
خوانشگر: خوشی صمدی
دنگل، فیلمیست در ژانر ورزشی-درام با بازیگری امیرخان در نقش «ماهاویرسینگ» و کارگردانی «نیتش تیواری» که بر اساس زندگی کُشتیگیر هندی، ماهاویرسینگ-امیرخان، در سال ۲۰۱۶ توسط شرکت امیرخان تهیه شد است.
سکانس نخست فیلم، با یک فلشبک از تماشای گزارش رقابت کُشتیگیری بینالمللی میان مبارزان امریکایی و روسی آغاز میشود و ماهاویرسینگ، با لبخندی، هیجان و حسرتش را همزمان به تصویر میکشد؛ هیجان بازی که برای او همه چیزش است و حسرت ازدستدادن امتیاز شرکت در جام کشتی جهانی. اگر بنا را بر این بگذاریم که انسان، موجود تخیلی است که در واقعیتهای دوگانه به سر میبرد، میتوانیم نشانههایی مثل جهان؛ یعنی شاخبهشاخشدن روسیه و امریکا که بر اساس قصهی جنگ سرد برجسته میشود و کُشتی؛ یعنی افسانهی پهلوانی مرد میدانبودن را، به طور عینیتری توضیح دهیم. بر پایهی همین قصه است که میتوانیم استعمار و اعتراض به استعمار در جامعهی هندی را نیز درک کنیم. در ادامهی این سکانس، با دیدن یک روستای محروم و عقبافتاده که کسی تلاش میکند آنتن ماهواره را با دست خودش نگه دارد تا مبارزه دیده شود، شکاف استعمارزدگی میان هند و قدرتهای بزرگ در ذهن مخاطب تداعی میشود. بر اساس باور به قصهی افتخارآفرینی، یعنی لایهی دوم از واقعیت است که باعث میشود ماهاویرسینگ، بیشتر از این که دغدعهی خودش را داشته باشد، دغدغهی کشورش را دارد که به دلیل فقر و حاشیهبودن، وارد رینگ مبارزهای کشتی با کشورهای توسعهیافته نمیشود. او در شروع فیلم، نشان میدهد که توانایی و مهارتهای این بازی را به خوبی بلد است؛ ولی، نمیتواند داخل قفس برود و امتیاز رسیدن به چیزی که خیلی میخواهد و میتواند برسد را، از دست داده و تنها حسرتش را میخورد.
مفهوم حسرت در کاربرد عمومی، بیشتر این معنا را میرساند که کسی به دلیل انجامدادن کاری که فکر میکند اشتباه است، پشیمان میشود؛ اما حسرتی که ماهاویرسینگ دارد، با این مفهوم از حسرت تفاوت دارد و یا میشود، گفت: معنای برعکس این تفسیر قراردادی را تداعی میکند. ماهاویرسینگ، حسرت داشتههایی را میخورد که به دلیل فرودستبودن اش به مطلوب نمیرسد؛ توانایی و مهارتهایی، که نمیتواند به نمایش بگذارد؛ حسرت این که در حاشیه است و امکان رسیدن به آرمانش را ندارد. ماهاویرسینگ در یکی از روستاهای هند زندگی میکند؛ قهرمانی محلی و نمایندهی روستایی کوچک و دورافتاده که خودش را در مقابل جهان قرار داده است. نزدیکیهای دوردستی که کُشتیگیر محلی را به تماشای کشتی جهانی نشانده و آرزوی آوردن مدال طلا برای کشورش، نقشی است که در این هستی قرار است بازی کند. او، قرار است هدفمندانه در این مبارزه شرکت کند. مهینپرستی و ارزشهای محلی ماهاویرسینگ، تعیینکنندهی باورها و خواستههای او است.
ماهاویر سینگ، به دلیل فرودستبودن و فقر، نمیتواند به مبارزه ادامه دهد و رویای رسیدن به افتخارش را، به پسر تولدنشدهی خودش میسپارد. ماهاویرسینگ، با داشتن چهار دختر، هنوز پسری ندارد که به او کشتی یاد بدهد و به میدان مبارزههای جهانی بفرستد. جای خالی یا نبودن پسر، باعث میشود که دختران وارد جدال با همسنوسالان خود شان شوند. ماهاویرسینگ، قبول دارد که کشتیگیری، بازی و ورزشی مردانه است. مفهوم مبارزه از لحاظ تاریخی، ذهینت مردان مبارزش را با خودش نهادینه کرده و ماهاویرسینگ هم، جدا از این باور نیست. همین جای خالی، باعث میشود نقش دختران در روابط و مناسبات روزمره در این روستا، وارد بخشهایی شود که عرف عموم آن را برنمیتابد. درگیری بیتا و خواهرش -دختران ماهاویرسینگ- با پسران همسایه، نخستین مرحلهی واردشدن حاشیه، برای سخنگفتن است و این جای خالی، ماهاویرسینگ را هم به این برداشت میرساند که طلا، طلا است؛ چه پسر بیاورد چه دختر! در این مرحله، فیلم، وارد توازن در نمایش نشانهها میشود. از سوی دیگر، نابرابری عینی و عدم تقارن، یعنی نابرابری درونی را وارد عناصر مهم داستان میکند. این که قرار است برای نخستین بار نه یک پسر، بل که دختران ماهاویر، برای مبارزه با مردان (مرکز) وارد بازیای کاملا مردانه میشوند که میتواند در توازن ظاهری، بار دیگر این که مرکز هند نه، بل که دورافتادهترین روستای هند (حاشیه) وارد مبارزه با مرکزترین مرکز جهان میشود. ماهاویر، هنوز به اولویت مبارزبودن دخترش فکر نمیکند؛ بل که به نماد افتخار برای کشورش فکر میکند. او، به دنبال این نیست که یک دختر مبارز داشته باشد؛ بل که دنبال این است که مدال طلا بیاورد.
