صلح با طالبان به جنگ افغانستان پایان نمی‌دهد!

صبح کابل
صلح با طالبان به جنگ افغانستان پایان نمی‌دهد!

طالبان گروه افراطی‌ای است که خود را حافظ دین اسلام در افغانستان می‌داند؛ این گروه، اساس جنگ خودش را با ایده‌ی جهاد که از مفاهیم مقدس مسلمانان است، بنا گذاشته و هم‌واره تلاش کرده تا از اصول دینی استفاده‌های سیاسی کند.
با این که شخصیت‌های دینی بسیاری در داخل افغانستان – که معتقد به نرمی در دین استند- چنین تفکری را نمی‌پذیرند؛ اما دست‌یافتن به یک نقطه‌ی ‌ضعف قطعی برای خنثا‌سازی استفاده‌ی طالبان از مفاهیم دینی، به خصوص مفهوم جهاد، بسیار دشوار بوده است.
این دشواری به دلیل گوناگونی قرائت‌ها از دین و اصول آن بوده است؛ بسیاری از همین گروه‌های تندرو، حتا یک‌دیگر را تکفیر کرده اند.
تندروی دینی در سیاست افغانستان، اساسی‌ترین پایه بوده است؛ پایه‌ای که مبنا بر دریافت‌های منحرفانه از اصول اسلامی در کشور به وجود آمده و به دلیل عقاید اسلامی مردم، مسلط نیز شده است.
شاید بتوان وجود مدرسه‌های خودسر را در مناطق مختلف افغانستان، ریشه‌ی محکم چنین تفکری دانست؛ ریشه‌ای که خود را به شکل‌های گوناگون دیگر (قرائت‌های گوناگون دینی) تکثیر می‌کند و در نهایت حتا با خود نیز درگیر می‌شود.
گروه طالبان با تاکید بر حضور نیروهای کفر (ناتو) در افغانستان، توانست جنگی را با نام جهاد رقم بزند که در واقع بهانه‌ای برای برپایی حکومت قومی بود؛ چون زمانی که طالبان با حکومت مجاهدین می‌جنگیدند؛ نیروی نامسلمانی در کشور وجود نداشت.
هرچند، جنگ مجاهدین نیز از همین قماش بود و در نهایت به روشنی نیز اثبات شد؛ ولی از لحاظ شرعی، در گرفتن چنان جنگی، معنایی جز چندگونگی قرائت دینی و آفت حاصل از آن نداشت.
اکنون نیز شباهتی با همان دوره داریم؛ گروه طالبان با نیروهایی می‌جنگد که هم جوینده‌ی صلح اند و هم مسلمان. این موضوع، بارها گفته شده است؛ اما هرگز تاثیری بر جریان جنگ نداشت؛ زیرا آن‌چه آنان از دین می‌دانند، رابطه‌ای با جامعه و نیازهای مردم شان ندارد. طالبان تفکر حکومتی شان را از بیرون وارد کرده ‌اند؛ اما آن را با عقاید و اصول دینی مردم مخلوط کرده‌ اند.
ناگفته نماند که تفاوتی هم نسبت به گذشته به وجود آمده است؛ طالبان در گفت‌وگوهای صلح افغانستان، گفته اند که توافق‌نامه‌ی آنان با امریکایی‌ها باید مبنای مذاکره‌ی آنان با حکومت افغانستان و هیئت آن باشد.
تا این‌جای کار، طالبان می‌توانند توجیه شرعی قبلی شان را برای این پیشنهاد نیز داشته باشند؛ اما زمانی که حکومت افغانستان در جواب آنان گفت؛ مبنای گفت‌وگوها در دوحه، باید قرآن و سنت باشد، رد و عدم پذیرش آن از سوی چنین گروه اسلام‌گرا، به معنای اولویت‌دادن به توافق‌نامه‌ی امریکایی‌ها به جای عقاید دینی شان است.
طالبان با اتکا به توافق‌نامه‌ی امریکا، فاصله‌ی زیادی با طالبان قبل از توافق‌نامه پیدا کرده ‌اند و این مرحله‌ی استحاله است؛ مرحله‌ای که آنان را به سرنوشت مجاهدین در افغانستان رو‌به‌رو می‌کند.
از این سو به بعد، طالبان آن توجیه شرعی سابق را با خود نخواهد داشت و این یعنی حتا اگر گروه طالبان به صلح با حکومت افغانستان تن بدهد و به شکل دموکراتیک، وارد نظام جمهوریت شود؛ از سوی گروه‌های دیگر بیش از پیش، مورد تکفیر قرار خواهند گرفت؛ ممکن است بسیاری از اعضای ارشد گروه طالبان در ولایت‌های افغانستان و افراد مسلحی که توسط این گروه تجهیز می‌شوند، همه بیعت با آن‌ها بشکنند و جنگ را ادامه بدهند.
ماجرای تندرو دینی و استفاده از آن برای رسیدن به قدرت، ماجرای بسیار پیچیده‌ای است؛ این آفت، روز به روز وارد ساختار اجتماعی شده و در نهایت برای تجدید قوا و نقش پرکاربردتر دیگر، نهادها و شبکه‌های مسلح اش را تغییر می‌دهد.
همان‌طور که گفته شد، اکنون حتا اگر گروه طالبان به صلح مورد پسند مردم تن داده و وارد حکومت شود؛ چیزی نمی‌گذرد که جنگ دیگری از همین سلسله با حکومت آشتی‌یافته با طالبان آغاز می‌یابد.