
موضوع بحث «قهوهی داغ، موضوع داغ» در برنامهی اختصاصی روز جمعه ورلدفیلوز در دانشگاه یل نیز همین مسجد منهتن بود. در این بحث میاکیل، خانم مسیحی از لبنان، سرگی لگودینسکی، مدافع حقوق یهودان در آلمان و الکسی ناوالنی، مخالف سرشناس حکومت روسیه و من از افغانستان اشتراک داشتیم. ماروین ریس از انگلستان گردانندگی برنامه را به عهده گرفت و ادارهی جلسه توسط او تحسین همه را برانگیخته بود. در سلسله برنامههای منظمی که قرار است در طول سمستر موضوعات گوناگونی را مورد بررسی قرار دهد، جلسهی روز جمعه اولین برنامهای بود که به خاطر حساسیت موضوع مسجد منهتن، در همین خصوص برگزار شد و با تبلیغات اندکی که از سوی مدیران برنامه در طول دو روز اخیر از طریق وبسایت دانشگاه صورت گرفت، عدهی کثیری از استادان و دانشجویان دانشگاه و اهالی نیوهیون اشتراک کردند و سالنی که برای این جلسه در نظر گرفته شده بود، تقریبا مملو از جمعیت بود. یکی از مدیران برنامه، حضور این همه اشتراککننده در محفل را در اول صبح، آن هم در روزی که تعطیل نبود، نشانهی حساسیت موضوع در میان امریکاییها قلمداد کرده و گفت که دیدگاه و نظریاتی که در این جمع ارائه میشود، در محیط دانشگاه و نیوهیون تأثیرات زیادی خواهد داشت.
جلسه با معرفی مختصر برنامه توسط لیزلی پاول، هماهنگکنندهی برنامههای عمومی ورلدفیلوز و ماروین ریس آغاز شد. خانم میاکیل، به عنوان اولین اظهار نظر، تجربههایش از جنگهای داخلی لبنان و حساسیتهایی را که در روابط اجتماعات مختلف در دوران جنگ و مناقشه بروز میکند، یادآوری کرد و گفت: آنچه در ساختن مسجد منهتن مطرح است عواطف مردمانی است که در حادثهی یازدهم سپتامبر عزیزان خود را از دست داده اند. او به طور نمونه از یکی از دوستان خود یاد کرد که یکی از نزدیکانش که اهل انگلستان بود، در اولین حمله از بین رفت و او از همان زمان شاهد است که او چه رنجی میکشد تا این ضایعه را فراموش کند. میاکیل گفت که به مسأله از جنبهی انسانی آن نگاه میکند و با وجود آن که ارزشها، اصول و حقوق شهروندی مردم امریکا را نیز از یاد نمیبرد؛ اما معتقد است که نادیده گرفتن احساسات و عواطف انسانها نیز ناممکن است. اما او این سؤال را نیز مطرح کرد که نگران آیندهی جامعهی امریکایی است و نمیداند که با رشد همچون حرکتها این کشور چه میکند و به کدام سمت میرود.
الکسی ناوالنی از روسیه، اظهاراتش را با مخالفت شدید در برابر ساختن مسجد شروع کرد و گفت: ما اسلام خوب و اسلام بد نداریم. اسلام مذهبی است که افراطیت را در درون آموزههای خود دارد و در تمام مسائل، احکام و دستوراتی را مطرح کرده است که طبیعتا به بنیادگرایی و افراطیت منجر میشود. او از بمبی که طی روزهای اخیر در قفقاز منفجر شده و دهها کشته و زخمی به، جا گذاشته است یاد کرد و آن را نشانهای از حرکتهای بنیادگرایان مسلمان دانست. الکسی گفت: ولادیمیر پوتین از همان زمان اول مسلمانان را باج داده و بزرگترین مسجد را در مسکو ساخته و فعالیتهای آنان را تشویق کرده است؛ اما نتیجهی آن برای روسیه جز بربادی و خشونت بیشتر از طرف مسلمانان افراطی نبوده است. او گفت: وقتی مسجد و مرکز اسلامی در منهتن ساخته شود، تنها گامی دیگر برای رشد افراطیت اسلامی برداشته شده و نفوذ و خطر آنان برای جهان و برای امریکا بیشتر میشود. تجربهها و اشارههای الکسی به چچین و ناآرامیهایی که تروریستان مسلمان در سراسر قلمرو روسیه ایجاد کرده اند، فاکتهایی بود که وی در دفاع از نظرهایش ابراز کرد. او این نکته را نیز طرح کرد که امریکا از اسلام افراطی در دوران جنگ سرد و بر علیه نفوذ و اقتدار روسیه استفاده کرد؛ اما اکنون خود آن با مشکل بنیادگرایی مواجه شده و باید سؤال آن را در داخل کشور خود پاسخ گوید.
