
نویسنده: داکتر احمدرضا دانش
محمدحسین سرآهنگ، در سال ۱۳۰۲ خورشیدی، در کوچهی خواجهخوردک –خرابات- شهر کهنهی کابل، در خانوادهای هنرمند و اهل موسیقی، زاده شد. پدربزرگ مادریاش از سال ۱۲۴۸خورشیدی، بنا بر هدایت امیر شیرعلی خان، با جمعی از هنرمندان دیگر، در بالاحصار کابل به عنوان هنرمندان دربار جاگزین شدند. این خانواده، در زمان حکومت محمداعظم خان نیز تحت حمایت و کمک دربار کابل میزیستند و هر یک از نیاکان این خانواده، هنرمند درباری بودند؛ تا جایی که مکتب جدید موسیقی هندی-افغانستانی را اینها بنیانگذاری کردند. در این راستا، استاد قاسم و استاد غلامحسین، پدر استاد سرآهنگ، از سرآمدان اهل طرب خرابات شدند. چندی بعد، آنها از بالاحصار کابل به کوچهی خواجهخوردک، نزدیک بالاحصار انتقال یافتند. محمدحسین سرآهنگ، دورهی دانشآموزیاش را در لیسهی امانی به پایان رساند. او، درسهای نخستین موسیقی را نزد پدرش، استاد غلامحسین، آموخت و به هدف فراگیری بیشتر این فن، راهی هندوستان شد. او، در جریان ۱۵ سال بودن در هندوستان، از محضر دانشمندان و استادان بزرگ آواز و موسیقی –به ویژه عاشقعلی خان، مشعلدار بزرگ دبستان پتیاله- کسب فیض کرد و افتخار استاد موسیقی کلاسیک را به دست آورد. استاد سرآهنگ، یگانه نواگر بزم موسیقی پتیاله و شاگرد استاد عاشقعلی خان بود که در هندوستان شهرت به سزایی داشت. او، در این شیوه، نه همتایی دارد و نه انبازی؛ لذا میتوان گفت که او موسیقی را به گونهی علمی آموخت. روزی که لقب سرتاج موسیقی کلاسیک را در هندوستان به سرآهنگ اهدا میکردند، خطاب به او، گفتند: «اگر هندوستان عنوان برتر از این هم میداشت، به شما اهدا میکردیم.»
استاد سرآهنگ، شخصیتی متین و بسیار بیآلایش بود. کسانی که او را از نزدیک دیده بودند، با اطمینان، اذعان میکردند که سادهزیستی و بیپروابودن او به جهان مادی، شهرهی عام و خاص بود. آنچه از استاد به ما رسیده، بیشتر بزرگی فهم و تجربهی بیبدیل موسیقی او است که از افغانستان تا کشورهای منطقه و جهان شنوندههای خود را پیدا کرده است. اما شناخت استاد، به موسیقی او خلاصه نمیشود: سرآهنگ برای نسل ما یک «ارزش» است؛ ارزش ممثل دورانی که همهچیز معیار مادی نداشت، همزیستی وجود داشت و انسانها با همدیگر مهربان بودند. از این جهت، استاد برای آن نسل و برای نسل امروز یک ارزش فاخر است؛ ارزش سادهزیستی، عطوفت و عیاری.
