
بیست سال پس از حمله بر مرکز تجارت جهانی در امریکا و همزمان با دهسالگی کشتهشدن اسامه بن لادن، رهبر شبکهی تروریستی القاعده و طراح حملهی ۱۱ سپتمبر، یکی از فرماندهان بازماندگان القاعده، در گفتوگویی با شبکهی سیانان گفته است که القاعده آمادهی انجام حملات تروریستی بر امریکا است. این فرماندهی القاعده، امریکا را به خروج نیروهایش از کشورهای اسلامی تهدید کرده و گفته است که تا نیروهای امریکایی در یکی از کشورهای اسلامی مستقر باشند، القاعده حملاتش بر امریکا را ادامه خواهد داد.
همزمان با اعلام خروج نیروهای خارجی از افغانستان، چند موضوع در رسانههای داخلی و بینالمللی پوشش زیادی داشت که احتمالاتی را کنار هم میگذارد تا خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را دچار پرسشهایی کند. سخنگوی طالبان پس از اعلام خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، گفت که هنوز پیش از وقت است، طالبان بگویند که در هنگام خروج نیروهای ناتو، بر آنان از سوی این گروه حمله نخواهد شد. هشداری که امریکا در پی آن گفت؛ برای خروج امن نیروهایش از افغانستان، در نزدیکی افغانستان ناو هواپیمابر جابهجا میکند و همچنان دو روز پیش، خبر جابهجایی سیستم توبخانهی موشکی در افغانستان، برای تضمین امنیت سربازان امریکایی هنگام خروج نشر شد. از آن طرف، دو هفته پیش، واردشدن نیروهای حافظ صلح چین رسانهای شد. در کنار این نکتهها، آنچه اعلام جنگ از سوی القاعده علیه امریکا را معنا میکند؛ به دو برداشت میانجامد؛ ۱: پذیرش شکست هژمونی امریکا از سوی دولت این کشور و ۲: راهاندازی جنگ روانی دیگر برای حضور بیشتر در افغانستان.
برداشت اول، با این که نظر به جنگهای نفسگیر امریکا برای اثابت هژمونی اش در جهان، دور از انتظار به نظر نمیرسد؛ اما با توجه به هزینهای که امریکا برای این جنگها کرده و بنا بر [گزارشهایی]، درآمد هنگفتی نیز از این جنگها داشته است، دچار پرسشهایی است. گزارشهایی از درآمد هنگفت امریکا از سرزمینهای نفت عرب تا جنگ در لبنان و افغانستان رسانهای شده که در آخرین مورد، افشای امضای قراردادی برای استخراج معادن در افغانستان بین شرکتهای امریکایی به و همکاری خانوادهی اشرف غنی، بود؛ قراردادی که به عنوان امتیاز برای حضور نظامی امریکا در افغانستان، چند سال پیش از سوی رییسجمهور غنی داده میشود. در کنار منافعی که آمار مشخصی از آن به دست نیست، جنگهایی که امریکا در کشورهای مختلف انجام داده، هزاران قربانی از سربازان امریکایی و میلیونها قربانی از طرفهای دیگر و نیروهای داخلی همراه با نیروهای امریکایی گرفته است. خانوادههای سربازان امریکایی و مردم امریکا، سالها است که خواستار خارجشدن نیروهای امریکایی از کشورهای در حال جنگ اند. این احتمال که به اساس فشارهای مردم امریکا، بایدن تن به تصمیم خروج از افغانستان داده باشد، دور از انتظار نیست؛ چون هر رییسجمهوری که در تاریخ معاصر امریکا به قدرت رسیده، یکی از وعدههایش خروج نیروهای امریکایی از کشورهای در حال جنگ بوده است؛ از لبنان شروع، تا عراق و افغانستان.
ترامپ، تمام تلاشهایش را انجام داد تا پیش از برگزاری انتخابات، نیروهای امریکایی را از افغانستان بیرون کند و شاید قرعهی خوشبختی اش را در انتخابات رقم بزند؛ اما موفق نشد و قرعه به نام جو بایدن افتاد. کسی که قبلا در مورد افغانستان تا جایی با طرح مسئلهی نظام غیرمتمرکز –فدرالی- پیش از انتخابات، نظرش را بیان کرده بود و در هنگام اعلام خروج نیروهایش نیز، به طوری با بیان این که؛ امریکا برای متحدکردن مردم افغانستان نرفته بود و تا جایی که به یاد دارد، افغانستان دچار جنگ داخلی بوده است، بر اظهارنظر قبلی اش تأکید گذاشت.
