غنی نه بهدنبال نجات جمهوری است و نه حتا حفظ حکومت خودش؛ اشرفغنی چیزی را جز ادغام طالبان در بدنه سیاسی افغانستان که نسبت قومی نیز با آنان دارد، نمیخواهد. حفظ حکومت و تلاش غنی در این راستا، بیشتر شبیه به یک شایعه است تا واقعیت. همه میبینیم که رفتار حکومت در همه موارد، به نفع طالبان تمام میشود. چطور میتوان باور کرد که او فقط میخواهد قدرت را نگه دارد و برنامهای برای برادرانش در سیاست افغانستان ندارد؟
سادهلوحی سیاسی در افغانستان فقط بین سیاستمداران سنتی و رهبران قومی وجود ندارد؛ بسیاری از تحلیلگران و رسانههایی که حرفهای آنان را منتشر میکنند، مانند آنان در بسیاری از موارد، فریب خورده و بحث اصلی را گم میکنند.
هدف اشرفغنی و خلیلزاد کاملاً مشترک است و آن عبارت از تشکیل یک حکومت فاشیستی است. فکر نکنید، میخواهیم فقط از بهحاشیهروی اقوام دیگر صحبت کنیم و همهچیز را در حد مباحث قومی فرو بکاهیم. مبارزه با اقوام دیگر بخشی از این برنامه است؛ آنچه در نهایت بهعنوان برآیند سیاستهای مشترک خلیلزاد و غنی- معطوف به تطهیر طالبان از یک گروه تروریستی به یک گروه مشروع سهیم در قدرت سیاسی- بیرون داده خواهد شد، تقسیم منابع اقتصادی و در دست گرفتن آنها توسط حکومت فاشیستیای است که بهزودی با حمایت جهانی بر افغانستان حاکم میشود.
برای غنی و خلیلزاد، هیچ تفاوتی نمیکند که جمهوری و انتخابات، میتواند در چنین حکومتی جزیی از ارزشها باشد یا نه و یا اینکه آیا آنان در قدرت باقی میمانند یا نه؛ این دو، زمینهساز حکومتی هستند که پس از تشکیل آن، هیچ احدی توانایی براندازیاش را نخواهد داشت. دلیل از بین رفتن امکان براندازی نیز، تسلط کامل آنان بر منابع اقتصادی کشور خواهد بود.
اشرفغنی در حال چیدن عناصر خودش در نشستهای مربوط به صلح افغانستان است. نشستهایی که بهدنبال تطبیق طرح امریکا- همان طرحی که حکومت با آن مخالفت کرد- است. وقتی حمدالله محب که یکی از عناصر نزدیک به غنی و یار وفادار او است، اعلام میکند که حاضر است در نشستهای مسکو و استانبول اشتراک کند، در شکل ضمنی قضیه، موافقتش را با طرح امریکا نشان داده است.
میبینیم که اطرافیان غنی، از یکسو به نعل و از سوی دیگر به میخ میکوبند؛ از طرفی سخنرانیهای آتشین در مخالفت با طرح امریکا ایراد میکنند و از طرف دیگر، چهار دستوپا بهسوی نشستی که برای تطبیق آن طرح آماده شده، میدوند.
اشرفغنی برای ایجاد جبهه مخالف با طرح امریکا، عناصری را از اقوام دیگر انتخاب کرده است و برای اشتراک در نشستهای مربوط به طرح امریکا، افرادی را که گرایشهای قومی و سیاسی با او دارند.
هدفش چه خواهد بود؟ هدفش، تشکیل گروهی از اقوام مختلف است که گذشتهی دشمنی با طالبان را داشتهاند. دشمنی با طالبان، یک نوستالژیا است؛ نوستالژیای جهادی و گروه مقاومت.
تشکیل این گروه، بسیاری از رهبران قومی و سیاسی را گرد آورده و مخالفت آنان را با طرح امریکا، بیشتر از پیش، تقویت میسازد. این یعنی، دشمنی آنان با طالبان، زمینهساز مخالفت آنان با امریکا و جامعه جهانی میشود. همه میتوانیم بهراحتی متوجه شویم که اکنون طالبان دارای پشتوانه جهانی از سوی کشورهایی است که پیشازاین مجاهدین را وارد ساختار سیاسی افغانستان ساختند و آنان را مشروعیت بخشیدند. اکنون، با مشروعیت دادن به طالبان، گروه مخالف، در جایگاهی قرار میگیرد که پیش از آن طالبان قرار داشت؛ این نقشه غنی است.
مارشال عبدالرشید دوستم، کسی که وقتی مقام معاونت نخست را داشت برای دیدار با رییساش باید وقت میگرفت، اکنون بدون داشتن هیچ مقام خاصی، در جلسههای امنیتی اشتراک میکند. این بسیار عجیب است و عجیبتر از آن، برنامهریزی در مورد امنیت شمال با او است.
به نظر میرسد، غنی میخواهد مخالفان طالبان را وارد درگیری مسلحانه کند تا کاملاً از گفتوگوهای صلح و برنامهی جهانی برای ادغام طالبان در بدنه سیاسی کشور، دور نگه داشته شوند. جنگ میتواند با ملیشهها در بگیرد؛ ملیشهها و گروههای مردمی که مثل قیصاری و افراد پر سر و صدای دیگر در این اواخر از میان اقوام گوناگون برای مقابله با طالبان به وجود آمدند.
غنی بهدنبال ایجاد یک جنگ داخلی است اما جنگی که بیشتر اقوام مخالف با او را درگیر میکند؛ این جنگ یعنی پایان فرصت اشتراک رهبران قومی در حکومت آینده؛ حکومتی که نظر به نقشه غنی، باید با سهمیه بیشتر طالبان تشکیل شود.