عبدالحسین فیضی، پدربزرگ مهربانی که حدودا ۶۰ سال سن دارد، بعد از ۲۵ سال مهاجرت در ایران، کشوری که بدترین جا برای مهاجران افغان است، به کشور خودش برمیگردد. ۱۵ سال از اقامتش در افغانستان میگذرد. تنها نانآورِ یک خانوادهی پنجنفری است. مهاجرانی که بعد از پایان حاکمیت طالبان به کشور برگشتند، امیدوار بودند تا روزهای بهتری را تجربه کنند؛ اما برگشت به کشور تبدیل به رنج مضاعف شد. آوارگی و تنگدستی هیچگاه از زندگی انسان افغانستانی دور نشد.
ربابه شش سال داشت و مادرش تازه از سفر کربلا به کابل برگشته بود. صبح روز دوشنبه، خانوادهی ربابه برای مراسم ختم قرآن که به مناسبت بازگشت مادرش از سفر کربلا برگزار کرده بودند، به سر کاریز میروند. بعد از ختم مراسم، تمام مهمانها آماده میشوند تا به خانههای شان برگردند، تقریبا همه در موترها نشسته اند. برای ربابه و چندتن دیگر جا نمیماند. مسیر خانهی ربابه، تا مسجد فاصلهی زیادی ندارد و قرار بر این میشود که او با چند تن دیگر پیاده تا خانه بروند. ربابه نواسهی عبدالحسین فیضی است و در ماه حوت ۱۳۹۶ به مکتب شامل میشد؛ اما رؤیای خانوادهی ربابه برای روزهای روشن آینده، در صبح دوم اسد همزمان با انفجار موتر بمبی در چهارراهی سرکاریز، تکه تکه میشود.
انتحارکننده، موترش را که مملو از مواد منفجره بود، در نزدیکی مؤسسهی تحصیلات عالی زاول در سر کاریز منفجر کرد. در این انفجار ۳۵ نفر کشته و ۵۰ نفر دیگر زخم برداشتند. ربابهی ششساله، یکی از قربانیان این حادثه بود. این انفجار در نزدیکی خانهی محمد محقق، معاون دوم ریاست اجرائیه رخ داد؛ اما مشخص نشد که آیا هدف انتحارکننده، آغای محقق بوده است یا خیر. طالبان با نشر اعلامیهای، مسؤولیت این حمله را به دوش گرفتند. قربانیان این حادثه غیرنظامیان بودند؛ دانشجویانی که در مؤسسهی تحصیلات عالی زاول درس میخواندند و کسانی که در کنار جاده دکان داشتند یا در حال عبور از آنجا بودند.
به مادری که تازه از سفر برگشته، جسد تکه تکهی دختر شش سالهاش را تحویل میدهند.
این حمله واکنشهای تندی را در پی داشت. ارگ ریاستجمهوری، با نشر اعلامیهای آن را محکوم کرده و گفت که علت این حمله تلفات سنگینی است که تروریستها در میدانهای جنگ از سوی نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان برداشته اند؛ اما قربانیان جنگ نابرابر افغانستان، همواره غیر نظامیان بوده اند.
حسین فیضی، بیشتر از سالهای عمرش را در آوارگی و مهاجرت سپری کرده است؛ اما امیدوار است که روزی در افغانستان صلح بیاید.
گفتوگوهای صلح امریکا با طالبان وارد یازدهمین دورش شده است و چند روز قبل زلمی خلیلزاد، نماینده رسمی دولت امریکا در گفتوگوهای صلح، به کابل آمد.
«کسانی که پشت میز مذاکره با طالبان مینشینند، به هیچ عنوان نمایندههای واقعی ما نیستند. آنها تاجران جنگ اند. درست است که ما امید داریم که یک روز در افغانستان صلح بیاید؛ چون که هیچ جنگی تا ابد ادامه پیدا نمیکند، حتا جنگ اول و دوم جهانی که میلیونها انسان در آن کشته شدند، تمام شد. جنگ افغانستان هم تمام میشود؛ اما مسأله اینجا است؛ کسانی که خود شان را رهبران ما میدانند، بخواهند تا این جنگ تمام شود.»
روزهای سخت مهاجرت، حسین فیضی را هیچ گاه از رسیدن به روزهای روشن آینده ناامید نکرد. به افغانستان برگشت، کار کرد تا فرزندانش بتوانند درس بخوانند و روزی برسد که فرزندان او در شکوفایی افغانستان سهیم باشند.
«وطن، مادر است. کسی که به وطنش خیانت میکند، مثل این است که به مادرش خیانت کند. به جسم مادرش زخم بزند.»
حسین فیضی، ربابهی ششساله را از دست داد. هر کسی میتواند تصور کند که یک پدربزرگ چقدر نواسههایش را دوست دارد و درد از دست دادن فرزند تا چه اندازه میتواند کارد رسیده به استخوان باشد.
حسین خسته از تعصباتی است که سالها است دامنگیر مردم افغانستان است. او، صلحی را دوست دارد که تمام مردم افغانستان خود را در آیینهی آن ببیند. صلحی که تمام مردم از آن به یک اندازه سهم ببرند. حسین بتواند با خیال آسوده کار کند. فرزندانش کسانی باشند که دامن پارهی این سرزمین را میدوزند. جنگ، زخمهای عمیقی به حسین زده است؛ اما این زخمها نتوانسته او را از مسیری که به سمت روشنایی دنبال میکند، مانع شود.