نویسنده: لارل میلر – نیویورک تایمز
مترجم: مهدی غلامی
گفتوگوها میان ایالات متحده و طالبان در دوحهی قطر که به طور ناگهانی توسط رییسجمهور ترامپ در ماه سپتامبر لغو شده بود، دوباره از سر گرفته شده است. پس از چندین ماه کار گروهی دیپلماتیک، مذاکرهکنندگان طالبان و امریکا یک بار دیگر در آستانهی نهایی کردن یک توافقنامه استند.
این مذاکرهکنندگان موارد تعیین شده در آگست سال ۲۰۱۹ را مورد بازبینی قرار نداده اند؛ مواردی که شامل تعهد امریکا برای خارج کردن نیروهای از افغانستان برای طالبان و وعدهی طالبان برای جلوگیری از استفاده شدن افغانستان توسط تروریستهای خارجی است. آنها مواردی را برای شیرین کردن این معامله اضافه کرده اند: یکی از امتیازهایی که طالبان داده است، کاهش خشونتها برای هفت روز است که پیش از امضای امریکا در توافقنامه انجام خواهد شد. این اقدام احتمالا با قدمهای دیگری برای پایین نگه داشتن سطح خشونتها و آزادی زندانیانی که طالبان تقاضا کرده اند، همراه خواهد بود.
این اقدامات میتواند به ایجاد اعتماد در باورپذیری مذاکراتی که در آن نیت خیر وجود دارد، کمک کرده و پیش از همه، آبروی جناحها را حفظ کند. کاهش خشونتها میتواند انصراف رییسجمهور ترامپ از گفتوگوها را کاملا دگرگون کند و به دولت افغانستان اجازه دهد تا پافشاری نکند که اگر طالبان دستکم آتشبس یک ماهه را اعلام نکنند، در مرحلهی بعدی مذاکرات شرکت نخواهد کرد.
«کاهش خشونتها» مفهوم فریبندهای است و وابسته بودن نهایی شدن توافقنامه به این موضوع، این توافقنامهی آزمایشی را بر پایسنگ ناپایداری بنا خواهد کرد. احتمالا از این عبارت برای طفره رفتن از انصراف طالبان برای یک آتشبس استفاده میشود؛ اما معنی آن به طور مؤثر مساوی به یک آتشبس مؤقت و محدود است. (تاکنون، اندازه و دامنهی جغرافیایی تحت پوشش کاهش خشونتها فاش نشده است.)
شرایط آن تا کنون دوپهلو و نامشخص بوده است. تأیید عملی شدن تعهدات کار دشواری است. هر گونه آتشبس در یک روند مذاکراتی، آن هم زمانی که آن روند به درستی به کار نیفتاده است، در برابر تخطیها آسیبپذیر خواهد بود.
اگر توافقِ کاهش خشونتها از میان برود، احتمالا شیشهی امید برای صلح خواهد شکست و انتظار نمیرود که به زودی بتوان توتههای آن را به هم چسپاند. زمانی که ترامپ در ماه سپتامبر گفتوگوها را لغو کرد، زمان و اعتماد هر دو با هم از دست رفت. ایالات متحده بیثبات به نظر میرسید؛ زیرا در واقع همان گونه هم بود. دور دیگری از بیثباتی ترامپگونه، اشتباه جبرانناپذیری خواهد بود.
اما اگر آن طور که طالبان تعهد کرده اند، خشونتها را کاهش دهند، توافقنامهای میان ایالات متحده و طالبان در اواخر این ماه امضا خواهد شد. این اتفاق، نقطهی عطف بزرگی خواهد بود؛ اتفاقی که برای اولین بار در این ده سال تلاش گاهوبیگاه برای آغاز یک روند صلح، چنین اهمیتی داشته است. گر چه این توافقنامه اهمیت زیادی دارد؛ اما در واقع یک توافقنامهی صلح نه، بلکه فرصتی برای دستیابی به آن است. این توافقنامه، بنبستِ انصراف دیرینهی طالبان برای گفتوگو با دولت افغانستان و دیگر افراد بانفوذ این کشور را باز میکند؛ آن هم بدون این که این گروه در ابتدا از امریکاییها تعهد بگیرد که نیروهایش را از افغانستان خارج خواهد کرد.
این که طالبان در گفتوگوهای دوحه – که دولت افغانستان در آن شامل نشده بود – تعهداتی به دست آوردند، مشروعیت این گروه به عنوان یک طرف صحبت باارزش در برابر امریکا را افزایش خواهد داد. طالبان بر پایهی نیازمندیهای توافقنامه، گفتوگوهای به اصطلاح بینالافغانی را در حالی آغاز خواهد کرد که اهرم فشارش قویتر شده است.
