نویسنده: حمیده انصاری
آموزش و پرورش، از موضوعات بسیار کهن و با اهمیت در طول زندگی بشر بوده و انسان، خودآگاه و ناخودآگاه، با آن عجین بوده است؛ زیرا تربیت از مهمترین زیرساختهای تعالی همهجانبهی کشورها و ابزار اثرگذار، برای ارتقای سرمایهي انسانی و پرورش انسانهایی با رشد موزون و متعادل در همه ابعاد شخصیتی و بهبود کیفیت زندگی مردم است. از همین رو، متفکران و بنیانگذاران عرصهی آموزش و پرورش، با توجه به اهمیت و ضرورت آن، مبانی نظری استوار و قابل ملاحظهای را تبیین و تدوین نموده اند که با مراجعه به آنها، چشمانداز روشنی از این مهم، رونما خواهد شد. در این میان، جایگاه روشهای تطبیق، برای رسیدن به اهداف عالی آموزش و پرورش نیز، از اهمیت زیادی برخوردار است.کارشناسان، روشهایی را موفقتر میدانند که دارای رویکرد همهجانبه بوده و دیدگاه کلی نسبت به نیاز انسانها، با ارائهی راهکارهای عملی، داشته باشند. «روشهایی موفقتر خواهند بود که با نیازها، انگیزههای درونی و ساختار وجودی انسانها همساز باشند.» (تمنایی فر و همکاران، ۱۳۸۸).
رسیدن به دیدگاه کلی و اصول اساسی تربیت، طرح و برنامه تربیتی مثبت در راه پرورش نیروهای خلاق و مؤثر در جامعه، نیازمند برنامهریزی منظم و همکاری همهجانبهي همکاران و مسؤولین حکومتی است؛ زیرا امر آموزش و پرورش، به اندازهی بشریت و هدف خلقت، گسترده و بزرگ است و بدون تعهد، همکاری و مطالعهي مداوم در جهت انکشاف و بهبود کیفیت آن، محال و غیر قابل انجام خواهد بود.
از آن جایی که کودکان، غیر مطلع، ناآگاه از مسائل فرهنگی، هویتی و اصول پرورش انسانی به دنیا میآیند؛ لازم است تا مسیر و جهت راهگشایی را رهنمود زندگی آنها قرار داده، مراحل اساسی تربیتی را طی نمایند و به مفاهیم ارزشمند فرهنگی، اهداف و چگونه زیستن پی ببرند. آموزشو پرورش، چارچوب مدونی از چگونگی پرورش بشریت است که تحکیم و به کارگیری این اصول مدون، منجر به جامعهی شاد، امیدوار و پیشرفته خواهد شد، در غیر آن، نباید انتظار این چنین نتایجی را داشت.
یکی از بهترین راههایی که همواره مورد بحث جدی بوده و نقش اساسی در آموزش و پرورش دارد، «هنر» است. در واقع، به جرأت میتوان اذعان کرد که یکی از ابعاد تربیتی محسوب میشود. همه انسانها، به نوعی زیباپسند هستند؛ زیرا میل به زیبایی، فطری است. زیبایی، یکی از عناصر جداناپذیر هنر است. هنر و زیبایی در هم عجین و با هم حامل معنا هستند. هنر بدون زیبایی معنا ندارد و زیباییها، تماماً در قالب هنر تبارز پیدا میکند. پس، میل به هنر نیز در انسانها، فطری است. تمایل رفتن به فضاهای سرسبز، شنیدن آواز پرندگان، داشتن احساس خوشایند از ترنم باران، گوشدادن به صدای امواج دریا، پرورش گل، تنظیم محل زندگی با آرایههای هنری و هزاران مثال دیگر که در تثبیت و تحکیم این نظریه میشود، ذکر نمود. پس، برای شاد زیستن، درک زیبایی امری ضروری است.
ارستو از فیلسوفان برجسته و از بنیانگذاران اولیهي تفکر فلسفی در باب ذهن و طبیعت نیز، زیبایی را دارای کارکرد اساسی میداند. «بدین معنی که اندوه و ترس را از وجود انسان میزداید و روان را تطهیر میکند. از دید وی، انسان به طور طبیعی به وزن و توازن و تعادل تمایل دارد و از آن لذت میبرد و این تمایل، همانا تمایل به زیبایی است.» (موسوی، ۱۳۹۱: ۱۷۰)
پیرگاستالا میگوید: «زیبایی جز نشان توانگری و استغنای طبع خود ما نیست و به طور معمول، متناسب با توانایهای افراد در همه چیز، قابل کشف است.»
«زیباشناسی، روش خاصی از درک اشیا و موقعیتها است که به صورت برانگیختگی در قالب رشتههای هنری، نمود پیدا میکند.» (همان، ۱۵۶)
بدون شک، موفقیت و اثربخشی محتوای پیامهای تربیتی، همراه با جاذبهها و ظرافتهای هنری، چندین برابر خواهد شد؛ لذا شناخت هر چه بیشتر و بهتر این مهم به عنوان یک واسطهی ارزشمند، امر ضروری و لازم است. هنر نه تنها بهعنوان یک مضمون مجزا، بلکه در تمامی بخشهای آموزشی و پرورشی نقش به سزا، در تأثیرات مثبت آموزشی و پرورشی دارد. بروز این ایده، در همه عرصهها، نیازمند فعالیت منظم و هدفمندی به نام «پرورش هنری» است.
پرورش هنری، زمینهی درک زیباییها و نظم هستی را فراهم میکند. سازماندهی فعالیتها در قالب رویکرد پرورش هنری، موجب درک زیباییهای طبیعت، محیط زندگی و آثار فرهنگی و هنری، تقویت حواس، تخیل، تفکر، توان درک معانی آشکار و پنهان و غنابخشیدن به ادراک حسی و عاطفی میشود.
درسهای علوم و هنر، دو شیوهی شناختن و یادگیری هستند و هر کدام، دیدگاههای متفاوتی از جهان، به ما ارائه میکند. در این میان، هنر بر مبنای پدیدههای طبیعی، اصول ارزشمندی و پدیدههایی است که در معرض دید استند. مهمترین کارکرد هنر، این است که میتواند مفاهیم و مقولههای غیر قابل دیدن را در قالب آورده، قابل بیان و ملموس نماید؛ زیرا تصورهای ذهنی، بدون تجربههای فیزیکی نمیتوانند، اشتیاق و دقت را به دنبال داشته باشند. علوم تجربی و ریاضیات نیز، با روشهای خلاقانهی هنری اثرگذارتر و نهادینهتر میشوند. از طرفی، عقل و احساس، دو دریچهي شناخت برای انسان استند که بایستی متعادل و در توازن یکدیگر رشد کرده و حرکت کنند. توجه به یک بُعد، خلل و به همریزی را در بُعد دیگری به میان خواهد آورد.
به عقیدهی بسیاری از کارشناسان، امر آموزشو پرورش و هنر، هنر پایهي اصلی و اساس تربیت است؛ زیرا عقل و احساس را متحد، نظام تخیل را مدیریت و جهان را دگرگون میکند.