چندین سال قبل تابستان برایم جذابترین فصل طبعیت بود، مکتبها در این فصل برای گرمی بیش از حد هوا تعطیل میشد و ما برای سپری کردن تعطیلات تابستانی، چند روزی را به قریهی خود ما سپری میکردیم. شبها در قریه صدای مرموز جغدها شنیده میشد و مادر بزرگم در بارهی آنها میگفت: جغد پرندهی پر رمزو رازی است که اگر این پرنده بالای خانهی کسی بنشیند، آن خانواده یا خیلی ثروتمند میشود و یا از تنگدستی نابود میشود. از همان سالها این پرنده توجه مرا جلب کرده بود.
وقتی در دانشگاه کتاب بوف کور صادق هدایت در دسترسم قرار گرفت، ذهنم درگیر شد که بفهمم چه ارتباط بین متن کتاب و نام آن وجود دارد.
با مطالعه کردن این کتاب، چیزی دستگیرم نشد؛ اما در جای دیگری عباس پژمان در این باره واضح نوشته بود که بوف کور میخواهد بگوید که هدایت این نام را از رمان فرانتس هلنس که نام رمان آن «ملوذین» بود، انتخاب کرده است.
فراتنس هلنس نویسندهی هلندی_بلژیکی، خانمی به نام مارگیت داشت. خانمش او را رها کرده با دوست نزدیک هلنس ازدواج کرد. وقتی هلنس فهمید که مارگیت به او خیانت کرده، هلنس دچار بحران فکری شد و هر شب خوابهای عجیبی او را احاطه کرد.
هلنس رمان «ملوذین» را بر اساس همین خوابها نوشت.
در یکی از خوابهایش نوشته بود:
سه نردبان پیدا کردم که از همان جای قدیمی آویزان بود، ملوذین که شبیه مارگیت بود، برایم میگفت: بالا برویم، من که طناب در دست داشتم دنبالش بالا میرفتم و با خودم میگفتم: اگر این سرگیجه و این جغد لعنتی بگذارد و اگر با فریادهایش مرا نترساند بالا میروم.
خواب هلنس یک خواب اروتیک بود، سرگیجه در حقیقت بعد از ارضای جنسی بوده که راوی بوف کور هم در خواب اروتیکش از چهار پایهی اتاقش بالا میرود و آن شیطان و آن دختر را، از سوراخ هواخوری اتاقش نگاه میکند.
بالا رفتن و سرگیجه در بوف کور هدایت هم همان جغد لعنتی هلنس است.
غریزهی جنسی برای هلنس شوم بود؛ چون غریزهی جنسی او را گرفتار مارگیت کرده بود و غریزهی جنسی در بوف کور هم به گونهای شوم توصیف شده است.
و جغد در این دو اثر بزرگ، نمادی از بدبختی در زندگی انسان تلقی شده است.
در فرهنگها نیز جغد جایگاههای متضادی چون مخوف و دوستداشتنی بودن را داشته که این صفات متناقض در بارهی کمتر موجود دیگری عنوان شده است.
دلیل حضور جغد در شب و صدای جیغوارش، سمبول رازآمیزی برای مردم بوده و عادات مرموز جغدها، پرواز بیصدا و آمد و شد روح وارش است که آنها را حتا به موجودات ترسناک تبدیل کرده است.
نظریات عجیبی دیگر هم در گذشته وجود داشته که آنها باورمند به این بودند که جغدها حتا میتوانند غیبگوی کنند.
جغدها همیشه احساسات متناقض بشر را برانگیخته و به خود جلب کرده اند؛ مثلن: عشق، ترس، نفرت و تحسین. عدهای جغدها را باهوش و عدهای آنها را کودن میپنداشتند.
شوم پنداشتن جغدها:
از گذشتهها دیدگاهها در ارتباط با جغد منفی و آمیخته با خرافه نیز وجود داشته که بعضی مردم به این خرافات باورمند بودند و به همین سبب، با دیدن جغدها وی را با سنگ مورد هدف قرار داده و جغد را بدشگون و شنیدن صدای آنها را نشان از رسیدن خبری نامبارک میدانستند و نیز باورمند بودند که اگر جغد رو به قبله پرواز کند، بلا دفع میشود؛ اما در غیر این صورت صاحب خانه باید صدقه دهد، اگر نه در گرفتاری شومی گیر خواهد کرد.
