ساعت هشت صبح همراه با سرامد به «میلاد نور» رسیدیم. قومای جاغوری گرد آمده بودند. نمایندگان جامعهی مدنی نیز حضور داشتند. جمعیتی که به صورت مستطیلگونه اطراف میزها نشسته بودند، بیش از صد نفر به نظر میرسید. یکی از بزرگان جاغوری از اشتراک کنندگان قدردانی کرد و از فاجعهای که اتفاق افتاده بود، دردمندانه سخن گفت. در صحبتهای او طرح خاصی وجود نداشت. از انتقال شهدا به کابل یاد کرد؛ اما گفت که هرگونه تصمیم در مورد این که چه کار کنیم، با دقت و سنجش گرفته شود.
باقی سمندر و ودود پدرام به نمایندگی از جامعهی مدنی حرف زدند. حرفهای سمندر کوبنده و تحریککننده بود. ریش و موهای سفید او به سخنانش اثر خاصی میبخشید. گفت: «اگر امروز در برابر این جنایت سکوت کنیم، فردا هیچ کاری از دست ما بر نخواهد آمد.» گفت: «اجازه ندهیم که قضیه را رنگ قومی بدهند. اجازه ندهیم ما را به نام هزاره و پشتون و تاجیک پارچه پارچه کنند. این درد انسانی است. درد همهی مردم افغانستان است.» او نیش و کنایههایی به پاکستان و داعش داشت و تلاش میکرد مردم دردمند را تسلا دهد که «دشمن اصلی خود را فراموش نکنند و گرفتار جنگ و دعواهای فرعی نشوند.» ودود پدرام نیز به صورت کوتاه سخن گفت و از جانب جامعهی مدنی اعلام همدردی و هماهنگی کرد.
من ملاحظهام برای انتقال شهدا به کابل را باری دیگر یاد کردم و گفتم خوب است در هرگونه تصمیمی که برای انتقال شهدا گرفته میشود، خانواده و بستگان شهدا موافق باشند. بزرگان جاغوری گفتند که تصمیم انتقال شهدا به اتفاق آرا گرفته شده و با خانوادههای شهدا نیز هماهنگی صورت گرفته است. آخرین اطلاعاتشان این بود که شهدا در حیدرآباد غزنی رسیده و امروز بعد از تظاهرات و مراسم تشییع، به سوی کابل انتقال مییابند. گفتند عدهای از جوانان به نمایندگی از خانوادههای شهدا فرستاده شدهاند تا جنازهها را در غزنی تحویل بگیرند و به سوی کابل انتقال دهند. جا برای حرف دیگری باقی نمانده بود.
باقی سمندر، پدرام و نعیم نظری اجازه گرفتند تا در گردهمایی فعالان مدنی که قرار بود در پارک زرنگار برگزار شود، اشتراک کنند. نعیم نظری گفت که او در جمع کسانی است که قرار است به نمایندگی از فعالین مدنی در پارک زرنگار صحبت کنند.
***
قومهای جاغوری از ایجاد شش کمیته یاد کردند: کمیتهی روابط مردمی، کمیتهی تدارکات، کمیتهی مالی، کمیتهی فرهنگی، کمیتهی تبلیغات و کمیتهی انتظامات. پیشنهاد کردند که من و داوود ناجی با جمعی از فعالان مدنی در کمیتهی فرهنگی باشیم. خواستند که اعضای این کمیته بروند در یک اتاق جداگانه و به کار خود برسند.
در ابتدای جلسهی کمیتهی فرهنگی، جمعی از بزرگان جاغوری به نمایندگی از سایرین آمدند و با صدای بلند اعلام کردند که این کمیته در تمام زمینههای مرتبط با اطلاعیه و قطعنامه و مطالبات و انتقال شهدا و نحوهی استقبال از شهدا و برگزاری تظاهرات و شعار و سخنرانی مسؤولیت دارد و آخرین حرف، حرف همین جمع است. تعداد اعضایی که در این کمیته جمع شدند، بیش از پنجاه نفر بود. برخی از اعضا سر پایی ایستاد بودند و به صورت ایستاده در بحث و گفتوگوها سهم میگرفتند.
