اشرفغنی از سفر لندن با تلخکامی برگشت. روح و روانش از تحقیری که فعالان جنبش روشنایی نصیبش کرده بودند، آزرده بود. اولین بار بود که با این برهنگی حس میکرد افغانستان مرزهایش شکسته و حساب و کتابش در محوطهی ارگ و کابینه و پارلمان و چند متر این سو و آن سوی قصر ریاستجمهوری محصور نیست. فعالان جنبش روشنایی صدایی را در لندن، در قلب یکی از بزرگترین کشورهای حمایتکنندهی حکومت وحدت ملی بلند کرده بودند که بلافاصله در سراسر جهان انعکاس کرد. سخن دیوید کامرون اگر غیر از این فضا، در زمان و مکان دیگری مطرح میشد، شاید بازتاب خاصی نمییافت. لندن میزبان مهمترین شخصیتهای اثرگذار جهانی بود. تمام رسانهها با دوربینها و خبرنگاران جستوجوگر از هر چیزی بو میکشیدند و خبرسازی میکردند. «رییسجمهوری فاسدترین کشور دنیا» میآمد تا از دنیا پول تقاضا کند؛ اما توجیه آن، نه تنها در افکار عامه، بلکه در قضاوت بلندپایهترین سیاستمداران جهانی، «فساد»، «دزدی» و «اختلاس» بود. دنیایی که صفت «مدرن» را برای خود از درک اهمیت «پول» شروع کرده بود، حالا داشت یک مبلغ هنگفت پول را به دست «رییسجمهور» ی میداد که آن را به «فاسدترین کشور دنیا» میبرد و «فساد» و «رسوایی» پس میداد.
اشرفغنی سالهای زیادی از عمرش را در دنیای مدرن زندگی کرده بود؛ به همین دلیل، روح این دنیا را به خوبی درک میکرد و حالا سخن دیوید کامرون را نیز به خوبی میفهمید و نیش سوزناک آن را در عمق وجود خود حس میکرد. پس از سخنان دیوید کامرون، فعالان جنبش روشنایی در اطراف هوتلی که اشرفغنی در آن اقامت داشت یا در جایگاههای مختلفی که او برای سخنرانی و ملاقات گشتوگذار میکرد، گام به گام او را با صداهای بلند و تحقیرکنندهای دنبال میکردند. محافظان اشرفغنی کاری از دست شان بر نمیآمد. صدای هیچ کسی قابل خفه کردن نبود. روی پردهی هیچ دوربینی پرده کشیده نمیشد. قضاوت و زبان هیچ خبرنگاری بند نمیافتاد.
همهی این ماجراها، اشرفغنی را در برگشت از سفر لندن آزار میداد؛ اما او با هر محاسبهای که داشت، آرامش و نرمش خود را در ارائهی طرح گفتوگو با سران شورای عالی مردمی و ایجاد کمیسیون ویژه برای بررسی و حل مسأله نشان داد. احتمالا همین رویکرد اشرفغنی برای محمد محقق و سرور دانش جرأت داد تا با جدیت بیشتری کار کنند و خط حرکت جنبش روشنایی را به سمتی که مدارا و آشتی با حکومت بود، برگشت دهند.
روز شنبه، بیستوپنجم ثور، روزی بود که محوطهی منزل محمد محقق و دفتر سرور دانش ازدحام بیسابقهای را تجربه میکرد. وکیلان شورای ملی و برخی از چهرههایی که در جبههی حکومت یا جنبش روشنایی نفوذ داشتند، در گروههای مختلف رفتوآمد داشتند تا به طرحها و اقداماتی که محقق و دانش ارائه میکردند، گوش دهند یا در مورد آنها بحث و ابراز نظر کنند. در اردوگاه جنبش روشنایی، تصور جداشدن محقق و دانش نگرانیهای زیادی را خلق میکرد. حداقل افراد زیادی بودند که پیامد این جدایی در آستانهی تظاهرات بزرگ مردمی در روز دوشنبه، ۲۷ ثور را، خطرناک میدانستند و نسبت به وقوع آن هشدار میدادند. اشرفغنی در ظاهر امر، به دنبال بهانهای بود که بتواند به گونهی یک «بینیخمیری»، از آسیبی که فیصلهی کابینه در یازدهم ثور متوجه او ساخته بود، عبور کند. هیچ نشانهی روشنی وجود ندارد که حکم کند او به راستی تمایل داشت در نهایت امر فیصلهی یازدهم ثور کابینهاش را به کلی لغو کند و به انتقال لین برق ۵۰۰ کیلوولت از مسیر بامیان – میدانوردک رضایت دهد؛ اما راهی که او باز کرده بود، امکان رسیدن به این نقطه را نیز منتفی نمیکرد.