ارزش این توافقنامه به این است که در را به روی یک روند صلح افغانستانی باز کند. حفظ برجستگی این توافقنامه تنها در صورت رفتن به مرحلهی بعدی که روند صلح افغانستان است، ممکن خوهد بود. بنا بر این، ممکن است جزئیاتش اهمیت زیادی نداشته باشد.
برخیها از توافق احتمالی امریکا و طالبان انتقاد میکنند و آن را چیزی بیش از یک پوشش برای خروج نظامی امریکا نمیدانند؛ اما اگر تنها چیزی که ایالات متحده میخواست، ترک افغانستان بود؛ میتوانست این کار را بدون رسیدن به یک توافق با طالبان انجام دهد. اگر مذاکرات بینالافغانی انجام نشود و به نتیجه نرسد، دشوار است که تصور کنیم ایالات متحده خود را ملزم به اجرای آن چه با طالبان توافق کرده، بداند. سرانجام، ایالات متحده بر اساس شرطهای خودش از افغانستان خارج خواهد شد؛ همان گونه که امریکا نظر به منافعش، افغانستان را اشغال و شمار نیروهایش را کم و زیاد کرد.
در آن روی سکه، طالبان در صورتی به تعهدات ضدتروریستی شان عمل خواهند کرد که توافقنامهی صلح به این گروه کمک کند در سیاست نقش برجستهای داشته باشد و بتواند مشروعیتی که پیش از پیش شروع به بهره بردن از آن کرده را حفظ کند.
استفادهی اکثری از این فرصت کار سادهای نیست: مرحلهی بعدی گفتوگوها میتواند به راحتی یک سال یا بیشتر را در بر بگیرد. طرفهای مذاکره باید به پرسشهای دشوارتری مانند چگونگی تقسیم قدرت و مسوؤلیتهای امنیتی و چگونگی تغییر در ساختار دولت برای تأمین منافع حکومت افغانستان در حفظ سیستم کنونی و منافع طالبان در چیزی که این گروه آن را اسلامیتر بداند، پاسخ دهند.
افزون بر این، بدون شک در هر دو جناح، افرادی استند که خواستهای ماکسیمالیستی دارند و امیدوار اند طرف مقابل شان را با هر وسیلهی ممکن، از قدرت خلع کنند. این عناصر یا به سوی ناکامی گفتوگوها متمایل خواهد شد و یا عمر بیشتری نسبت به فشار امریکا و دیگر خارجیها داشته و مقاومت خواهد کرد.
اکنون مهمترین مأموریت، شروع و تولید حمایت از گفتوگوهای بینالافغانی، بدون پرت شدن حواسها توسط آنانی است که میخواهند شکنندگی تعهد کاهش خشونتها یا هر گونه توافق برای آتشبسی که به همراه خواهد داشت را دو برابر کنند. تقریبا باید مطمئن بود که خشونت در جریان گفتوگوها ادامه خواهد داشت.
صبر یک نیاز قطعی است. آن گونه که مردم رنجدیدهی افغانستان امیدوار استند، یک روند صلح، نه به آن سرعت انجام میشود و نه به آن سرعت منجر به یک برد قطعی سیاسی پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا خواهد شد. یک روند صلح پایدار به یک میانجیگر بیطرف نیاز دارد تا آن را مدیریت کرده، بیاعتمادیها را از بین ببرد و طرفها را به سوی سازش حرکت دهد؛ اما بدون پشتیبانی امریکا از این ایده، هیچ میانجیگر بیطرفی وجود نخواهد داشت.
ایالات متحده باید راه برای انتخاب یک میانجیگر مؤثر که مورد پذیرش تمامی طرفها باشد را هموار کند. بهتر است فرد ارشدی وجود داشته باشد که نه تنها تمامی طرفها، بلکه رهبران همسایههای مداخلهگر افغانستان که باید به آنها مشوره داده شود، به او احترام داشته باشند. ایالات متحده، هم توانایی وارد کردن نفوذش در پشت صحنه را دارد و هم باید این کار را انجام دهد.
تراژیدی واژهای است که ناکامی امریکا برای رسیدن سریع به یک توافق سیاسی را به خوبی تعبیر میکند. حالا که یک پای امریکا بیرون در است، مذاکره کردن نیازمند پذیرفتن سازشهای ناخوشایند و فرمولهای لرزان و ناپایداری مانند کاهش خشونتها است؛ اما توافقی که به اندازهی کافی خوب باشد، توافقی است که میتوان به آن دست یافت.