
برچسپ روسپی/فاحشه، معمولا به زنان چسپیده است؛ به قشری از جامعه که در داد و ستد جنسی، دست باز ندارند و در صورت سرکشی از قواعد معمول، با لقبهای روسپی/فاحشه یاد میشوند. این برچسپ شخصیتی-جنسی، در بسیاری از زبانها/فرهنگها، ویژهی زنان است و برای مردانی که در معاملات جنسی متعدد، داد و ستد دارند، لقبی که آنها را از صف مردان دیگر –مردان پاکدامن- جدا کند، وجود ندارد. این نوع نگاه در دادوستدهای جنسی زنان، برخواسته از جایگاه نگاهکننده به مسایل زنان است؛ جایگاهی که به مسایل مربوط به زنان نگاهی همراه با تعیین تکلیف دارد.
در جامعهی افغانستان، هنوز درصد بالایی از مردم تا نگویی فاحشه، از روسپی سر درنمیآورند؛ این ناآشنایی با لفظ روسپی، برآمد تسلط زبانای است که از زبان عربی با نوعیت نگاه این زبان به مسایل مربوط به زنان گره خورده است. در زبان عربی، معادلی برای مردی که با زنان زیادی زنا/سکس میکند وجود ندارد، جز این که به مرد زناکننده «زانی» و به زن زناشونده «زانیه» میگویند. لقب فاحشه اما؛ فقط برای طیفی از زنان داده میشود که روابط جنسی آزاد دارند. این نوع نگاه را میتوان در جامعهی پیش از اسلام عرب -در زنده به گور کردن دختران- دید و در عربستان امروز که با این سطح اقتصادی، هنوز از کشورهایی است که بیشترین خشونت علیه زنان را دارد؛ خشونتی که گره خورده است به مسألهی ناموسی زنان و دادوستدهای جنسی شان. این نگاه در زبان که برآمد نوعیت نگاه فرهنگ بومی عربها نسبت به زنان است، در قالب آموزههای دینی، به جوامعی صادر میشود که مغلوب اسلام میشوند. آنچه که امروز دیدگاه انسان افغانستانی را نسبت به زنان تعریف میکند، برخواسته از جامعهی بدوی پیش از اسلام عرب است که در قالب آموزههای دینی-مذهبی بازتعریف شده است؛ بازتعریفی که ریشههایش را از تعریف موجود نتوانسته است بیرون بکشد.
در زبان فارسی، برای تشخیص زنانی که دادوستد آزاد جنسی دارند، لقب روسپی داده شده است؛ لقبی که جنسیت ندارد و میتواند برای مردانی با روابط جنسی آزاد هم داده شود. برای من که در جامعهی پیش از اسلام افغانستان زندگی نکرده ام، قبول این که زنان با مردان دارای جایگاه یکسان اجتماعی و فرهنگی بودند سخت است؛ اما نبود زنانگی و مردانگی در زبان فارسی، دست کم نشان میدهد که در شکلگیری فرهنگ بومی این سرزمین، مردان و زنان شانه به شانهی هم ایستاده بودند که این امر را میتوان در نبود تشخیص جنسیتی در زبان فارسی دنبال کرد. البته که نمیتوان با این استدلال، از شکلگیری مردانهی تاریخ انکار کرد و فاعلانگاری مفاهیم را در روند تکاملی تاریخ نادیده گرفت. زن و مسائل مربوط به آن، در تمام جوامع انسانی، هنوز بر اساس باورهای بدوی نسبت به آن بازتعریف میشود؛ بازتعریفی که در جوامع دست اول، کم از کم در قوانین توانسته است به تسجیل حقوق مساوی آنان بینجامد؛ اما در بازار، بهعنوان محلی از دادوستد همه چیز برای تداوم بقا، ظرفیتهای جنسی زنان به تبلیغات بازرگانی کشیده شده است؛ به پنلهای سکسیای که روزانه بیش از میلیونها بازدیدکننده دارد. جاخوش کردن این نوع نگاه بدوی در آموزههای مذهبی، باعث شده است که بهعنوان نگاه ایستا در جامعهی افغانستانی باقی بماند؛ ایستایی، از مؤلفههای بارز آموزههای مذهبی است؛ مؤلفهای که مانع بازتعریف پدیدهها و مفاهیم میشود.
