گفتوگوگردان: رستم آذریون
اشاره:
در گفتوگوی این هفته، سراغ سیدضیا قاسمی، شاعر نامآشنای زبان فارسی را گرفتم، کسی که روح سرگردانش از بلخ تا قونیه و از بهسود تا تهران، نام و شعرهایش را روی زبانها کشانده است. از سیدضیا قاسمی تا هنوز سه مجموعه شعر و یک رمان چاپ شده و یک رمان دیگر زیر قلم دارد که در آیندههای نزدیک به دست مخاطبانش خواهد رسید.
احوالپرسی
– حال و احوال؟
– حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمیداند.
– کار و بار؟
– کار من عشق و بار من عشق است
همهی روزگار من عشق است
– زندگی؟
– زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
– سال تولد؟
-۱۳۵۴
– محل تولد؟
– بهسود
– جوانی؟
– روزگار انرژی بیپایان!
– خانواده؟
– پناه و آشیانه!
– بهترین خاطرهی کودکی ات؟
– قصههای مادرکلانم!
– بهترین هدیهی که تا حال گرفتید؟
– انگشتر فیروزه!
– چند اثر دارید؟
– سه کتاب شعر، یک رمان منتشر شده دارم.
– آخرین مجموعهی شعر تان چه زمان چاپ شد؟
-۱۳۹۷
– چند رمان نوشته اید؟
– دو رمان؛ یکی منتشرشده و یکی تازه نوشتنش تمام شده.
– و داستانهای کوتاه؟
– خوانندهیشان بوده ام.
– مسافرت؟
– سفر غم است، سفر شادی است، یار گلم!
– صبح غربت؟
– اولین روز خلقت آدمی.
– شام غریبان؟
– تمام شبهای آوارگی.
– کشور دومی؟
– سویدن، غریب آشنا.
– زبان دومی؟
– از هم میگریزیم همچنان!
– دستآورد؟
– ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
– سرزمین؟
– آن وطن، مصر و عراق و شام نيست
آن وطن، شهری است کان را نام نيست
– اولین کتابی که خواندی؟
– یک کتاب کودک به نام «قصههای مجید» بود؛ آن زمان ششساله بودم.
– بدترین کتابی که خواندی؟
– نمیگویم؛ نویسنده اش آشنا است، باز ناراحت میشود.
– کشف خودت؟
– من گم شده ام، هنوز پیدایم نیست.
– چراهای زندگی ات چیست؟
– زیادند!
با خودم درگیر و شاکی از خودم
میبرم هر روز خود را محکمه
از نظر خودت
– هویت چیست؟
– چیزی که به تو میگوید چه کسی استی.
– ادبیات فارسی؟
– گذشتهای باشکوه و حالی نهچندان خوش.
– حقوق اجتماعی؟
– داریم تمرینش میکنیم، اگر بگذارند.
– رستاخیز؟
– نام رمانی از تولستوی و عنوان جنبشی مدنی در کابل که دکتاتورهای کوچک با گلوله سرکوبش کردند.
– شاعران معاصر؟
– اگر یکجای شوند، میتوانند یک کشور مستقل تاسیس کنند.
– شعر دو دههی اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
– در افغانستان، شاعران جوانی خوش درخشیدند؛ ولی بیشترشان دولت مستعجل بودند و در جایی از حرکت ماندند؛ اما در کل امیدوارم. تجربههای خوبی شده است.
– اگر با طالبان صلح شود، طالبان چه چیزی را باید در جبران به تخریب بت بامیان بپردازند؟
– این خسارت جبرانناپذیر است. طالبان فقط باید رنگ شان را گم کنند.
– شعر و سیاست چه نسبتی با هم دارند؟
– هر رقم نسبت میتوانند داشته باشند؛ چون ذات هر دو متکثر است. برای خود من بهترین نسبت با سیاست پرهیز و ستیز است.
– پرسش جدی، چگونه پرسشی است؟
– هر پرسشی غیر از همین پرسش!
– چه کار خاصی برای ادبیات افغانستان انجام داده اید؟
– غیر از مشتی کاغذ شعر و یگان تا نقد، نه کار خاصی کرده ام و نه کار عامی.
– اگر شاعر نبودید، دوست داشتید چه کاره باشید؟
– نجار!
– شاعر درباری که است؟
– هر شاعری که کسی را به طمعی مدح میکند.
– عمر خیام که بود؟
– عیسا بهشام در زمانهای قدیم.
– مرز؟
– غیر انسانیترین ساختهی انسان.
– چرا در بهسود زاده شدی؟
– جای دیگری پیدا نکردم.
– زبان مادری؟
– وطن عاطفی آدم.
– رسالت یک شاعر چه است؟
– شعر زیبا سرودن.
– غزل مدرن، کدام غزل است؟
– غزلی که زندگی، جامعه و محیط امروز را روایت میکند.