من با اذعان بر این که شاید فرد مناسبی برای سخن گفتن در مورد مسائل داخلی امریکا نباشم، گفتم: به عنوان کسی که تجربههایی را از کشور پس از جنگ و بحران دارم، میتوانم بگویم که افتادن در چرخهی خشونت و افراطیت، فرجامی برای رسیدن به راهحلهای منطقی و سالم باقی نمیگذارد. من گفتم: احساسات عاطفی را در بیان مواضع سیاسی استفاده کردن شاید کار مشکلی نباشد. تا انگشت بر نقطهی دردی بگذاریم یا حساسیت خاصی را در روان و عواطف انسانها تحریک کنیم، دهها انسان به حرکت میافتند و واکنش نشان میدهند؛ اما بحران و تنشهایی که در روابط اجتماعی به خاطر این بازی با احساسات و عواطف خلق میشود، به سادگی نه قابل کنترل است و نه قابل جبران. من گفتم: تجربهی من نیز درست مثل میاکیل، تجربهی دوران جنگ و نفرت است و این تجربه، در حوزهی خاطرات خودم، بیشتر به جامعهای برگشت میکند که به عنوان یک اقلیت نژادی و مذهبی تنها در یک دهه چهار بار با قتل عام سازمانیافته مواجه شد: سال ۱۹۹۲ در کابل، سال ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ در مزار شریف و سال ۱۹۹۹ در بامیان و یکاولنگ. گفتم: در حادثهی یازدهم سپتامبر تنها کمتر از چهار هزار انسان به قتل رسیدند؛ اما در مزارشریف در سال ۱۹۹۸ بیش از هشت هزار انسان در ظرف چند روز اندک، بدون هیچگونه رحم و استثنا به قتل رسیدند و همهی این قتلها نیز چاشنی افراطیت مذهبی را با خود داشت. گفتم: شاید اینجا کسی نباشد که بگوید آن هشت هزار انسان به هیچ چیزی نمیارزیدند و این چهار هزار انسان ارزشی متفاوتتر داشته است؛ اما نکتهای را که من به عنوان یک معلم و به عنوان یک فعال مدنی برای دانشآموزانم گفتهام، این است که کنترل کردن احساسات و عواطف برای تقویت کردن ارزشها و اصول و کاهش دادن هزینهها و خسارات، برای انسان اعتبار و امتیاز اخلاقی محسوب میشود، با آن که شکستن ارزشها و اصول برای تشفی کردن احساسات و عواطف، ضایعهای جبرانناپذیر به همراه دارد و با عقلانیت مدنی سازگار نیست.
با ذکر این مقدمه نکتهی بعدی من این بود که حالا جامعهی امریکایی در برابر مهمترین چالش زندگی مدنی خود قرار گرفته است. از یک طرف ارزشها و اصولی مطرح است که این جامعه و مدنیت آن بر اساسش بنا شده است و در واقع امتیاز بزرگ امریکا در جهان محسوب میشود. اینجا سرزمین آزادی و فرصتهای برابر برای شهروندان قلمداد میشود و هیچ کسی به هیچ دلیلی نمیتواند اصول و ارزشهایی را که حافظ حقوق و آزادیهای شهروندان امریکایی است، نقض کند. از طرف دیگر احساسات و عواطف کسانی مطرح است که حس میکنند در حادثهی یازدهم سپتامبر قربانی شده و عزیزان خود را از دست داده اند. آنچه ذهن مرا در این میان مصروف میکند، تنها جنبهی انسانی قضیه نیست، جنبهی عقلانی و مدنی آن در ارتباط با ارزشها و اصول جامعهی امریکایی و روابطی است که امریکا در سطحی گسترده با مسلمانان و سایر کشورهای جهان دارد. گفتم: اگر امریکاییها بر احساسات و عواطف خود کنترل داشته باشند، امتیاز بزرگ اخلاقی و معنوی را باز هم نصیب خود میکنند که در محل حادثهی تکاندهندهی نیویورک، نه انتقامجویانه بلکه مسالمتجویانه و منطقی، مسجد و مرکز اسلامی بنا میکنند و این امر، درست مانند ارزش دیگری برای امریکا اعتبار کمایی میکند؛ اما اگر اصول و ارزشهای جامعهی امریکایی با این احساسات و عواطف بشکند، چه ضمانتی وجود دارد که فردا سایر ارزشها و اصول این جامعه به گونهی مشابه با حساسیتها و عواطف گروههایی خاص از مردم مواجه شده و نقض شود و کیست که جلو این نقض اصول و ارزشها را بگیرد.