
عبید زاکانی، در رساله دلگشا حکایتی دارد به این مضمون: «شخصی از واعظی پرسید که زن ابلیس چه نام دارد؟ واعظ او را پیش خواند و در گوشش گفت: ای مردک من چه دانم. چون باز به مجلس آمد از او پرسیدند که چه فرمود؟ گفت: هر که خواهد بداند از مولانا سوال کند تا بگوید.» احتمالاً، واعظ که خود مسبب پیدایش این افکار در ذهن مردم بوده، هیچگاه انتظار نداشته خرافاتی که بر مردم تزریق میکرده، تا این اندازه شاخوبرگ بگیرد و بازتاب پیدا کند. درواقع، دقیقاً به همین خاطر، واعظ هیچ پاسخی برای آن نداشته است.
طنز عبید زاکانی تولید و بازتولید خرافه را بسیار هنرمندانه بیان میکند. تولید خرافه و جهل توسط حاکمیت بابت نگهداری خود به بهای انحطاط اخلاقی تمام میشود؛ یعنی به بهای فاسد شدن لایههای زیرین جامعه که باید شکوفا شود. تولید خرافه و بازتولید آن بهراحتی میتواند میان مردم گسترش یابد. این ترویج بستگی به نوع خرافهای دارد که ما تولیدش میکنیم. ما چه چیزی را ترویج میکنیم و حاصلش اندکی بیشتر است.
ریشههای خرافهپروری و خلق باورهای نادرست، برمیگردد به شورشهای مجاهدان در برابر حکومتهای کمونیستی. سردمداران شورشها، نه در سیاست جا داشتند نه از دین و مذهب میدانستند، نه از اقتصاد نه از هیچ چیز دیگری. از اینرو که مجاهدان به ترویج خرافه میدان داده و دهان واقعیت را گِل گرفته بودند. آنها بر اساس احساسات مذهبی، حواریونشان را تلقین به جنگ میکردند تا مبادا با چراهای اساسی در برابر شورشی از میان خودشان روبهرو شوند. اگرچه آنها نام شورش را جهاد گذاشتند.
در اجلاس «بن»، مجاهدان سهم هفتاد درصدی در حکومت گرفتند و روش برخوردیشان مستمر ماند. گسترش جعل میراثی است که به حکومت جدید از بقایای مجاهدان رسیده است. اگر این جعل ادامه یابد، فروپاشی نظام چندان دور به نظر نمیرسد.
خستگی جهان از فساد و قدرت طالبان
حکومت و طالبان دو روی یک سکه فاندمنتالیسم یا پروژهای شدن ساختار در افغانستان است. اگر حکومت را ناتو و امریکا تمویل میکند، طالبان و دیگر گروههای افراطی از حمایت؛ پاکستان، عربستان، قطر و دیگران برخوردار است.
هر دو طرف، از قدرتهای منطقهای و جهانی مشروعیت خود را میگیرند؛ یعنی بهگونهای که زاده تصمیم تودهها نیستند، اما با این وجود گروههای افراطی سنت مجاهدان را که در طنز زاکانی مشهود است، با خود دارند: تلقین خرافه در ذهن تودهها با استفاده از قدرت مذهب.
دولت افغانستان بنا بر هزاران دلیل-سوءمدیریت، قدرتهای استخبارات منطقهای، حمایت تروریستان از سوی دیگران، فساد اداری و …-نتوانست پایهی محکم حکومتداری را بگذارد و کشورهای حامی به دلایل عدم مدیریت جنگ و لابی پاکستان خواستند صلحی پوشالی را در افغانستان بیاورند.
اکنون با تمام شدن انتخابات در آمریکا و کم شدن سایهی ترامپ از سر افغانستان، فرصت حیاتی برای پایداری جمهوریت به دست آمده است و حکومت اگر بتواند از این فرصت استفاده کند، طرف برندهی معادلات جدید خواهد بود. اگر اینبار حکومت در عملکرد خود ضعیف باشد، دیگر کار دولت پسا بن را پایان یافته بدانیم.
از آنجایی که ناتو به پذیرش خیمهزدن القاعده، در اراضی افغانستان تمکین نمیکند و همپیمانهای دیگر آمریکا؛ مانند پاکستان، کویت، عربستان و بحرین که لابیهای اصلی طالباناند، صلح افغانستان را دو وجه متمایز گرفته است. با دو وجهی شدن قصه افغانستان، امریکا بیگمان طرف ناتو را خواهد گرفت. با اینحال اما نیاز است، نمایندههای جمهوریت، دوحه را رها کرده، دنبال همپیمانهای اروپایی باشند. چنانچه طالبان در به جستوجوی همپیمانان منطقهای، سفرهای پشت سر هم دارند، هیئت حکومت افغانستان نیز دوحه را رها کند.
