
روزی به عدهای از دوستان گفتم؛ بسیاری از حملههای انتحاری و انواع دیگر فعالیتهای تروریستی، بهخاطر قابلیتهای موجود در فیسبوک اتفاق میافتد. منظورم این بود که با قابل دسترسشدن نشر و پخش اخبار در میان مردم، تروریستان، اهدافشان را بهمقصد خلق هیاهو در سطح شهر و با استفاده از فاجعهی بهبار آورده تا خانههایمان گسترش میدهند.
زمانیکه عمل انتحار در شهر اتفاق میافتد، دامنهی موج آن فراتر از محوطه تخریبشده و انسانهای موجود در آن، رفته و وارد خانهها میشود. شبکههای اجتماعی، چون همهگیر است هر عملی را که موردتوجه قرار بگیرد، میتواند تا بینهایت بزرگنمایی کند.
امکان بزرگنمایی-البته نه به این منظور که انتحار موضوع کوچکی است؛ به این منظور که میتواند در شبکههای اجتماعی، ساحهی تخریبش را چندین برابر کند- توانسته، عملی را که از سوی تروریستان انجام میپذیرد، وارد ساحت دیگری کند. ساحتی که نتیجهی نهایی را از آن میگیرد و انتحار و کشتار را مبدل به وسیلهای برای رسیدن به هدف دیگر میسازد.
در یک نگاه کلی، منظورم این است که کشتار و تخریب، هدف عمل انتحار نیست؛ هدف انتحار همان «واکنشهای ایموجیک»، استاتوسگذاری در مورد آن، نظردهیها و بازنشرهایی است که پس از انتحار توسط خودمان انجام میشود. در اکثر انتحاریها، ما نیز مشمولیم؛ تا زمانی که بدون موضع مشخص سیاسی و فکری که دارای صورت اجتماعی شده و توانایی کنشگری یافته باشد به بازتولید عمل تروریستی در حساب کاربری خود میپردازیم، سهمی در عمل انتحار داریم.
شما آسیب روحی میبینید، از مقاومت و مبارزه فکری ناامید میشوید، دیگر نمیتوانید راحت در شهر و کوچهپسکوچههایش گشتوگذار کنید؛ این صدمات را در اثر برخورد با موجهای انترنتی یک انفجار متحمل شدهاید. شاید، حتا خودتان در تقویت موجهای انترنتی آن انفجار دست داشته باشید-چیزیکه انکارش باید سخت باشد- و این، یعنی در صدمهای که دیدهاید، خود نیز سهیماید.
فکر نمیکنید صدمهزدن بهخود، عین چیزی باشد که یک فرد انتحارکننده مرتکب میشود و چون قابلیت همگانیساختن موضوع تخریبی انفجار را دارد، میتواند هزاران هزار آدم دیگر را نیز صدمه بزند؟
ابراز تأسف ما، خلاف چیزی است که واقعاً باید باشد؛ در شبکههای اجتماعی، اکثر خلقهای دنیای واقعی دروغین هستند و هیچ ربطی هم به داشتن صداقت و نداشتن آن ندارد؛ ممکن است با تمام صداقت درونیای که دارید، یک انتحاری مجازی باشید.
باید یادآور شوم که در این نوشته، نمیخواهم به برنامهریزیهای زیرکانهی تروریستان بپردازم؛ منظور من از توضیح بحث «کشتار و تخریب، هدف انتحار نیست»، کاری به سازماندهندهی آن و قدرت طراحی یا زیرکیاش ندارد.
انتحار بهمثابه یک پدیده موردبحث است و میخواهم آن را چنانچه عمل میکند، شرح بدهم. در استدلال من شبکههای اجتماعی، ظرفیت استثنایی در مجازیسازی پدیدهها دارد و انتحار در آن، میتواند مفهوم گستردهتری داشته باشد.
