
پس از خوشرفتاریهایی که اداره جو بایدن با حکومت افغانستان داشت؛ دیروز شاهد نمایش قدرت از سوی مقامهای حکومتی افغانستان بودیم. نخستین موردی که میتوان یادآور شد، دیدار محمد اشرفغنی با اعضای شورای علمای اهل تشیع است.
رییسجمهور، در یکطرف معاون نخست خود و در طرف دیگر، محمد محقق را داشت که از رهبران سیاسی پرنفوذ جامعهی هزاره و اهل تشیع در کشور است. نخست از همه، این دیدار رابطهی حکومت با ایران را یادآور میشود؛ حکومت افغانستان در این اواخر سعی داشت با جمهوری اسلامی ایران که تنها حکومت مطلق شیعه در جهان است، رابطهی اقتصادی و سیاسی داشته باشد.
آقای محقق نیز در همین جریان با تیم محمد اشرفغنی؛ کسی که تنشآمیزترین رابطه را با او داشت، ملحق شد. نمیتوان انگیزه احیای روابط سیاسی آقای محقق را بهدرخواست حکومت، بیربط بهنزدیکی ریاست جمهوری با ایران دانست.
دیدار با شورای علمای اهل تشیع کشور، اگر بهمعنای تشدید رابطهی حکومت با رژیم ایران نباشد، بهمعنای استفادهی نمادین از علما، در راستای برجستهسازی آن است. حکومت افغانستان در حالی با ایالات متحده وارد تجدید رابطهی بدون تنش میشود که چندی پیش، محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران گفته بود اگر افغانستان خواستار مقابله با داعش است، ایران میتواند گروه فاطمیون را در خدمت و ادارهی حکومت افغانستان، جهت تقویت مبارزه با داعش، قرار دهد.
بهنظر میرسد، پیوندهایی که میان دو همسایه بهوجود آمده بود، توانست نقش یک تهدید را برای ایالات متحده بازی کند. تهدیدی که اگر انجام نمیشد، شاید سیاستهای امریکا در برابر طالبان و پایبندیاش را بهخروج از افغانستان، ادامه میداد.
درهرصورت، چنین گمان میرود که حکومت افغانستان از اهل تشیع کشور بهعنوان آلهی فشار بر امریکا و پاکستان استفاده میکند؛ این کار تنها بهدلیل نسبت مذهبی بخش بزرگ مردم افغانستان با ایران، ممکن شده است و توانسته چنین فضایی را خلق کند.
سخنان رییس جمهور که دربرگیرنده یکسری از پیامهای دوستانه به امریکا بود نیز نباید نادیده گرفته شود. آقای غنی گفت؛ انقطاع در جمهوریت، بهای نهایت بالایی خواهد داشت. او افزوده است که نیروهای امنیتی و دفاعی، جنگ را نباختهاند و ایالات متحده، شریک دولت افغانستان و نیروهای افغان است.
چند مطلب مهم در این گفته وجود دارد؛ نخست اینکه آقای غنی پافشاری ویژهای بر حفظ جمهوریت و قیمتی که باید از برای تخریب آن پرداخته شود داشت. دوم اینکه این گفته همزمان بود با اشاره به شراکت و همکاری امریکاییها در نظام جمهوری که دستآورد همکاری نیروهای امنیتی دو کشور است.
نقش علمای شیعهی کشور در این گفتهها، همان نقش نمادین است؛ نمادی که در برابر امریکا بهعنوان تهدید قرار گرفت و اشاره به گزینهی حکومت برای برقراری رابطه با ایران بهجای ایالات متحده داشت.
ناگفته نماند که بخشی دیگر از عناصر کلیدی حکومت، دیداری با قوای هوایی کشور داشتند. در این دیدار، حمدالله محب، مشاور امنیت ملی، مسعود اندرابی، وزیر داخله و احمدضیا سراج، رییس عمومی امنیت ملی حضور داشتند.
گفتههای مشاور امنیت ملی، نزدیک به حرفهای رییس جمهور بود که گفته بود نیروهای امنیتی کشور، جنگ را نباختهاند. آقای محب، افزون بر اینکه نیروهای امنیتی را به جواب قاطعانه در برابر طالبان فراخواند، گفت؛ رهبران طالب نشان دادند که در گفتوگوهای صلح استقلالی ندارند.
آشکار است که منظور ایشان، بیشتر متوجه پاکستان بود؛ زیرا این نیز روشن است که بزرگترین پشتیبان طالبان، پاکستان است و استقلال آنان نیر در گرو سیاستهای همین کشور قرار دارد.
این سه مقام حکومتی هرکدام بهترتیب از مزدوری طالبان بهنحوی رونمایی کردند؛ بهدنبال حرفهای محب، وزیر داخله کشور گفت؛ اگر طالبان به جنگ ادامه بدهند ما نیز از خاک خود دفاع میکنیم. دفاع از خاک در برابر کسانی که برای شریک شدنشان در نظام سیاسی افغانستان، در حال مذاکره هستیم، شاید بیپیشینه باشد.
رویهمرفته، نتیجه این است که حکومت افغانستان، با نمایش قدرت خود، هم در برابر امریکا، هم پاکستان و هم طالبان، میخواهد تمام فرصتهایی را که از دست داده، با تغییر ادارهی ترامپ به ادارهی بایدن، جبران کند. آنچه اما اهمیت بسیاری دارد، تصمیم حکومت نیست. باید دید که حکومت افغانستان با رابطهی نیمهکارهاش همراه ایران چه میکند.
اگر امریکاییها تمام ماجرا را بهنفع جمهوریت بهپیش ببرند، توقع دارند که ایران دوباره از سیاستهای کشور به حاشیه رانده شود؛ آیا در صورت اینکار، ایرانیها دست بهتخریب گفتوگوهای صلح و ادامه بهحمایت از طالبان نخواهند زد؟
این پرسشی است که باید، همزمان از گروههای سیاسی حامی حکومت پرسید. بهرهجویی از نسبت مذهبی با ایران و بعد پشت کردن به آن، آیا جامعهی اهل تشیع کشور را بهخطر نمیاندازد؟
فعالیتهای اخیر ایران و اظهاراتی که از سوی وزیر خارجه آن کشور، مطرح شد، نشان میدهد که در چشم جامعه جهانی و بهخصوص امریکا، شیعیان و هزارهها، هوادار ایران جا زده شده است؛ این خطری است که میتواند در صورت دامنگیر شدن به آن، دیگر راهی برای جبران باقی نگذارد.