دولت نمیتواند با جنگ و صلح غدهی سرطانیای چون طالبان را از میان بردارد. اکنون برای رسیدن به توافق جدید با آمریکا و ادامه جمهوریت، بهترین زمان ممکن است. حالا که امریکا انتخابات خود را پشت سر گذاشته و میرود که با قدرت بیشتر در جهت ریشهکن کردن معضل القاعده، حرکت کند.
اگر امریکا برای ریشه کردن القاعده مصمم باشد، دولت افغانستان باید، توافقنامه دوحه را با اثبات حمایت طالبان از القاعده ضعیف کند و با قدرت گفتوگوهای صلح را نفی کند.
با اینکه هنوز گفتوگوهای صلح افغانستان مشخص نیست؛ ولی ادامه هرچه بیشترش، شکافهای حکومت را بیشتر میکند. پس از ۲۰۱۴ به درودیوارهای جمهوریت پسا بن آنقدر شکاف و سوراخ ایجاد شده که چیزی به ریزشش نمانده است. اگر همینطور ادامه یابد، یک تکان دیگر کار را به سرانجام خواهد رساند.
این روزها ریاست مجلس افغانستان به دشمن اصلی ارگ مبدل شده و خواهان حکومت موقت است. حکومتی که حکایت از بازیهای منطقهای-بهویژه پاکستان-میکند. اگر دولت غنی بر مشکلات داخلی غلبه نکند و این قضایا را مشکل نبیند، دشمن اصلی جمهوریت خودش بوده و با دستان خود نظام را با تخریب دچار میکند.
البته، اخیراً رییس مجلس نمایندگان با سفرهایی که داشته، معلوم میشود حرف از دهان دیگران میزند، دیگرانی که دنبال ترویج افکار تروریستی در افغانستاناند.
دولت افغانستان خود را پیوسته با تصمیمگیریهای نابجا زیر پرسش برده و بخش وسیعی از روشنفکران، فعالان سیاسی و جامعه رسانهای را علیه خود برانگیخته و همچنین در بدنهای خود اپوزیسیون را شکل داده است.
دولت اشرفغنی از سوی مخالفینش متهم به تقلب در انتخابات است و مخالفینش قدرت دولت را غیرموجه میدانند. این مسئلهی اخیر آنقدر حایز اهمیت است که نیروهای عمده باقی مانده در بدنهی قدرت در حال جدا شدن است و هرکدام به بهانهای طرح دولت موقت را پیشنهاد میکنند.
این در حالی است که از حکومت غنی، تقاضای بسیج داخل نظام میرود. دولت در اینگونه وضعیت نباید دنبال دشمنسازی در داخل بدنهی خود باشد. نیروهایی را که در داخل دولت، ذاتاً علیه اندیشههای افراطی هستند، برای غلبه بر دشمن، بسیج کند.
اگر در این کار ناموفق باشد و بر طبل خودخواهی بکوبد، دیگر در میدان جهانی که پاکستان و دیگر کشورها حریف اصلیاش است، شکست خواهد خورد.
قدرت تخریبی همسایهها
حادثه جویی و ترویج افکار تروریستی یکی از برجستهترین صادرات کشورهای همسایه-پاکستان و ایران-در منطقه است. چهبسا کشورهایی که این دو کشور را محکوم به حامیان القاعده نمیکنند. کشته شدن اسامه بنلادن در پاکستان از واضحترین دلایل حضور القاعده در پاکستان است و حضور القاعده را اکنون کشورهایی زیادی در ایران تأیید کردهاند.
در این اواخر ایران در کنار پاکستان زحمت حمایت از طالبان و القاعده را بهدوش میکشد که کشته شدن یکی از سران القاعده در ایران و سفر طالبان مهر تأییدی بر این ادعا است.
حکومت ایدیولوژیک ایران و پاکستان آنقدر از ابتدای قدرت خود بر اساس فلسفهی استقرار و بقای خود- که همان داشتن یک دشمن خارجی است- بر طبل جنگ در داخل خاک همسایههای خود کوبیدند که دیگر از چشم هیچ کشوری پنهان نیست. آشفتگی، هرج و مرج و کشت و کشتاری که این دو کشور در منطقه به راه انداختهاند از تنشهای داخلی، افغانستان، سوریه و عراق هویدا است.
به هر صورت حکومت افغانستان در گفتوگوهای صلح باید تعریفی از دوست دشمن خود داشته باشد و با بسیج ملی علیه تروریزم منطقهای عمل کند و چشم جهان را با قدرت در مقابل این دو کشور باز کند.
در غیر این صورت، حمایت همسایهها و منطقه از تروریزم، افغانستان را به میدان جنگ مبدل خواهد کرد و گفتوگوهای صلح نیز نمیتواند جلو چیزی را بگیرد. اگر دولت در تنشهای داخلی غرق شود، نقش برابر با ایران و پاکستان در فروپاشی نظام خواهد داشت.