و شکلدهی روایتهای فرهنگی بوده است. اسکان قدرت و ثروت در افغانستان، در بیشترین بازهی تاریخی، در اختیار قوم پشتون بوده است. نگاه کاذبانه و دور از منطق تاریخی برای قوم پشتون، ادعاهای عجیبی خلق کرده است که تاریخ پنج هزار ساله و اکثریتخواهی پشتونی در افغانستان، از همین روایت برساختی ریشه میگیرد. در این رویکرد، سایر اقوام با همهی تاریخ و ارزشهای شان، مانند مهمانی که هیچ تعلق به افغانستان ندارند، پنداشته میشوند. از اینرو، یکی از ریشههای تمامیتخواهی فرهنگی و سیاست حذف، بنابر رویکرد همسانسازی فرهنگی، از دستگاه قدرت انجام شده و تبدیل به یک رویهی سیاسی شده است.
پشتونوالی و هویت
پشتونوالی، یکی از عناصر بسیار مهم و حیاتی در تفکر و هژمونی قومی پشتونها پنداشته میشود. پشتونوالی، حیثیت مانیفست و کلان روایت را برای پشتونها در سمت و سودهی مناسبات فرهنگی و سیاسی افغانستان، تعیین میکند. در این ایدیولوژی، یک «اوغان» قبل از این که مسلمان باشد، پشتون است، قبل از این که یک شهروند باشد، پشتون است و قبل از این که یک انسان مدرن و شهروند مدرن جهانی باشد، پشتون است. در واقع، پشتونوالی، مدرسهای است که اکثر پشتونها از آن با نمرات خوب و عالی فارغ شدهاند و از این زاویه به قضایا مینگرند. در این ایدیولوژی، افغانستان، متعلق به پشتون هاست، تاریخ و حوادث تاریخی، به نفع پشتونها مصادره میشود و همهی اقوام، مهمانهای ناخواندهای استند که بر دسترخوان سیاسی این قوم شریک شدهاند. از اینرو، اینها خود را ناچار میدانند که با مهمانان ناخوانده، تکلیف و رسالت شان را تعیین کنند. حذف و دستبرد افتخارات فرهنگی و مصادرهکردن آنها به نفع پشتون، حذف زبان فارسی، اوزبیکی و سایر زبانها از ادارات دولتی و دانشگاهها و دهها مورد دیگر، به وضاحت نشاندهنده هویت فرهنگیای است که خاستگاه و روایت آن، از قومیت و پشتونوالی ریشه میگیرد. از اینرو، حذف واژهی دانشگاه و برخورد تبعیضآمیز با زبان و فرهنگ اقوام غیر پشتون، برای بنده تعجبآمیز و دور از باور نیست؛ بلکه نشاندهندهی تداوم همان روایت و گفتمانی است که سالهاست افغانستان آنرا تجربه میکند. خوشبختانه، زبان فارسی، همواره از این ماجراها، موفقانه بیرون شده و افتخار آفریده است. حوزه زبان فارسی، آنقدر در لایههای تاریخی و فرهنگی مردم افغانستان، ریشه و بنیاد دارد که از این باد و بارانهای موسمی نمیهراسد. به قول شاعر سترگ پارسی فردوسی:
پی افگندم از نظم کاخ بلند
که از باد و باران نیابد گزند
طالبان و هویت
در ادامهی سیاست قبیلهمحور، گروه طالبان که یکی از شاخصهای بسیار عمده آن، پشتونوالی است و در واقع خلف سیاستهای همان قبیله است، برخوردهای شدیدی را در برابر فرهنگ و ارزشهای تاریخی حوزه زبان فارسی_ دری در پیش گرفتهاند. این قضایا و رویکردها، ریشه در تفکر قبیله دارد که در آن، تنوع و گوناگونی واقیعتهای اجتماعی و فرهنگی افغانستان، نادیده گرفته میشود و سیاستهای حذف و انکار ادامه پیدا کرده است/میکند. از اینرو، اقوام غیر پشتونی، دو کار را میتوانند در این شرایط انجام دهند؛ نخست این که به تولید و نشر زبان فارسی، توجه جدی کنند و در برابر این فارسیستیزی سیستماتیک قبیله ایستادگی کنند و دوم این که از راه مبارزات نظامی و حمایت از مقاومت برای حضور در مناسبات و بقای آینده در افغانستان، باهم متحد و یکپارچه شوند.