اکثریت میگفتند: جغد نحس بوده بدبختی بار میآورد و اگر بر خانهای بنشیند، آن خانه روی سعادت را نخواهد دید.
در حقیقت جغدها پرندههای استند که معمولا روی خانههای ویران شده یا مخروبهها خانه میکنند. به همین سبب مردم فکر میکردند که جغدها در هر جایی بنشیند، آنجا ویران خواهد شد.
جغدها در تاریکی شب، زمانی که چشم چشم را نمیبیند و آدمها احساس بیپناهی میکنند، مجموعهای از افکار ناشناخته و مبهم را به ذهن آدمی میآورند. شنیدن صدای وهمآلود جغد نوعی پیشگویی و خبر از اتفاقات شوم را با خود داشته که مرگی ناگهانی یا خبری دردآور را با خودش میآورد و اگر مسافری در شب خواب جغد را ببیند، به تعبیری یا در سفر جان میسپارد و یا اموالش به غارت میرود.
در طول قرنهای ۱۸ و ۱۹، شاعرانی چون رابرت بلر و ویلیام وردورث، جغد را به عنوان پرندهی عذاب مورد علاقهی خود عنوان میکردند و در همان دوران بسیاری از مردم معتقد بودند که اگر صدای هوهوی یک جغد از پنجرهی اتاق یک بیمار شنیده شود، مرگی به سراغ بیمار خواهد آمد.
بر اساس افسانههای قبیلهی نواهو: خداوند هنگامی که جغد را خلق کرد، به او گفت: از این پس، مردمان به صدای شما گوش میکنند تا از آینده با خبر شوند.
جنگجویان قبیلهی تلنگیت نیز باور عمیقی به جغدها داشتند، آنها هنگام جنگ با تقلید صدای هوهوی جغد، به میدان جنگ میتاختند، تا اعتماد به نفس خود را به دست آورده و بر دشمن غلبه کنند.
«اشوزوشت» نام جغد افسانهای در اسطورههایی بود که اهورامزدا او را آفرید تا یاور فرشتگان و ایزدگان باشد.
در گذشته عدهای از مردم صدای جغدها را مقدس میدانستند، و عقیده داشتند که بخشی از کتاب اوستا نیز به زبان جغد آفریده شده است و میگفتند: صدای اوست که دیوان را پراکنده میکند.
این که چرا جغدها در ویرانهها خانه میکنند نیز مطابق باورهای نقل شده به این دلیل میدانستند که دیوها نتوانند در آنجا خانه کنند.
شکل ظاهری جغد:
جغد چشمهای بزرگ و رو به جلو دارد و چشمهای جغد بسیار حساس بوده که به خاطر بزرگی چشمها، حتا میتواند در نور خیلی کم ببیند و خوب شکار کند.
چشمهای جغد به چشمخانه چسپیده و در حدقه ثابت است و از این رو برای دنبال کردن حرکات طعمه، جغد ناچار است همه سر خود را به پهلو یا پشت بچرخاند. جغد گردن دراز و انعطافپذیری دارد که در زیر پرهایش پنهان شده و این گردن چرخاندن کامل سر را برای او میسر میسازد.
بسیاری در جهان به قدرت درمانگری جغد و دارویی که از بدن وی به ویژه چشمهای او تهیه میشود، باورمند استند و از آن برای درمانگری استفاده میکنند.
نیروی شنوایی جغدها قوی است. منقار رو به پایین آنها برای این است که برای دریافت صدا، کمترین مانع را ایجاد کنند. جغدها دارای چنان قدرت بینایی استند که میتوانند یک طعمه را در تاریکی مطلق تشخیص دهند.
غذای این پرنده را مار، موش و مامولک تشکیل میدهد.