بخش نخست
سخن از عقل معمولا تبارشناسی معرفت از عقل را در پی دارد. در تبارشناسی معرفت از عقل، عقول دهگانه و نفوس نهگانه مطرح است. طبق معرفت فلسفهی سنتی و علم کلام «از علت واحد محض، بیش از یک معلول نمیتواند صادر شود.» خداوند واحد محض است؛ کثرتهای موجود مادی نمیتوانند بهصورت مستقیم از خداوند به وجود آیند. بنا بر این عقل کل یا عقل اول بیواسطه از خداوند صادر شده است، بعد عقل دوم از عقل کل صادر شده است، نفس اول و عقل سوم از عقل دوم صادر شده است. از عقل دهم یا عقل فعال جهان مادی و فسادپذیر صادر شده است.
متکلمان برای اینکه به بحث کلامی عقل جنبهی فلسفی بدهند، به علت چهارگانه و علتالعلل ارستو و به مُثُل افلاتون پرداخته اند؛ زیرا به نوعی میتوان با علت چهارگانه و مُثُل افلاتون انیمیشن معرفت کلامی عقل را توجیهپذیر کرد؛ اگرچه بحث ارستو از علت چهارگانه، ارتباطی به صدور عقل کل و… ندارد؛ اما متکلمان از علت چهارگانهی ارسطویی برای توجیه تبارشناسی معرفت کلامی عقل استفاده کرده اند؛ درحالیکه منظور ارستو از علت چهارگانه، تبیین طبیعی چیزها و جهان است.
نهایتا بحث معرفت کلامی عقل در مناسبات انسانی به این مناسبت تمثیلی میرسد که مرد، نماد عقل و زن، نماد نفس است. قصد من در این یادداشت بررسی تبارشناسی معرفت فلسفهی سنتی و کلامی عقل نیست که از اصطلاحات، عقل کل، نفس کل، عقل فعال، عقل مستفاد و… استفاده کنم.
اگر قرار باشد، تبارشناسی از معرفت عقل در فلسفهی سنتی و کلام ارایه کنیم؛ طبعا نیاز استکه به این موارد پرداخته شود تا چگونگی شکلگیری معرفت عقل در فلسفهی سنتی و کلام بیان شود.
بحث کلامی و فلسفی عقل از نظر بررسی تاریخی و قدمت جایگاه خود را دارد. از آنجاییکه ذهن ما گرانبار از بحث کلامی عقل است، میخواهم گرانباری بحث کلامی عقل را سبک کنم تا به برداشت مدرنتر از درک و شناخت عقل برسیم. فلسفه و خرد مدرن، بحث کلامی و فلسفهی سنتی عقل را از دور خارج کرد. چنانکه اشاره شد در بحث کلامی عقل، خدا محور عقل و صادرکنندهی عقل بود. بنا بر این فلسفه و خرد مدرن فقط عقل را نه، بلکه محور و مرجع عقل را از دور خارج کرد؛ اما هوش مصنوعی، دادهمحوری و اطلاعاتمحوری کمپیوتر و انترنت و بیوتکنولوژی عقل و خرد انسان را که جانشین خدامحوری در عقل شده بود، دچار چالش کرده است. اگرچه هنوز عقل انسان هوش مصنوعی، اطلاعاتمحوری کمپیوتر و انترنت و بیوتکنولوژی را مدیریت میکند؛ اما دقیقا نمیدانیم در آینده چه خواهد شد.
در این یادداشت من از اصطلاحاتی برای بیان و تعریف چیستی عقل استفاده میکنم که در پژوهش علوم معاصر از آن اصطلاحات استفاده میشود: داده، اطلاعات، دانش و خرد (عقل)؛ طبعا این اصطلاحات آخرین اصطلاحاتی نیستند که برای تعریف و بیان چیستی عقل به کار میروند؛ هر نسل و هر دورهای، اصطلاحاتی ویژه بهخود را خواهد داشت؛ زیرا هر نسل و هر دورهای حقیقتهای مخصوص خود را دارد. گذر از یک نسل و یک دوره، در واقع گذر از حقیقت به پساحقیقت یا ابداع حقیقتهای تازه است.
تصور کنیم اگر ما عضو جامعهی روزگار فرعون در مصر باستان بودیم، کاملا در مناسبات معرفتی متفاوتی از حقیقت جهان با حقیقت امروز جهان قرار داشتیم؛ زیرا برداشت از حقیقت زندگی و مرگ، برداشت چگونگی پیدایش زن و مرد، برداشت از کارکرد ستارهها، ماه و خورشید، برداشت از پیدایش چیزها، برداشت از انسان و اقوام و برداشت از حیوانات متفاوت بود؛ تمساح یکی از خدایان بزرگ در مصر باستان بود که پرستیده میشد.
