
این روزها هوا سردتر میشود و حتما همه به فکر بخاری و خانهی گرم و لباس گرم استیم. آرامش در زمستان یعنی جایی داشته باشی که تو را از سرمای زمستان نجات دهد و با این شدت سرمایی که این روزها در کابل رخنه کرده است، تو را به کشتن ندهد.
با این حال و اوضاعی که مردم افغانستان درگیر آن استند، بدون شک شبها با تاریک شدن هوا در کابل آدمهایی هم هستند که خانه ندارند، خانواده ندارند و همین که شب میشود این آدمها سرگردان در خیابانهای کابل به این طرف و آن طرف میروند تا گوشهای را پیدا کنند که آنها را از سرما نجات دهد و حتا اگر یک درجه هم گرمتر باشد، ترجیح میدهند، همان جا باشند.
این آدمها اغلب معتاد استند. خوب کارتنخوابهای کابل همین معتادان استند اما یک نکته را باید اشاره کنم و آن این که این معتادان مجرم نیستند و فقط آدمهایی استند که مرتکب اشتباهی بزرگ شده اند و بیمار استند و تا دست از تکرار اشتباه شان برندارند، زندگی بر آنها از این هم سختتر میگیرد.
اما حرف من در این نیست که با این معتادان خوشرویی کنیم. با مطرح کردن این بحث در این جا من به دنبال این استم که بیاییم قضاوت کردن را کنار بگذاریم و در این فصل سرمای کابل که بدون شک از سالهای پیش سردتر و سوزناکتر خواهد بود، کمی با این معتادان کارتنخواب خوش قلب باشیم و به آنها مهربانی هدیه دهیم. من به خوبی میدانم که این شبها برای معتادان کارتنخواب حکم جهنم را دارد. معتادانی که خوب میدانند چه اشتباهی را دارند مرتکب میشوند؛ اما تا حالا جسارت این را پیدا نکرده اند که از تکرار اشتباه شان دست بکشد و مطمین استم که اگر شهروندان کابل با حداقل صد نفر از این معتادان کارتن خواب مهربانی کنند، این مهربانی حداقل اگر در دل همه شان ننشست، به دل ده نفرشان خواهد نشست. این مهربانی شاید تلنگری شود برای شان تا متوجه اشتباه شان شوند و دست از تکرارش بردارند.
شاید این مهربانی، فرصتی را به آنها بدهد تا به خود بیایند و درک کنند که آنها تا هنوز لایق مهربانی و دوست داشتن استند و میتوانند این دوست داشتن و مهربانی را با ترک اعتیاد و برگشتن شان به آغوش خانواده جواب بدهند.
من این شبهای سرد کابل را در حالت کارتنخوابی از سر گذراندهام و میدانم که وقتی تشکت دو عدد کارتن و پتویت یک مشمای سوراخ سوراخ باشد، آن شب مثل یک سرباز زخمی و شکست خورده میمانی که دشمنت در بالای سرت ایستاده و تو فقط آرزوی مرگ داری؛ چون کاری از دستت برنمیآید.
در این شبهای سرد کابل، متاسفانه تعداد معتادان کارتنخوابی که از شدت سرما جان میدهند کم نیستند و سرمای زمستان به نوعی گربهی سیاه زندگی این معتادان است و جان خیلیها را در این شب و روزها میگیرد.
جانهایی که ممکن است با اندکی مهربانی دوباره به زندگی برگردند. دوباره نفس بکشند و زندگی پاک را تجربه کنند. من خودم هم از دل همین مهربانیهای شما دوباره توانستم خود را به متن زندگی برسانم. زندگی پاک هدیهای بود که شما با مهربانی تان به من هدیه دادید. پس میشود که این هدیهها را در این زمستان هم ادامه بدهیم و با کمی مهربانی نشان دادن به این معتادان کارتن خواب، فرصت زندگی دوباره را به آنها بدهیم.
به هر حال این معتادان کارتن خواب فقط به یک تلنگر نیاز دارند تا دوباره معنای زندگی کردن را بفهمند. من دارم به این فکر میکنم که در کنار تمام مشکلاتی که همهی مان در زندگی خودمان داریم، بیاییم لحظهای از زندگی مان را به این معتادان هدیه بدهیم و با راه اندازهی «کمپاین مهربانی زندگی پاک» یک فرصت تازه به این آدمها بدهیم تا دوباره در شیوهی زندگی شان درنگ کنند و کمی جسارت به خرج بدهند که انتخاب این بار شان زندگی پاک و عاری از مواد مخدر باشد.
«نجات یک معتاد، نجات جامعه است» شعاری است که در بیشتر کمپهای ترک اعتیاد و بوروشورهای انگیزشی برای ترک اعتیاد به چشم میخورد؛ اما به راستی این جمله تنها یک شعار نیست، یک راه و یک شیوه است تا بتوانیم جامعه خود را از معضل اعتیاد نجات دهیم.