در جریان صحبت برای اولین بار با اسم و چهرهی اکرم عارفی آشنا شدم. گفته شد که رییس دانشگاه کاتب است و یکی از اعضای شورای اجرایی حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری آقای محقق. وی به نمایندگی از بزرگان جاغوری حرف میزد. جلسه جریان داشت که فردی وارد شد و جایی نزدیک عارفی نشست و در جریان سخنان سهم گرفت. به زودی متوجه شدم که او واثق است. با اسمش آشنا بودم. یکی از قوماندانهای جاغوری بود که تحت نام «نهضت» با «سازمان نصر» جنگهای خونینی داشت. او را هیچگاهی از نزدیک ندیده بودم. سخنانش نظم و ترتیب و دقت خوبی نداشت؛ اما از موضع قدرتمند و با تحکم حرف میزد و از اطرافیانش انتظار داشت که سخنانش را تأیید کنند.
تعداد جوانان فعال و باهوشی که بتوانند فضای جلسه را به خوبی مدیریت کنند، در کمیتهی فرهنگی زیاد بود. عارفی را بهعنوان رییس کمیته پیشنهاد کردند و بدون بحث و گفتوگوی خاصی قبول شد. من و ناجی نیز به عنوان سخنگویان کمیتهی فرهنگی تعیین شدیم تا سخنان و پیامها را منسجم کنیم و در صورت ضرورت به نمایندگی از جمع سخن بگوییم و اعلام موضع کنیم.
میزی که دور آن نشسته بودیم، به شکلِ مستطیل در طول اتاق چیده شده بود. من و ناجی نزدیک دروازهی ورودی نشسته بودیم و داکتر عارفی در نقطهی انتها که به نظر میرسید جایگاه سنتی برای رییسها و مدیران ارشد است. آقای عارفی لحن آرام و بیروحی داشت که در فضای جلسه جذابیت لازم را خلق نمیکرد. شاید اولین بار بود که در همچون موقعیتی قرار میگرفت. فضای جلسه عملا در کنترل من، ناجی، رمضان محمودی، ذکی دریابی، رضا آگاه، دورانعلی حکیمی و چند نفر دیگر بود. در جریان جلسه، ناجی با سخنان قاطع و راهکشای خود به زودی توجه همه را به خود جلب کرد و عملاً به یکی از گردانندگان اصلی مباحث تبدیل شد.
در اولین اقدام، روی آجندای کار به توافق رسیدیم: اول، برای ستاد یک نام انتخاب کنیم؛ دوم، خواست و هدف خود را مشخص کنیم که چه میخواهیم؛ سوم، شعارهایی را که در تظاهرات سر داده شوند، از همین حالا تعیین کنیم تا دچار پراکندگی نشویم؛ چهارم، برای استقبال از شهدا در کابل تدابیر لازم اتخاذ کنیم؛ جای آن را معین کنیم و برنامههایی را که قرار است اجرا شوند، لیست کنیم؛ پنجم، برای مدیریت تظاهرات فردا یک ستاد باصلاحیت تعیین کنیم که تمام امور را مثل یک مرکز فرماندهی اداره کند و هر کسی نتواند مسیر تظاهرات را به انحراف بکشاند.
بعد از صحبتهای اولیه بر یک «اسمی ساده و بیتکلف» که «هیچگونه حساسیتی منفی خلق نکند» توافق شد. گفته شد که پیکر قربانیان و خشم و اعتراض تظاهراتکنندگان به حد کفایت انرژی خلق میکند که نیاز نداریم بار آن را روی اسم بگذاریم. به همین دلیل، وقتی «ستاد مردمی استقبال از شهدای زابل» و «ستاد استقبال از پیکر قربانیان و برگزاری دادخواهی» پیشنهاد شد، با اندک گفتوگو، توافق شد که ترکیبی از این دو اسم یا یکی از آنها انتخاب شود. من در یادداشتهایم اسم «ستاد مردمی استقبال از شهدا» را بهعنوان اسم مورد قبول همه نوشتم. دقیقاً به یادم نیست که آیا به صورت صریح روی این اسم توافق شد یا نه؛ اما فردا وقتی قطعنامهی تظاهرات را نوشتم، همین اسم را بهعنوان مرجع امضا در زیر آن به کار بردم که عنوان «جامعهی مدنی افغانستان» نیز بر آن علاوه شده بود. به هر حال، بلافاصله پس از این که اسم ستاد مشخص شد، کسی سوال مهمی را طرح کرد: منبع مالی برای تأمین هزینههای تمام برنامه را کی و چگونه پرداخت میکند؟ این سوال، از طرف عدهای که گویا در مرکز ادارهی امور قرار داشتند، پاسخی روشن و قاطع یافت: ضرورتهای مالی تمام برنامه توسط کمیتهی مالی و تدارکات برآورده میشود. پول به حد کافی جمع شده و در این زمینه تشویش نداشته باشیم. این پاسخ آنچنان قاطع و رسا ارایه شد که هیچ کسی به آن شک نکرد.
