هزاره‌ها؛ پیش‌مرگه‌های جمهوری در حال فرو ریختن غنى

صبح کابل
هزاره‌ها؛ پیش‌مرگه‌های جمهوری در حال فرو ریختن غنى

ضعفی که در طرح امریکا وجود داشت سبب دسته پیدا کردن تیشه حکومت شده است. حکومت افغانستان و افرادی که گرد آن جمع آمده‌اند؛ افرادی مثل محقق، دانش و برخی‌های دیگر، در میان حرف‌های‌شان نکته‌ای را برجسته می‌سازند که هرچند دروغ نیست؛ ولی هدفش چیزی است که سیاست آینده ارگ را دنبال می‌کند.
شاید برای‌تان پرسشی بر این مبنا پیش بیاید که چرا باید علیه مواضع حکومت بود و چه اشکالی دارد که حکومت بخواهد در برابر طرح خلیل‌زاد که یک طرح یک‌جانبه- شاید به گفته خود اعضای ارگ؛ آمرانه- است، بایستد؟!
به این پرسش پاسخی هست که برای رسیدن به آن باید موارد دیگری را روشن کنیم؛ مورد نخست، به طرحی که خلیل‌زاد با خود به افغانستان آورد و باعث تنش‌های سیاسی میان امریکا و حکومت افغانستان شد، برمی‌گردد. طرح خلیل‌زاد، بیش از هر چیزی تأکید بر زمینه‌ای دارد که در آن طالبان به‌راحتی آرزوها و سیاست‌های‌شان را اجرا کنند. از شورای مستقل عالی فقه گرفته تا دست‌کاری قوه‌های اساسی یک نظام نسبتاً مردمی، همه نشان می‌دهد که آن‌چه به وجود خواهد آمد، استوار بر عقاید سخت و افراط‌گرایی دینی است.
خواه‌نخواه، طالبان این را می‌پذیرند؛ زیرا آنان نیاز به حکومت سخت و افراطی دارند تا با استفاده از قوانین آن، جامعه‌ای را که در درازای بیست سال گذشته به وجود آمده و شمار بیشتر آن را جوانان تشکیل می‌دهد، سرکوب کرده و از مزاحمت آنان جلوگیری کنند.
چنین حکومتی، طالبان را در جایگاهی قرار می‌دهد که ترس و وحشت سال‌های حکومت‌شان را در ناخودآگاه ما، زنده کند؛ اما آن سال‌ها چه سال‌هایی بود؛ سال‌های کشتار اقلیت‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی، رادیو صدای شریعت، کشتار زنان و…
حکومت افغانستان، با انگشت گذاشتن بر این‌که سهم همه افغانستانی‌ها به لحاظ قومی، در طرح امریکایی‌ها مشخص نیست، می‌خواهد اقوام مختلف افغانستان را تحریک کند و آنان را علیه طالبان و امریکا بشوراند. این شورش، این مخالفت چگونه صورت خواهد گرفت؟
پرسشی که در سطر قبل مطرح شد، کمک می‌کند تا پاسخ آن پرسش نخستین را نیز دریابیم؛ مردم افغانستان، در صورت شکست گفت‌وگوها، راهی جز مقاومت مسلحانه علیه طالبان نخواهند یافت و حکومت دارد شکست مذاکرات دوحه را که به آن نزدیک شده‌ایم به‌مثابه شکست کل محتوای گفت‌وگوهای صلح افغانستان، توجیه می‌کند.
نخست از همه سراغ هزاره‌ها رفته است و با ایجاد تنش بین افراد مسلح هزاره‌ در مراکز آنان به بهانه‌های مختلف عملیات اجرا می‌کند؛ شکی نیست که به‌زودی این برنامه را میان دیگر اقوام نیز آغاز کند.
این عملیات‌ها هدفی جز، تحریک آنان به جذب نیروی بیشتر، برجسته ‌شدن‌شان به‌عنوان افراد ضد طالبان که دارای تشکیلات مقاومتی هستند، ندارد. پس طالبان، قرار است حتا در حکومتی که امریکا برای‌شان خواهد داد، با این افراد روبه‌رو باشند. این، آغاز جنگی است که سرور دانش، معاون نخست ریاست جمهوری، دیروز از آن سخن گفت.
دانش، گفته است، هرگونه ساختار سیاسی پساصلح در افغانستان، در صورتی موفق است که مشارکت عادلانه‌ی تمام اقوام و گروه‌های اجتماعی در آن تأمین شود. در غیر این صورت، این طرح و حکومتی که اساسش را می‌سازد، سرآغاز جنگ دوباره خواهد بود.
حرف ایشان کاملاً درست است اما چرا در آستانه تشکیل چنین حکومت نابرابری، اقلیت‌های مذهبی، هزاره‌ها را به‌عنوان گروه‌های مسلح که قرار است آغازگر جنگ باشند، برجسته می‌کنند؟
حمله به بهسود، کشتار کارگران در ننگرهار، حمله در جبرییل و… در آستانه‌ی شکست جمهوری غنی، چیزی غیر از سیاست خطرناکی است که حکومت روی دست دارد و می‌خواهد با آن اقوام در اقلیت افغانستان را سنگر خودساخته و در برابر خشونت‌های احتمالی قرار بدهد؟ نه غیر از این نیست و باید به همین دلیل، هم‌زمانی که علیه طرح نابرابرانه امریکا می‌ایستیم، متوجه سیاست‌های حکومت نیز باشیم.
اشرف‌غنی، خود نیز به پایان جمهوری تک‌نفره خود آگاه بود برای همین نیز در آخرین روزهای عمر این حکومت مستبد، آن را مردمی جلوه می‌دهد و برای این کار، مارشال دوستم را در آغوش می‌گیرد، محقق را مشاور می‌گیرد، قانون اساسی را خط سرخ قرار می‌دهد و بحث اقلیت‌ها را پیش می‌کشد. ولی باید به یاد داشته باشیم که اقلیت‌ها در سیاست او علیه طرح خلیل‌زاد، فقط سنگ‌هایی هستند که سنگر مقاومت جمهوری در حال فروپاشی او را می‌سازند.