در اردوگاه جنبش روشنایی به این بُعد قضیه به عنوان عرصهی یک دیپلوماسی فعال و سازنده توجه چندانی نمیشد. صدها هزار فعال جنبش روشنایی با مشعلهای آماده منتظر فرمانی بودند که قرار بود از طرف شورای عالی مردمی صادر شود و حکم کند که به خیابانها بریزند و روشنایی را فریاد کنند. جنبش روشنایی شعارش را رفته رفته واضح ساخته بود: «درد ما برق نیست، فرق است»؛ «تحقیر را تحمل نمیکنیم.» این صدا تنها با یک تصمیم قاطع آرام میشد: لغو فیصله از جانب حکومت و گفتن این که «فرق» و «تحقیر» عملا و رسما به نقطهی پایان خود میرسد. چرا اشرفغنی همهی فشارهای دیگر را تحمل کرد؛ اما این اقدام کوچک و ساده را گردن نگذاشت؟… در اردوگاه جنبش روشنایی این انکار اشرفغنی، ناشی از «تعصب» و «نگاه تحقیرآمیز» او نسبت به هزارهها تفسیر میشد؛ اما آیا، محقق و دانش، به راستی تمایل داشتند اشرفغنی به صدایی لبیک گوید که سکهی قهرمانی آن بر سینهی خلیلی، احمد بهزاد و دیگر چهرههایی که ظاهرا برای این دو شخص آزاردهنده بودند، آویزان شود؟ به نظر میرسد کاویدن این سؤال نیز به درک معمای پیچیدهی جنبش روشنایی کمک میکند.
در سمت جنبش روشنایی نیز پذیرفتن طرح مذاکره و ایجاد کمیسیون و نتیجه گرفتن از این مجرا با نگرانی دنبال میشد. خلیلی، صادق مدبر و احمد بهزاد، تنها کسانی نبودند که گوشههای چشم محقق و دانش را به دقت دنبال میکردند. موجی از بدبینی و نفرت نسبت به مواضع خنثای محقق و دانش که گاهی در حد «معامله» و «خیانت» نیز کش میخورد، در ذهن هزاران نفر که اکنون مشعل جنبش روشنایی را در دست داشتند، چرخش میکرد و اینها نیز در شمار کسانی بودند که شایبهی هیچگونه بهرهبرداری محقق و دانش از ماجرای لین برق پنجصد کیلوولت را بر نمیتافتند.
کاروان جنبش روشنایی به نقطهی لغزندهای رسیده بود. آقای خلیلی تنها با لقب «رهبر خردمند» مانور میداد؛ اما «خرد سیاسی» او در این لحظه، بالاتر از سطح رقابت و همچشمی با محقق و دانش قد نمیداد. برای او، کنار رفتن محقق و دانش از اردوگاهی که حالا صدای جهانی یافته بود، دستآورد کمی نبود. اتفاقا اندکی بعد از برگزاری تظاهرات ۲۷ ثور، وقتی محمد محقق در برابر دوربینهای تلویزیون قرار گرفت و نیش و سخنان تحقیرکنندهاش را با بیباکی و بیپروایی تمام بر جان خلیلی فرو برد، درک خود از این نقشآفرینی خلیلی را برملا کرد.