این که چرا همیشه وقتی خبری از دادوستدهای جنسی و تصاویر مربوط به آن میشود، بیوقفه به پوستین زنان میچسپیم و به آنان برچسپ فاحشه/روسپی میزنیم، برخواسته از نوع نگاهی است که در روند تکاملی تاریخ، مانع بازتعریف زنان و مفاهیم مربوط به آن شده است. ما مقابل شخصیت مرد سیاسی-اجتماعیای که عکسهایش را با نیکر در کنار بحر یا حوض آببازیای نشر میکند، واکنشی نشان نمیدهیم؛ اما زمانی که به عکسهای نیمبرهنهی زن شناخته یا ناشناخته روبهرو میشویم، نمیتوانیم بیتوجه باشیم؛ شاخکهای جنسیمان حلزونوار دراز میشود و به آن طوری میچسپیم که ته و تویش را با گندش درمیآوریم. این نوع نگاه نسبت به زنان، همیشه در قالب «کردن» و «دادن» تعریف میشود. ضربالمثل معروفی داریم که «سَرِ زدگی بالاست.» این ضربالمثل، با دو کاربرد در مسایل مربوط به «زدن» استفاده میشود. یکی برای این که کسی در جنگ کسی را مغلوب کند و دیگری این که مردی با زنی وارد رابطهی جنسی شود. از آنجایی که ضربالمثلها رکترین تعریفها از پدیدهها و مفاهیم در یک جامعه است، معاملهی جنسی آزاد مردان در قالب ضربالمثل اینچنینی، تبرئه میشود و راه خودش را بهعنوان «زننده» و قهرمان داستان ادامه میدهد؛ اما همه میچسپند به «خوردگی» که زن است و سرش پایین و باید از همه توسری بخورد.
فاعلیت جاخوشکرده در دادوستدهای جنسی، از زن چنان مفعول سیال ساخته است که با هر رویکردی وارد رابطهی جنسی شود، باز هم باخته است و تیمش همیش گول دریافت میکند. اگر به بازتعریف بنیادیتر به سکس و مسایل جنسی و جنسیتی بپردازیم و در معادلهی روسپیگری پای مردان را هم دخیل کنیم، چند درصد مردان در افغانستان روسپی/فاحشه اند؟ برای این طیفی از جامعه که سکس با هر زنی را میخواهند، چه لقبی میتوانیم بدهیم؟ «گابریل گارسیا مارکز» وقتی در زادروز نودسالگی یکی از شخصیتهای تخیلیاش، میخواهد با دختر باکرهای سکس کند، و با دختر نوجوان باکرهای مواجه میشود در یکی از روسپیخانهها که به اثر مصرف زیاد دوا به خواب رفته است؛ در دو راهی بین تجاوز در خواب و انصراف از سکس قرار میگیرد و نام رمانش را «روسپیهای سودازدهی من» یا «روسپیهای غمگین من» میگذارد، میخواهد از زنانی حرف بزند که نخواسته تنفروشی میکنند و در ابهامی از تعریف زندگی جنسی و بقا گیرمانده اند. نامی که مسلما «منوچهر فرادیس»، نویسندهی افغانستانی، با بازتعریف آن روی داستان «روسپیهای نازنین» میگذارد.
در رویکرد ترامتنی «ژنتی» به راحتی میتوان استدلال کرد که دست کم نام و محتوای معنایی این دو اثر دچار روبرداری شده است، با این تفاوت که نوع نگاه در متن نوشتاری از کاه تا کوه است. در این نوشتار، دنبال نامی برای مردان بودم؛ برای معاملهگران جنسیای که دست شان در دادوستدهای جنسی تا شانه دراز است؛ اما هیچ لقبی که بتواند این گروه را از مردان دیگر –مردان پاکدامن- جدا کند وجود ندارد. مردان پاکدامن؟! چه نامی جز «روسپیهای مقدس» برای این مردان میتوانیم بدهیم؟ برای مردانی که با دختران همسن و سال دختران و نواسههای شان سکس میکنند؛ اما چون راهبان مقدس در خانواده و اجتماع احترام میشوند. سودازدهتر، نازنینتر و مقدستر از روسپیهایی که در مقام آمر، مدیر، استاد و… نگاه جنسی به کارمندان، مراجعهکنندگان و شاگردان دارند کیست؟ این بازی به قدری مردانه طراحی شده است که اگر به فرض چند زن بر مردی تجاوز کنند، باز هم مرد بهعنوان «زدنوالا» سرش بالا است و زنان اند که «خوردنوالا»ی همیشگی تشریف دارند.
فاعلانگاری مردانه در روند تکامل تاریخی که بدویت را تحویل تمدن داده است، در هر چیز این جهان دیده میشود. از تحقیقات علمی در بخشهای مختلف زندگی انسان تا هنر، فلسفه و… همه بر معیارهای مردانه استوار اند. این فاعلانگاری را در دست اولترین کشورها که ادعای مساوات و برابری زن و مرد دارند میتواند دید؛ فاعلیتی که از جایگاه تعیین تکلیف نسبت به زنان و قضایای مربوط به آنان نگاه و قضاوت میکند. کافیست سر مان را در گریبان مان فرو ببریم؛ در گریبان زنانی که خوابیده ایم و فکر کنیم که چرا من فاحشه نیستم و او که تنها با من خوابیده است فاحشه است؟ چرا همیشه برگ برنده دست ماست و حیثیت ما خدشهدار نمیشود؟ اگر سکس با دیگری غیر از مجرای قانونی، فروپاشی حیثیت فردی است، پس آیا مردان حیثیت ندارند؟