اگر بخواهیم حقیقتهای دوران فرعون را بررسی کنیم، دچار خنده میشویم، میگوییم چقدر ساده بوده اند، عقل نداشته اند بدانند که تمساح خدا نیست. عقل داشته اند که امپراتور بزرگی را با مناسبات فرهنگیای نسبتا پیچیدهای تاسیس کردند، گسترش و ادامه دادند. هنوز دانشمندان پژوهش میکنند که چگونگی شکلگیری حقیقت مناسبات فرهنگی مردمان مصر دوران فرعونها را دریابند.
به درک حقیقت مناسبات فرهنگی و معرفتی مصر باستان وقتی میتوانیم پی ببریم که طبق مناسبات عقلی و چارچوب معرفتی همان روزگار، به بررسی آن روزگار بپردازیم؛ برای اینکه «حقیقت» داستان است. خدای خورشید در آن روزگار داستان خود را داشت؛ این داستان در مناسبت به رویدادهای دیگر، شبکهی معرفتی-داستانیای را میساختکه «داستان حقیقت» شکل میگرفت.
تا هنوز وقتیکه بحث شناخت عقل پیش میآید، ما به بحث صدور عقل اول، عقل دوم، نفس اول و… میپردازیم؛ مقالات پژوهشیای در این باره مبتنی بر استدلالهای منطقی، کلامی و فلسفی نوشته میشوند که گفتمانهای معرفتیای را در قبال درک عقل و شناخت حقیقت شکل میدهند؛ درحالیکه از نظر داستانی، داستان و روایت صدور عقل اول و… با داستان خدای خورشید و ارتباط زندگی فرعون پس از مرگ با خدای خورشید، چندان تفاوتی ندارد؛ زیرا هر دو داستان است. از حقیقت داستانی ارتباط فرعون با خدای خورشید میتوان یک فیلم ساخت؛ اما از حقیقت داستانی صدور عقل اول و… نمیتوان فیلم ساخت، فقط میتوان انیمیشن ساخت.
بنا بر این در هر دورهای برای ابداع و تاسیس معرفت، اصطلاحات معرفتی و مناسبات معرفتیای وجود دارد که باید بنا به مناسبات آن اصطلاحات، در تعریف و بیان معرفت استفاده کرد. عقل یک مفهوم و اصطلاح معرفتی است که میتوان برای توضیح آن، طبق برداشت فلسفهی تحلیلی برخورد تحلیلی کرد. من نمیخواهم بحث عقل را پیچیده کنم. زبان، منطق، کلام و فلسفه میتواند نسبتهایی در بارهی مفاهیم ایجاد کند که به گستردگی و پیچیدگی مناسبات معرفتی مفاهیم بینجامد. گستردگی و پیچیدگی مناسبات معرفتی مفاهیم ارتباط مستقیمی با زبانورزی، منطقورزی، کلامورزی و فلسفهورزی دارد.
اگر قرار باشد، مفهوم عقل را از نظر تبارشناسی مفهومی عقل بررسی کنیم، طبعا نیاز به بررسی پیشینهی زبانورزی، منطقورزی، فلسفهورزی و کلامورزی در بارهی مفهوم عقل است. درصورتیکه بخواهیم چیستی عقل را در مناسبات مدرن معرفتی، علمی و پژوهشی مطرح کنیم، پس بهتر این استکه نسبت عقل و اصطلاحاتی مانند داده، اطلاعات و دانش را مورد بررسی قرار بدهیم.
داده، اطلاعات و دانش در علوم کمپیوتری، انترنتی و روش تحقیق تعریف مشخصی دارند؛ اما من این اصطلاحات را در مناسبتی به کار میبرم که بتوانند به درک چیستی اصطلاح و مفهوم عقل کمک کنند. هرچه که بر حواس انسان میتواند تاثیر بگذارد، داده در نظر میگیریم؛ بویهایی را در محلی حس میکنیم، این بویها داده است؛ اما نسبت این بویها را با چیزهای دیگر نمیدانیم. موقعیکه این دادهها را مورد پردازش قرار میدهیم تا نسبت آنها را با چیزهای دیگر را دریابیم، بحث اطلاعات پیش میآید. اگر دانستیم که یکی از بویها متعلق به یک گل است، بوی دیگر متعلق به گاز است؛ بوییکه متعلق به گاز است، کشنده است، بوییکه متعلق به گل است خوشایند است؛ چنین درک دستهبندی شدهای از چند بوی، اطلاعات است. به تعلق بویهای دیگر که پی نبردیم، نسبت به آن بویها اطلاع پیدا نمیکنیم، احساس ما از آن بویها در حد یک داده باقی میماند.