در این نمایش، سه مرحله تبعیض و حاشیهشدگی را میشود دستهبندی کرد؛ نخست این که هند به عنوان کشوری مستعمره و جهان سوم (تبعیض استعمارزدگی )؛ مرحلهی دوم حاشیهشدگی روستاییبودن -فقر و عدم دسترسی به امکانات- که دچار تبعیض دیگر میشود و مرحلهی سوم حاشیهشدگی، زنبودن است (تبعیض جنسی). دختران مهاویر سنگ، بر علاوهی این که به دلیل جهانسومی و روستاییبودن دچار مرحلهی سوم از حاشیهشدگی؛ یعنی زنبودن نیز شده اند. در این نوشته، بیشتر به مرحلهی سوم حاشیهشدگی پرداخته میشود؛ آن چه که زنانگی را به عنوان یک چهرهی استبدادزده میشود تعریف کرد.
زنان به دلیل گفتمانهای مسلط مردسالار که همیشه در موضع قدرت قرار داشتند، به شکلهای گوناگون استثمار شده اند؛ چیزی که باعث شده جنبشهای فمینتسی شکل بگیرد؛ اما آن چه که زنان را به این درک رسانید، تجربهی تاریخی در اروپا بود؛ جنگ اول و دوم جهانی، پای مردان اروپایی را به سنگر کشاند و زنان را وارد دادوستد در جامعهی اروپایی کرد؛ تا این که پیامد دو جنگ جهانی در اروپا، کشتهشدن میلیونها مردی بود که به جنگ همدیگر رفتند و این جای خالی قصهی زندگی اروپایی، پای زنان را به کار، تجارت، صنعت، فرهنگ، سیاست و دیگر بخشهای زندگی کشاند. این جای خالی به میزان بیشتری که خالی میشد، امکان حضور زنان فعالتر میشد؛ درست مثل این تجربهی تاریخی، در دنگل اتفاق میافتد؛ رویایی که تبدیل به قصه میشود و قصه، رویدادها را قابل باور میسازد.
وقتی مخاطب با این آگاهی به تماشای فیلم مینشیند، دردی که ماهاویرسینگ به نمایش گذشته، علتش را بهتر از خودش میداند. او هنوز در دومین مرحلهی استعمارشدگی است و فاصلهی کمتری با مرکز دارد؛ ولی دختران ماهاویر، در مرحلهی سوم استعمارزدگی و حاشیهشدگی استند؛ اما جای خالی ماهاویرسینگ، هنوز تبدیل به قصه نشده بود. به همین دلیل، برای پرکردن اش هم در حد محلی اقدام میکند؛ ولی حسرت نرسیدن به جام کشتیهای جهانی، قصهایست بزرگتر که دختران ماهاویرسینگ، جایش را در سطح کلان جهانی پر میکنند؛ اما، آیا جای خالی قصهی قهرمانی ماهاویرسینگ، دخترانش را به میدان میبرد؛ یا دختران میخواهند برای پدر شان قصهی قهرمانی بسازند؟ این قصه بیشتر قصهی واردشدن به بازی است تا بتواند به عنوان بازیگر، جای خودش را با تماشاچیبودن محض، عوض کند. آیا ماهاویر، درد حاشیهبودن را کشیده بود که خواست حاشیههای خودش را با مرکز خودش وارد بازی کند؛ چون در این صورت، برد ماهاویر چندان مهم نیست؛ بل که برد حاشیهی اوست که اهمیت بیشتری پیدا میکند. او با توجه به این رویارویی، هر دو بخش حاشیه -خود و حاشیهی خودش- را میخواهد وارد بازی مرکز کند و با بازی مردانه، دختران ماهاویر، ذهینت مردانهبودن کشتی را از باورهای مرکز خودش میگیرد و ماهاویر، زمینهی باختن خودش را با پیرامون خودش مهیا میکند. آیا این باختن، به معنای باختن ماهاویرسینگ است، یا باختن مرکز در برابر پیرامون حاشیهی او؟
آن چه بیشتر مهم است، نقش امیرخان و بازی بینظیرش در این فیلم است. او در این فیلم مثل دیگر فیلمهای هندی، بچهی فلم نیست که با اکشنهای باورنکردنی، دشمنان خودش را بکشد و برندهبودن اش، حتمی باشد. همین است که این فیلم را از بقیه فیلمهای هندی متمایز میکند. قهرمانی که خودش تلاش میکند تا حاشیههای آن با عبور از خودش، وارد رینگ جهانی شود؛ آن جا که فقط امکان تماشاکردنش برای ماهاویرسنگ، ممکن بود.