از دید نویسنده، استاد محمدحسین سرآهنگ، دو ویژگی اساسی داشت که او را به عنوان یک «ارزش» برای نسلهای بعدی میتواند برجسته کند؛ نخست این که شخصی سادهزیست، بدون تعارف و انساندوست بود. آنچه انسان افغانستانی میتواند همواره از استاد سرمشق بگیرد، زندگی ساده، رفتار نیک با سایر مردم، غریبپروری، حس همنوعپذیری و احترام است که با جان و دل، با انسانهای اطراف خود و به خصوص مردم شهر کهنهی کابل، از خود تبارز میداد. فضای زندگی استاد نیز به لحاظ جامعهشناختی چنین انسانهایی را میطلبید. در بستر چنین فضایی بود که انسانهای بزرگی میزیستند؛ همدیگر را میفهمیدند و به هم احترام میگذاشتند. استاد سرآهنگ، نمادی از الگوی شهروندی، مهربانی و همدیگرپذیری جامعهای بود که انسانهای آن گرگمنش و شقی نبودند و تنها «عیاربودن» و «کاکگی» را اصل میشمردند، به زنان و کودکان احترام میگذاشتند و از توهین و فحاشی و ناهنجاریهای اجتماعی، دوری میکردند. آنها تصور میکردند که همهی انسانهای دوروبرشان عضو خانوادهیشان است و چگونه میتوان این فضا را ناسالم کرد؟
دوم: بهاندادن به شهرت، امتیازطلبی و علائق مادی؛ استاد به کرّات این جمله را به زبان میآورد که «ما در گمنامی به دنبال نام استیم.» عدم علاقهی او به شهرتطلبی، باعث شده بود که بسیاری از اقداماتی را که هنرمندی میتواند برای مطرحشدن خود اتخاذ کند، کنار بگذارد. تنها چند کلیپ تصویری و مصاحبه که آن هم با اصرار شدید دولت وقت بود، از او بر جای مانده است. استاد سرآهنگ از هیچ یک از آهنگهای خود توقع امتیاز مادی را نداشت و در محفلهای عروسی و … برای بهآوردن پول، آهنگ نمیخواند. او، مانند روحانیت و دستگاه منبر، باورها و اعتقادات خود را فدای شهرت و کسب سود نکرد و همین بود که در کابل قدیم، شکاف عمیقی میان طیف خراباتی و دستگاه روحانیت ایجاد شده بود. او باور داشت که روحانیان، انسان را به مناجات دعوت میکنند؛ حال آن که نه خود روحانیان و نه پیروانشان از مقام خودخواهی بیرون نمیشوند؛ از همین رو است که «آباد» هم نمیشوند.
استاد سرآهنگ مظهر انسان خراباتی و شکوه اخلاق و ادب بود. آنچنان که خودش میگفت: «مناجات، عبادتکردن را به انسان میآموزاند؛ و خرابات، ریاضتکشیدن را. انسان باید خراب شود تا آباد گردد». انسان با شفقت، خوشاخلاق و بانزاکت است که خودخواهی را قربانی همنوعدوستی کرده و به مقام «عیاربودن» میرسد. «انسان در خرابات، آباد میشود.»
سرانجام این استاد بزرگ موسیقی و اخلاق افغانستان، در زمستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی، زمانی که برای اجرای کنسرتی به هندوستان رفته بود، به سکتهی قلبی مواجه شد؛ اما پس از گذراندن مراحل درمانی در آنجا، از این مهلکه نجات یافت و دوباره به میهن برگشت.
با این حال، بیماری قلبی استاد در کابل نیز ادامه پیدا میکند؛ داکتران در هندوستان، به او توصیه کرده بودند که باید خیلی محتاط باشد؛ کمتر حرف بزند و بیشتر استراحت کند؛ اما این بیماری دیگر جدیتر از آن بود که بگذارد استاد بیشتر از این نواختن ساز و بلندکردن آوازش ادمه بدهد؛ آخردست، صبحگاه روز ۱۶ جوزای ۱۳۶۱ خورشیدی، در یکی از شفاخانهی ابن سینای کابل، قلبش از حرکت ایستاد.
پس از سپردیکردم نماز جناز در مسجد پلخشتی، استاد را در شهدای صالحین به خاک سپردند. از استاد محمدحسین سرآهنگ، نزدیک به ۴۰۰ آهنگ در آرشیف موسیقی رادیو و تلویزیون ملی افغانستان باقی مانده است. علاوه بر این، شعرهایی و رسالهای زیر نام «قانون طرب» که جهت معرفی و آموزش موسیقی برای جوانان و اهل هنر نگارش یافته، از او باقی مانده است.
زین تحـفـه نداریم دگر پای مزارت
بر روح و روان تو دعا باد، سرآهنگ