شامگاه روز ۲۵ ثور، وقتی پس از صحبتهای مفصل در منزل محقق، جلسهی بزرگی مرکب از حدود چهل نمایندهی هزاره در پارلمان به اضافهی عزیزالله شفق، دانش و محقق در منزل دانش برگزار شد، تمام هوش و خرد سیاسی رهبران جنبش روشنایی در هیأت شورای عالی مردمی به آزمون گرفته شد. وکلای شورای ملی همه اعضای شورای عالی مردمی بودند و احمد بهزاد و اسدالله سعادتی نیز در جمع شان حضور داشتند. موضوع این جلسه، بحث روی ایجاد کمیسیونی بود که با ترکیب افراد کلیدی از دو طرف (حکومت و جنبش روشنایی)، راه حل نهایی برای قضیهی «توتاپ» را پیشنهاد کند. اشرفغنی ظاهرا برای محقق و دانش چراغ سبز نشان داده بود که به هرگونه فیصلهای که توسط این کمیسیون صورت گیرد، احترام میگذارد. این چراغ سبز اشرفغنی از عوامل عمدهای بود که محقق و دانش با قاطعیت و امیدواری زائدالوصفی در جلسات حضور یابند و بر طرح «مذاکره و گفتوگو» تأکید کنند.
در این جلسه، اسدالله سعادتی، در برابر طرح حکومت، محقق و دانش که کمیسیونی مرکب از ۱۳ یا ۱۲ عضو با تنها ۵ عضو هزاره را پیشنهاد میکرد، پیشنهاد دیگری را عنوان کرد که با توافق همهی اعضای جلسه پذیرفته شد. طرح او به استناد از خادمحسین کریمی در «کوچهبازاریها» این بود:
«۱٫ ترکیب کمیسیون برعکس شود؛ هفت عضو هزاره و پنج عضو از اقوام دیگر.
۲٫ شش عضو کمیسیون را باید ما (اعضای حاضر در جلسه) تعیین و معرفی کنیم نه حکومت. اعضایی که معرفی میکنیم، باید شامل اعضای تکنیکی و سیاسی باشند. اعضای سیاسی برای ایستادگی در برابر تنشهایی که خلق میشود و خلق میکنند و اعضای تکنیکی برای توضیحات تکنیکی و فنی.
۳٫ یکی از هفت عضوی که حکومت از کابینه به کمیسیون معرفی میکند، باید هزاره باشد.
۴٫ دانش و محقق باید خود شان به جلسهی شورای عالی مردمی بیایند و مسودهی تشکیل کمیسیون و ترکیب آن را به تصویب برسانند. تا وقتی این مسوده به تصویب شورای عالی مردمی نرسد، اجرایی نخواهد شد. ما اگر چه اعضای شورای عالی مردمی استیم؛ اما به نمایندگی از شورا در جلسه شرکت نکرده ایم. تمام ماجرا در این جلسه جمع نخواهد شد. آنجا (در شورا) هم جلسه و روندی وجود دارد و «نری» باید که مسوده را در آنجا به تصویب برساند.
۵٫ موضوع مورد بحث کمیسیون باید فقط و فقط بر سر پروژهی خط برق ۵۰۰ کیلوولت ترکمنستان باشد نه هیچ بدیل دیگری.»
خادمحسین کریمی در «کوچهبازاریها» و اسدالله سعادتی در «پاسخهای من» مینویسند که بعد از بحث و بررسیهای لازم، بر سر افرادی که از طرف شورای عالی مردمی به کمیسیون معرفی شوند، توافق صورت گرفت. نکتهی ظریفی در «کوچهبازاریها» آمده که شرح آن این است:«سید نادرشاه بحر، عبدالقیوم سجادی، بهزاد و سعادتی را پیشنهاد کرد و همهی اعضای جلسه به استثنای دانش، پیشنهادش را پذیرفتند. دانش نام بهزاد را در فهرستش یادداشت نکرد و سعادتی اعتراض کرد که بهزاد باید در فهرست بیاید. بهزاد در حالی که رنگ چهرهاش تغییر کرده و اندکی برافروخته بود، با صدای آرام خطاب به سعادت گفت: «برادر، ما باید باشیم. ای رقم نمیشه.» در نهایت، دانش با اکراه، نام بهزاد را نیز در فهرست اعضای کمیسیون نوشت.» (همان، ص ۴۰۰)
صبح روز ۲۶ ثور، بهزاد برای من زنگ زد و «برای یک مشوره» به منزلش دعوت کرد. من مصروفیت درسیام در معرفت را عذر آوردم؛ ولی او گفت: «کار مهمی است که باید صحبت کنیم. تحول مهمی اتفاق افتاده است.» به تصور این که میتوانم تا شروع درسهایم به مکتب برگردم، به سوی منزل او رفتم.