زمانی که انتحاری را در شبکههای اجتماعی، منعکس میکنیم شاید تصور دیگری از عمل خود داشته باشیم و شاید این تصور رابطهی عمیق و واقعی با عواطف زندهیمان در زندگی واقعی داشته باشد. با آنهم همینکه آن را در قالب عکس، متن یا واکنشهای اموجیک، وارد حساب کاربری خود میکنیم، عملکرد مجزا از ما را بهخود میگیرد. این تناقض، ریشه در دو زمینه دارد؛ نخست، عمل انتحار که مقصدی جز هیاهو ندارد و فاقد مفهوم هدف مشخص است و دیگر شبکههای اجتماعی که شدیداً همزاد و مشابه با همین نوع عمل است.
شناخت ماشینهای اطلاعاتی، ماشینهایی مثل فیسبوک و پرداخت آنها به موضوعات، همچنان موضوعاتی که بیشتر با این ماشینها، مبدل به محصول اطلاعاتی میشود، از اینرو اهمیت دارد که ما را قادر به موضعگیری یا آگاه به نیاز کنشگری میسازد.
انتحار، کشتن خود به مقصد از بین بردن هدف موردحمله نیست؛ انتحار هیاهویی است که انسان را به ناهشیاری محض دچار کند تا جایی که ارادهاش را باخته و جزیی از هیاهو-انتحار- شود. فرد انتحارکننده، خودش را در تمام قربانیان به حلول میرساند؛ حتا در تکهگوشتی که روی دیوارهای کنار خیابان چسپیده و عکاس از آن عکسبرداری میکند.
لحظهی انفجار، غافلگیر کننده است و تمام مفهوم انتحار نیز در همین غفلت نهفته است. انتحارکننده، نخست از همه دکمهی خاموشی هوش را میزند و سپس تمام رابطههای استوار بر منطق را تخریب میکند. هیاهو و غوغایی که پس از صدای انفجار خلق میشود، آرایش محیطی که در یک چشم به همزدن، وجود مییابد و ناآشنایی برآمده از آن، انسان را چونان در خود حل میکند که دیگر جزیی از فضای مهندسیشدهی انفجار است نه آنچه خود میپنداشت.
چگونه میتوان از فضایی که بر ما حاکم است و توانسته تا اعماق وجودمان رخنه کند، رهایی یابیم و در مورد آن به تفکر بپردازیم. آنهم زمانی که نخستین چیزی را که در فضای آمده از آن از دست میدهیم، توانایی تفکر است.
تأثیرات اجتماعی انتحار برای اینکه مستمر باشد با انفجارهای پیدرپی پشتیبانی میشود اما؛ این پشتیبانی، در شبکههای اجتماعی از سوی هر فردی که به آن دامن میزند و بهطور ناخودآگاهانه تحت تأثیر آن قرار میگیرد، عمق بیشتر مییابد.
پشتیبانی هر بار از سوی ما، ناهشیاری خلقشده از انتحار را بهشکل عجیبی تداوم بخشیده و قوهی تفکر را تحت تأثیر میگذارد. وقتی نمیتوانیم تفکیکی بین عمل انتحار و نشر انتحار، قایل شویم؛ یعنی قدرت تفکیک از ما گرفته شده است و دیگر نمیتوانیم، آن را برای تحلیل وضعیت استفاده کنیم.
شبکههای مجازی، برعکس تصور ما بازتابدهندهی زندگی واقعی نیست؛ شبکهها، واقعیتهای زندگی را میخورد؛ تغذیهای که منجر به اطلاعات متضاد با ارزشهای اجتماعی شده و آلودگی اطلاعات را بهبار میآورد.
آنچه ما بازخورد عمل واقعی در شبکههای مجازی میگوییم، چیزی جز تفالهی واقعیت نیست؛ تفالههایی که هرلحظه، خواهان دوری از آن هستیم اما؛ چون بسیار است دیگر نمیتوانیم از آن بگریزیم.
ریختوپاشی که دچار آن هستیم، فضایی را میسازد که کس نمیداند چهچیزی اخلاقی است و چهچیزی با آن در تضاد قرار دارد؛ در شبکههای اجتماعی، نخست از همه، مفهوم اجتماع نابود میشود برای همین است که انتحار میتواند، تمام کاربران را علیه خود آنان، بهکار بگیرد.