پردازش اطلاعات و ایجاد ارتباطات و مناسبات بین اطلاعات به علم یا دانش میانجامد. علم و دانش در نتیجهی برقراری نسبت اطلاعات باهم به وجود میآید؛ به این معنا که بتوانیم از برقراری نسبت اطلاعات چیز و رویداد تازهای بسازیم. دو سیم برق را اگر به من بدهید، من نمیتوانم نسبت آن دو سیم برق را بدانم و نسبت آن دو سیم را برقرار کنم؛ بنا بر این آن دو سیم برق به من میتواند فقط داده باشد. چرا؟ برای اینکه نسبت به ویژگیهای این دو سیم اطلاعی ندارم؛ اگر از نسبت آنها آگاهی میداشتم که یک سیم چارچ مثبت و دیگری منفی دارد، این آگاهی موجب میشد که در اثر پردازش داده، اطلاعات به دست آید. موقعیکه به چارچ مثبت و منفی دو سیم آگاهی پیدا کنم، بتوانم نسبت چارچ مثبت و منفی دو سیم را کشف کنم و بین هر دو سیم به اساس چارچ مثبت و منفی نسبت برقرار کنم، اینجا استکه از اطلاعات استفادهی علمی صورت گرفته است؛ یعنی اطلاعات وارد مرحلهی دانش، تجربه و یادگیری شده است.
بنا بر این یاد میگیریم که چگونه دادهها را به اطلاعات و اطلاعات را به دانش تبدیل کنیم. این تجربهی یادگیری را به دیگران نیز میتوانیم یاد بدهیم. پرسشیکه پیش میآید این استکه «ما چگونه میتوانیم دادهها را به اطلاعات و اطلاعات را به دانش تبدیل کنیم؟» با افتخار پاسخ میدهیم: «معلوم است، انسان عاقل است.» از این پاسخ میتوان این نتیجه را گرفت که پردازش داده به اطلاعات و اطلاعات به دانش توسط عقل صورت میگیرد؛ بنا بر این میتوان گفت، پردازش این مراحل موجب دستیابی ما به عقل میشود.
انسانها از نظر تواناییهای زیستی-طبیعی و عصبشناسی تفاوتی ندارند. مغز همهی ما ظرفیت همسانی دارد. پس تفاوت در کجا استکه تصور میکنیم تعدادی بیشتر برخوردار از عقل است؟ سطح عقل ما بیارتباط به چگونگی برقراری ما با دادهها، اطلاعات و دانش نیست. هر قدر که در برابر دادهها و اطلاعات متفاوت و گسترده قرار بگیریم، به همان اندازه دانایی و دانش ما به امور، رویدادها و پدیدهها بیشتر میشود. این دانایی به توسعهی سطح عقل ما میانجامد.
عقل و خرد در هر کس در واقع ظرفیت پروردهشدهای استکه به بررسی انتقادی و ارزشی دانش خود فرد، مناسبات فکری، فرهنگی و اجتماعی جامعه و جهان میپردازد. بنا بر این مهم استکه ما چقدر اطلاعات و دانش داریم؛ بنا به اطلاعات و دانشی که داریم، دارای دید و نظر عقلانی نسبت به مناسبات فکری، فرهنگی و اجتماعی جامعه و جهان میشویم.
باروت داده است، درک اینکه باروت میسوزد اطلاعات است، اینکه بین باروت، فلز و… رابطه برقرار میکنیم تا از آن گلوله بسازیم؛ این گلولهسازی دانش است؛ اما این که با آن گلوله انسان را کشت، حیوان را کشت، چگونه از آن استفاده کرد، چگونگی استفاده از آن را بررسی کرد و از چگونگی استفادهی آن انتقاد کرد، عقلانی است. موضع عقل در کل، موضع انتقادی و ارزشی است. عقل نتیجهی دانش و آگاهی کلی انسان از انسان، مناسبات انسان با انسان و مناسبات انسان با جهان است. هر فرد و هر جامعهای دانایی و آگاهیای نسبتا مختص به خود را از این مناسبات دارد؛ بنا به این دانایی و آگاهی، مناسبات را بررسی ارزشی میکند و از مناسبات انتقاد میکند.
بنا بر این عقل را میتوان معادل ذهن دانست. مغز یک امکان فیزیکی و زیستی است؛ این امکان موجب میشود تا اطلاعات در آن ثبت شود؛ بعد بنا به کارکرد شیمیایی و الکتریکی مغز، اطلاعات دستهبندی میشود که این دستهبندی به اساس نسبت اطلاعات صورت میگیرد. دستهبندی اطلاعات به دانش و دانایی میانجامد؛ زیرا بنا به این دستهبندی با هر دادهایکه تازه روبهرو میشویم، با احساس خواص آن داده از داده درک اطلاعاتی ارایه میکنیم و شامل اطلاعات ذهنی خود میسازیم. سپس شامل نسبتهای دانایی «شناخته»ی ذهنی ما میشود.
ادامه دارد…..