
هنگامی که رویداد تلخ و ناخوشآیندی در جامعه رخ میدهد، قبل از این که اخبار مربوط به آن اتفاق را از رسانههای رسمی بشنویم، کافی است وارد فیسبوک شده و اخبار را با جزییات آن ببینید و در جریان آن قرار بگیرید. در اینجا هر فردی تبدیل به یک رسانه شده است و افراد به حکم گویندههای خبر صرف به گزارش خبر پرداخته و گاه حتا زیر خبر منتشر کرده، اسم خود را میزنند و حالت رسمیای نیز به آن میبخشند. در اینجا اگر کار افراد جامعه خبررسانی شده است و همه افراد تبدیل به گویندهی خبری در صفحههای شخصی شان شده اند، پس کار چه کسی نقد است؟ کار چه کسی نگاه جستوجوگرانه به اتفاقات است؟ کار چه کسی بررسی گزارشها و خبرها است تا بتواند به واقعیت موجود پیببرد؟ چه کسی بازوی حمایتی و کمکی برای مردم میشود و چه کسی قرار است روحیهی مبارزهطلبی را در خود و دیگران به وجود آورده و تقویت کند. در چنین شرایطی، هنگامی که وارد صفحههای اجتماعی میشویم، به صورت ناگهانی بمباران میشویم؛ یک خبر را چند صد بار توسط افراد میخوانیم، یک تصویر را چندصد بارمی بینیم، افراد در اطلاعرسانی وخبردادن از همدیگر پیشی میگیرند و بعد دنبال این استند که ببینند چهقدر خبری که آنها نشر کرده بازنشر شده است، چهقدر لایک خورده است، چند تا نظر پای خبر وجود دارد و از این طریق، احساس کاذب سهمداشتن و پرستیژ فعالبودن به خود بگیرند.
در چنین جامعهای، هنگامی که نقشها جابهجا میشود و هر کس در جای خودش قرار نمیگیرد؛ نگاهها به اتفاقات سطحی میشود، عوامزده میشود، آنقدر از اخبار پر میشویم که دعا میکنیم زودتر زمان بگذرد و صفحات فیسبوک به حالت قبل باز گردد. عدهای هم برای خود شان دلیل و دلایل میآورند و آثار خشونت و خشم را منتشر کرده و از این طریق میخواهند بگویند؛ ای مردم خاموش و بهخوابرفته بیدار شوید!
متاسفانه اما از آنجایی که پشت این دفاعها و پشت این رفتارها نگاه کارشناسانه و دقیق وجود ندارد، نمیدانند که نشر این اخبار در حجم بسیار زیاد نه تنها مردم را بیدار نمیکند؛ بلکه آنها را بیشتر وادار میکند که زیر لحاف رفته و از جامعه و افراد فاصله بگیرند و در لاک تنهایی خویش فرو بروند. در چنین شرایطی که نیازمند کنش فعالانهی انسانها است، نیازمند بازیابی توان برای واکنشنشاندادن و دادخواهیکردن است، هنگامی که کنشها و واکنشها به اطلاعرسانی صرف تنزل مییابد و ما تبدیل به پایگاههای اطلاعرسانی و نشر اخبار میشویم، میبینم که خود مان هم اسیر در چرخهای شده ایم که در به وجود آوردنش نقش داشته ایم، ما هم در این روزها حال و رمق گپزدن با دیگران را نداریم، فعالیتهای گروهی و تیمی متوقف میشود، افراد در خود شان فرو میروند، رفتارها و واکنشها بیش از آن که منطقی و کارساز باشد هیجانی است و افراد گاه به خود حمله میکنند، گاه به دولت و گاه به مردم. این دقیقا خاصیت حملههای تروریستی است که ماهیت گلولهبرفی دارد، و بعد از یک حملهی تروریستی، بقیهی وحشت و اضطراب را مردم تولید میکنند و گلولهبرفی غلت خورده و بزرگتر میشود و اتفاقی در جامعه میافتد که نیروهای تروریستی میخواهند؛ یعنی سردرگمی و فلجشدگی اکثریت مردم.