همهی این فشارها بر دولت امریکا در کنار افت اقتصادی ۸۰۰۲ در این کشور و ناتوانی در مدیریت کرونا و همکاری با کشورهای نیازمند در زمان همهگیری این ویروس جهانی، احتمالاتی بر شکست هژمونی امریکا است؛ احمالاتی که در زمان شیوع کرونا از سوی برخی از نظریهپردازان سیاسی مطرح شد. اقدام به خارج شدن امریکا از سازمان صحت جهانی –در زمانی که جهان به اثبات هژمونی امریکایی نیاز داشت- و اقدامات دیگر این رییسجمهور عملگرای امریکا، نشانههایی بر ناتوانی امریکا در میدان سیاست بود؛ ناتوانیای که در کنار جنگهای بینتیجهی نظامی در کشورهای مختلف، هژمونی امریکایی را دچار اختلال کرد. همهی این شواهد، در موجودیت حریف قدرتمندی چون چین که دسترسی و تسلط زیادی بر بازارهای جهانی دارد و همزمان رابطهی نزدیکی با حریفهای دیگر امریکا –روسیه و ایران-، بعید نیست که امریکا بپذیرد باید میدان را برای چین خالی کند و افغانستان، اولین سنگری است که باید به چین بسپارد.
چین، سرمایهگذاری هنگفتی در پاکستان کرده و همچنان قرار است تا یک دهه بعد، نفت مورد نیازش را از کشورهای آسیای میانه وارد کند؛ از نقطهی مرزیای که جمعیت مسلماننشین اویغور را در خود جا داده و تبدیل به بزرگترین نگرانی چین از نفوذ تروریزم در این کشور شده است. چین، برای اطمینان از این که کشورش را تروریزم مذهبی تهدید نمیکند، نیاز به اقداماتی برای جلوگیری از این خطر دارد. اصلاحات مذهبی در میان اویغورها و تلسط بر مناسبات نظامی کشورهای اطرافش به خصوص افغانستان، از اولین نگرانی چین است. موجودیت تروریزم در افغانستان و احتمال گسترش افراطگرایی میان جمعیت مسلماننشین چین با توجه به نارضایتیای که از دولت دارند، خطری است که چین را تهدید میکند. افغانستان و کشورهای آسیای میانه، بازار خوب کالاهای تجارتی چین است و اهمیت سیاسی و اقتصادی برای این کشور دارد. این منافع، حضور نظامی چین در افغانستان را توجیه میکند و همچنان عقبنشینی امریکا و پذیرش شکست در افغانستان را.
برداشت دیگر، راهاندازی جنگ روانی از سوی امریکا است تا گروههای تروریستی را وسوسه به اظهارنظر و انجام عملیات کند و سیاستمداران این کشور، دلیل محکمتری برای حضور بیشتر در افغانستان پیدا کنند؛ دلیلی که به حضور بیشتر نیروهای امریکایی به افغانستان بینجامد و همچنان جنگ در این کشور را ادامه بدهد. این برداشت نیز، با توجه به رویارویی چین و امریکا، در کنار ایران و روسیه، احتمالی است در خور توجه؛ چون اگر امریکا چند دهه جنگ استخباراتی و نظامی برای شکست شوروی و سپس طالبان را در افغانستان ببازد، نفوذش بر آسیای میانه را از دست میدهد. امضای پیمان همکاری نظامی بین ایران و تاجیکستان همزمان با اعلام خروج ناتو و آمدن نیروهای حافظ صلح چین به افغانستان، بیانگر این است که امریکا، بدون حضور فعال نظامی در افغانستان، نمیتواند جنگ با تروریزم را مدیریت کند. این ناتوانی، از سوی مقامات نظامی امریکایی نیز در روزهای اخیر مطرح شد. با چنین سناریویی، اعلام جنگ دوباره از سوی القاعده، خطر بزرگی برای امریکا است و این خطر؛ شاید تنها دلیلی است که میتواند حضور نظامی امریکا در افغانستان را همچنان توجیه کند؛ توجیهی که از فشارهای شهروندان امریکا بر سیاستمداران این کشور نیز میکاهد. القاعدهای که بیست سال پیش توانسته بود حمله بر مرکز تجارت جهانی در امریکا را از افغانستان طراحی و مدیریت کند، بار دیگر هشدار داده و با توجه به پیچیدگی مناسبات جنگ در جهان امروز، بعید به نظر نمیرسد که باز هم توانایی انجام این کار را داشته باشد.
آنچه این وسط سرنوشتش مشخص است؛ افغانستان است که میدان جنگ خواهد ماند؛ چون مناسبات اجتماعی-فرهنگی در افغانستان، همچنان آمادهی سربازگیری در طرفهای مختلف جنگ است و گروههای تروریستی مختلفی در این کشور، فعالیت دارند. گروههایی که شاید طالبان میانهروترین آن دستکم در حضور سیاسی باشند. همزمان با داغشدن بحث صلح، خبر از سربازگیری این گروهها به گوش میرسد و گزارشهایی نیز از پیوستن درصدیای از سربازان طالبان به القاعده و دیگر گروههای تروریستی. در چنین وضعیتی، اگر دولت بتواند با رهبران گروههای مختلف در افغانستان به تفاهم برسد و طالبان طبق طرحی که برای صلح داده اند، پس از مذاکره به توافق تن بدهند، میتوان فشارها بر گروههای دیگر تروریستی را که توان نظامی کمتری دارند، افزایش داد و جنگ را به صورت نسبی مدیریت کرد. این در صورتی است که نیروهای ناتو در افغانستان نباشند و دلایل برای سربازگیری گروههای تروریستی کاهش یافته باشد.