– اکرم عثمان؟
کارهایش را به خاطر انعکاس خوب لهجه و فرهنگ کابل زمانهی خودش با ارزش میدانم. به لحاظ داستانی مورد پسندم نیستند.
– محمدعلی بهمنی؟
– در سالهای نوجوانی ام، مجموعهی شعرش را که کمیاب بود، در کتابچهای رونویسی کرده بودم.
– توماس ترانسترومر؟
– دقیقشدن یک شاعر در طبیعت و انسان.
– همایون هنر؟
– هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود.
– داود سرخوش؟
– صدا موج طراوت از گلوی رود آورده است
خدا یک بار دیگر حضرت داوود آورده است
– آیا، رمان بوف کور شاهکار ادبیات داستانی ایران است؟
– همینطور فکر میکنم.
– آیا، فارسی و دری فرق دارند؟
– آنهایی که این دو را جدا میدانند، یا بیمارند یا نادان.
– آیا، واصف باختری مارادونای ادبیات افغانستان است؟
– مقایسهی شعر و فوتبال به نظرم صحیح نیست.
– آیا، شاعری شغل است؟
– برای شاعر نه؛ ولی ممکن است برای دیگران ایجاد اشتغال کند.
– آیا، ادبیات درآمد دارد؟
– برای من تا به حال نداشته.
– آیا، ضیا قاسمی در یک خانوادهی شاعر به دنیا آمده است؟
– نه!
– آیا، موسیقی غذای روح است؟
– بستگی به طبع صاحب روح دارد.
– در گفتوگویی با خبرگزاری تسنیم گفته بودید؛ مهاجرت افغانستانیها برای رسیدن به یک وضعیت بهتر و برخورداری از حقوق اولیهی بشری، صورت میگیرد. پرسش اینجا است که چه چیزی، چنین باوری را در شما پرورانده است؟
– سرنوشت خودم و هموطنانم که در کشور خودمان با جنگ و ناامنی و فقر و انواع تعصبها مواجه استیم؛ البته در مهاجرت هم به صورت کامل از آن برخوردار نمیشویم و اغلب پنهان و پیدا شهروند درجهدو بودن را احساس میکنیم.
– در نقد بر مجموعهی شعر «ما برای زنها به دنیا میآییم» نوشته بودید؛ وحید بکتاش به شاکلهای کلی دستیافته که میتوان آن را سبک و شیوهی مخصوص خودش دانست. آیا، هر شاعری سبک منحصر به فرد خودش را دارد یا که نه، بعضی از شاعران با چنین اوصاف اند.
– هر شاعری نه، بلکه تعداد کمی با کوشش و خلاقیت به این جایگاه میرسند؛ به مقامهای که مخاطب جدی ادبیات با خواندن شعری، بدون این که به نام شاعر رجوع کند، از روی زبان و بیانش بفهمد که این شعر از او است.
– ضربالمثل
– از عمهخشو پرهیز، از خالهخشو بگریز؟
– نشنیده بودم تا حالا!
– بادنجان بد، آفت ندارد؟
– بدی خودش آفت است.
– پاچهکنده به پاچهکنده میخندد؟
– اوضاع سیاستمداران افغانستان.
– چیزی گندم تر و چیزی آسیاب کند؟
– زندگی ما در همین آسیاب گذشت.
– حسود به مقصود نمیرسد؟
– معمولا چنین است.
– خربزهی خوب نصیب کفتار، انگور خوب نصیب شغال؟
-خیلی وقتها چنین میشود و باعث حسرت خربزهشناسان و انگورشناسان.
– ده به ده سودا کنم، همرنگ خود پیدا کنم؟
– این را هم نشنیده بودم.
– شیر خانه، روباه بیرون؟
– باز هم سیاستمداران افغانستان!
– غمخوردن، خمخوردن؟
– از خوردن غصه آدمی پیر شود.
– کاری که پول میکند، غول نمیکند؟
– ظاهرا کاری که پول میکند، هیچ چیز دیگری کرده نمیتواند.
– مژه به چشم، سنگینی ندارد؟
– ضربالمثل زیبا و ظریفی است.
– نان داری، نام داری؟
– هر چه زمان میگذرد و جامعه مادیتر میشود، این ضربالمثل مصداق بیشتری پیدا میکند.
– هر آدمی، زیر زبان خود پنهان است؟
– تا شخص سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
– کاسه را به کوزه میزنی و کوزه را به کاسه؟
– کاربردش به هر صورت، تصویری که دارد، قشنگ است.
– آش مردا دیر پخته میشه؟
– چون در جامعهی ما، بیشتر مردها آشپزی را خوب یاد ندارند.
– از یک دست صدا نمیبرایه؟
– اگر هم برآید، در حد بشکنزدن است.