در جریان صرف صبحانه، بهزاد از ماجرایی که در طول روز گذشته در منزل محقق و شام در منزل دانش اتفاق افتاده بود، به تفصیل یاد کرد و گفت که حالا قرار شده این کمیسیون تشکیل شود. وی ابراز امیدواری کرد که این کمیسیون بتواند فیصلهی کابینه را لغو کند و مسیر بامیان – میدانوردک برای لین برق ۵۰۰ کیلوولت پذیرفته شود. گفت: «از قرار اصرار دانش و محقق فهمیده میشد که اشرفغنی از سفر لندن درس تلخی گرفته است و حالا حاضر است که مسأله را ختم کند.» با این وجود، گفت «هنوز قطعی نیست که اشرفغنی اعضای کمیسیون را با ترکیبی که پیشنهاد شده است، قبول میکند یا نه.»
از بهزاد پرسیدم که آیا شورای عالی مردمی طرح را پذیرفته است؟ گفت: تا هنوز برای شورا به طور رسمی چیزی گفته نشده، اما از آنجایی که بیش از چهل نفر از وکیلان در جلسه بودند، شاید با مخالفت خیلی جدی مواجه نشود. گفت که همهی اعضای شورای عالی مردمی اطلاع داده شده اند تا در جلسهی مسجد رسول اکرم برای بررسی این موضوع شرکت کنند. در مورد تظاهرات نیز صحبتهای زیادی کردیم. در مورد این نکته نیز به توافق رسیدیم که اگر پیشنهاد کمیسیون پذیرفته نشد، معرفت را تعطیل میکنیم تا دانشآموزان و معلمان بتوانند در تظاهرات شرکت کنند.
به پیشنهاد بهزاد، من هم به مسجد رسول اکرم رفتم تا در جلسهی شورای عالی مردمی اشتراک کنم و اگر تدابیر تظاهرات گرفته میشد، در کارهای مرتبط با آن سهیم شوم. من عضویت شورای عالی مردمی را نداشتم. وقتی سردار قلندر این موضوع را به عنوان اصلی مبتنی بر اصول شورا مطرح کرد و قرار شد که من از جلسه بیرون شوم، داکتر جعفر مهدوی برای پایان دادن جنجال اعلام کرد که یک عضو مربوط به حزب ملت را از جلسه بیرون میکند تا من به جای او به عضویت شورا گرفته شوم.
جلسهی شورا با تنش و تندگوییهای زیاد میان اعضا خاتمه یافت. ساعاتی بعد، وقتی دانش و محقق از ارگ برگشتند و مکتوب امضاشدهی اشرفغنی برای پذیرش طرح و ایجاد کمیسیون را با خود به درون شورای عالی مردمی آوردند، اعضای شورا حساب محقق و دانش را با تندی روی کفش گذاشتند و با تحقیر و توهین از جلسه پس فرستادند. به این ترتیب، شامی که با امیدواری برای رسیدن به یک راه حل آغاز و انجام یافته بود، در فردای خود روز روشنایی را به تیرگی سوق داد. دانش شاید سرشکستگی و اهانتی را که اعضای شورا به او تحویل دادند، قابل تحمل میدانست؛ اما برای محقق، این رویداد به مثابهی زخم خونچکانی تلقی شد که از همان لحظه برای انتقام آن آمادگی گرفت و تا آخر ماجرای جنبش روشنایی از درد و سوز آن رهایی نیافت.