***
صحبتهای کمیتهی فرهنگی تازه جان میگرفت که خبر رسید داکتر عبدالله با جمعی از اعضای شورای امنیت به دیدار نمایندگان مردم به «میلاد نور» میآیند. این خبر را آقای خالق آزاد آورد و خواست که کمیته تصمیم بگیرد با هیأت چه و چگونه صحبت شود. گفته شد که تنها مطالبهی ما برای هیأت شورای امنیت، کمک کردن آنان در انتقال شهدا از غزنی به کابل است. هیچ مطالبهی دیگری نداریم و سایر مطالبات خود را در جلسهی ستاد مشخص میکنیم و طرح آن در حضور شهیدان در کنار ارگ ریاست جمهوری صورت میگیرد. پیشبینی شد که داکتر عبدالله و هیأت همراه او برای همدردی و همراهی با ما نمیآیند. آنها نگران انتقال شهدا به کابلاند و تمام تلاش خود را انجام میدهند تا از این کار جلوگیری کنند. گفته شد که اجازه ندهیم آنها با شعور و خواست جمعی ما بازی کنند و ما را به بحثهای فرعی مصروف سازند. پیام و سخن ما برای حکومت در هر سطحی که باشد، یک جمله است: انتقال جنازههای قربانیان به کابل. نگذاریم با طرح مسایل فرعی و خواست و هدف و امثال آن ما را از کار اصلی ما باز بدارند.
داوود ناجی انتخاب شد تا به نمایندگی از «ستاد مردمی استقبال از شهدا» با داکتر عبدالله و هیأت شورای امنیت سخن بگوید. نکتههایی نیز نشاندهی شد که محتوای سخنان ناجی را تشکیل دهند. وقتی این نکته مورد توافق قرار گرفت، از آخر جلسه صدای پچ پچ و سخنانی که یکی به گوش دیگری میگفت، بلند شد. واثق اعتراض کرد و گفت: وقتی جناب داکتر عارفی رییس باشد، سخن این جمع را هم باید او بگوید. صدای مخالفت با این پیشنهاد به سرعت بالا گرفت و چند نفر از جوانانی که در سمت چپ میز نشسته بودند، گفتند: سخن را تنها ناجی بگوید که سخنگو تعیین شده است. آقای عارفی نیز واکنش خاصی نشان نداد. به نظر میرسید که او در وضعیت دشواری که قرار داشتیم، سخنگفتن را آسان نمیدانست. واثق از جای خود برخاست و از جلسه بیرون رفت. بعدها فهمیدیم که او رفته بود تا برای تعیین سخنگو در حضور داکتر عبدالله در میان ریشسفیدان جاغوری لابیگری کند.
من گفتم: بهتر است به جای گویندهی سخن، ابتدا در مورد خود سخن به توافق برسیم. این سخن را هر کسی که بگوید، مهم نیست. طرح من قبول شد و دوران حکیمی و ذکی دریابی از اولین کسانی بودند که در مورد محتوای سخنی که گفته شود، ابراز نظر کردند. حرف آنها ساده و روشن بود: دولت در قضیهی گروگانگیری و قتل گروگانها با مسؤولیت برخورد نکرده و طرف اعتماد ما نیست. این سخن باید گفته شود. انتقال جنازهها تصمیم قاطع مردم است. دولت یا در انتقال جنازهها کمک کند یا از مانعتراشی و مزاحمت خودداری کند. این حرف هم با قاطعیت گفته شود که ما با هیچ کسی در هیچ جایی سخن نمیگوییم. هر باری که دم دروازهی ارگ رسیدیم، پیام و خواست خود را مطرح خواهیم کرد. همچنین گفته شد که لحن سخن به هیچ وجه تخریشکننده و اهانتآمیز نباشد. دولت را بهعنوان مرجع اقتدار ملت که در عین حال پاسخگوی امنیت و مصؤونیت شهروندان است، خطاب کنیم، نه بهعنوان دشمن و نیروی مخالف.
وقتی واثق از جلسه بیرون رفت، فضا برای بحث و بررسی آرامتر و منظمتر شد. وقتی گفته شد که هیأت دولت نزدیک شده و به زودی وارد تالار میشود، تصمیم قطعی ما گرفته شده بود که داوود ناجی از سوی ستاد صحبت کند. رمضان محمودی نیز معین شد که مجری برنامه باشد و مدیریت وقت سخنرانیها را نیز با قاطعیت در دست بگیرد. همه با هم بلند شدیم تا به داخل تالار برویم…