
وزارت معارف، روز گذشته اعلام کرد که یک مکتب دخترانه به نام «بویه زار» در ولسوالی شکردرهی ولایت کابل، ساعت یک و نیم دوشنبهشب، آتش زده شده که در نتیجهی آن، اسناد دانشآموزان، کتابخانه و صندلیهای مکتب سوخته است. این وزارت گفته این حادثه سبب برهم خوردن روند آموزش هفتصد دانش آموزش این مکتب شده است.
در اعلامیهی وزارت معارف گفته شده که تحقیق در مورد این حادثه آغاز شده؛ اما نگفته که چه کسی عامل این حادثه بوده است. وزارت داخله، طالبان را عامل آتشزدن این مکتب دخترانه معرفی کرده است. طلوع نیوز، به نقل از نصرت رحیمی، سخنگوی این وزارت گفته است: «طالبان نخست نگهبان مکتب را بسته اند و سپس مکتب را به آتش کشیده اند.» به نقل از این طلوع نیوز، طالبان گفته اند که این مکتب را آتش نزده اند.
مخالفت با آموزش دختران صد سال در افغانستان سابقه دارد. در اوایل این قرن، امانالله خان، آموزش زنان را اجباری کرد و برای دختران در کابل مکتب تأسیس کرد و شماری از دختران را برای تحصیل به ترکیه فرستاد. این اقدامات در جهان امر عادی بود؛ اما در افغانستان بدعت و ستیز با فرهنگ و دین پنداشته شد و حتا سبب برانگیختن حساسیتهای مذهبی شد که سنتگرایان از آن برای فروپاشی دولت امانالله خان استفاده کردند و موفق نیز شدند. حبیبالله کلکانی، پس از به قدرت رسیدن، بستن مکتب خترانهی (مستورات) را در کابل از کارهای مهم خود اعلام کرد. به این صورت، مخالفت با آموزش زنان و دختران در افغانستان سابقه دارد. سنتگرایان و افراطگرایان مذهبی، بزرگترین مخالفان تغییر و حق آموزش زنان و مدنیت بوده و هستند.
در چهل سال گذشته، اسلام گرایانافراطی و طالبان با آموزش زنان و فعالیت اجتماعی و سیاسی آنها مخالفت کرده اند. در این میان، طالبان در زمان حاکمیت شان مکتبهای دخترانه را بستند، با کار و فعالیت اجتماعی زنان به شدت مخالفت کردند و پس از فروپاشی حاکمیت شان در هجده سال گذشته نیز این مخالفت و ستیز را با نوگرایی و با حق آموزش و فعالیت اجتماعی زنان ادامه دادند. در قلمرو آنها، دختران از آموزش محرومند، مکتبسوزی و ستیز با آموزش زنان، سنت نکبتی است که طالبان ایجاد کرده و در هجده سال گذشته بخشی از برنامههای جنگی این گروه بوده است.
رهبران طالبان، در نشستهایی که به نام صلح در مسکو و قطر برگزار شد، همچنان روایت گذشتهی شان را در مورد زنان و آزادهای اجتماعی تکرار کردند و هیچ تغییری در دیدگاه طالبان به وجود نیامده است. طالبان به دختران در قلمرو شان حق کار و تحصیل نمیدهند و حتا پسران اجازه ندارند که به جز در مدارس مذهبی این گروه، در مکتبهای دولتی آموزش ببینند.
آنچه میدانیم این است که طالبان بزرگترین گروهی است که مانع آموزش زنان بوده و این مخالفت را با توجیه مذهبی انجام میدهد. مکتبسوزی و ستیز این گروه با حق آموزش زنان، امر تازهای نیست. هر روز در گوشه و کنار کشور، در قلمرو طالبان اتفاق میافتد. نگرانی این است که طالبان با این دیدگاه تنگ و تاریک، نزدیک به پنجاه در صد خاک کشور را مستقیم و غیر مستقیم در تصرف دارند. از زمانی که سناریوی صلح و گفتوگوهای امریکا با این گروه صورت گرفته، طالبان به عنوان یک مرجع در فرایند مذاکرات صلح در مورد نحوهی دولت آینده نقش خواهند داشت و دیدگاه این گروه نیز تغییر نکرده است. طالبان نمیتوانند کارنامهی سیاه شان را که مخالفت با آزادهای اجتماعی و آموزش زنان است، انکار کنند. با آن که طالبان سوختاندن مکتب دخترانه در ولسوالی شکردرهی کابل را انکار کرده اند؛ اما این عمل را در جاهای دیگر بارها در هجده سال گذشته انجام داده اند که اسناد و تصاویر فراوان از مکتبسوزی طالبان به نشر رسیده است.
طالبان، مکتبسوزی میکنند در آن هیچ تردیدی نیست. وزارت داخله تأیید کرده که مکتب دخترانه در ولسوالی شکردره را طالبان سوختانده اند. نگرانی این است که این ولسوالی بیست کیلومتر از مرکز دولت فاصله دارد. آقای اشرف غنی، ادعا دارد که میراثدار امانالله خان است و میخواهد سنت ناتمام تجددگرایی او را ادامه دهد؛ اما این طرف با طالبان نیز روبهرو است. طالبانی که هیچ تغییری نکرده اند و یکی پی دیگری برنامههای ضد ارزشی و فرهنگی شان را عملی میکنند.
اکنون پرسش این است که چرا طالبان میتوانند مکتب دخترانه را در کابل آتش بزنند. این یک مسألهی بزرگ است و نشاندهندهی این واقعیت است که از یک طرف ضعف در نهادهای امنیتی ما را نشان میدهد که طالبان در کابل نیز حضور دارند و از سوی هم این مشکل بر میگردد که هنوز هم مردم افغانستان مانند آن دوران، به شدت سنتگرا اند که اجازه داده اند طالبان در مناطق شان فعالیت داشته باشند. حالا این مردم در جلال آباد اند، در بغلان اند، در کندز اند و یا کابل، فرقی نمیکند.
این طرف نیز ضعف و بیبرنامگی برای مقابله با طالبان به گونه مشهودی هویدا است و تکرار چنین قصههایی، مردم را ناامید میکند.
تاریخ صد سال اخیر، این واقعیت را به ما میگویند که شکست امانالله خان در برابر سنتگرایان، روند پیشرفت افغانستان را دچار آسیبپذیری کرد. سنتگرایان قدرتمند شدند و حاکمان پس از امانالله ارادهی چندانی برای تقویت نوگرایی نداشتند و با محافظهکاری حکومت کردند. این محافظهکاری صد سال پس از امان الله در زمان اشرف غنی نیز وجود دارد و مانع بزرگی برای رشد نوگرایی و حمایت از آن محسوب میشود.