ذاکره خاطرزی، بانویی است ۴۶ ساله که روحیه بالا و امید به زندگیاش مرا تا خانهاش میکشاند. نشانی خانهی ذاکره را بهسختی مییابم. او با آنکه از ناحیه پاهایش دچار معلولیت است، به پیشوازم تا سر کوچه آمده است.
پس از احوالپرسی، به سمت خانهیشان حرکت میکنیم. داخل خانه که میشویم؛ مرا به سمت اتاقی در طبقه سوم راهنمایی میکند. در حین اینکه دختر خردسالش، با چای از من پذیرایی میکند؛ ذاکره که حالا رییس شورای زنان معلول افغانستان است از گذشتههای دور برایم قصه میکند:
چند نسل پیش، مردی از ولایت کندهار، عاشق دختری از جاغوری میشود و با وجود موانع بسیار، باهم ازدواج میکنند. این زوج، بهناچار و برای فرار از گزند عرفهای ناپسندِ آن زمان، به ولسوالی خواجه عمری غزنی پناه میبرند؛ جایی بهدور از خانوادهی هر دو. این زوج، پس از تولد فرزندشان به کابل میآیند و در منطقهای به نام دشت برچی که آن زمان بهراستی یک دشت بوده، زندگی را از سر میگیرند.
ذاکره خاطرزی نواسهی همان زوج عاشق است. او زادهی منطقه دشت برچی کابل است. به گفتهی ذاکره، آن زمان برچی دشتی بود که کمتر خانوادهای آنجا زندگی میکرده است. ذاکره میگوید: «مه د برچی تولد شدیم غیر از سالهای جنگهای داخلی که بهخاطر وضعیت بد، به غزنی رفته بودیم، تمام عمرمه تا حال همینجه، د برچی زندگی کدیم.»
ذاکره، از روزهای کودکی چیزی بهجز جنگ و صدای گلوله و راکت به یاد ندارد. آوازهایی که مجبورشان میکرده شبانه به زیرزمین خانه پناه ببرند و روزها را با ترس و وحشت از صدای تیر و تفنگ به شام برسانند.
به گفتهی ذاکره، آنروزها بههمراه خواهرش مکتب میرفته؛ اما همینکه ناامنیها به داخل شهر کابل میرسد، پدرش دیگر نمیگذارد مکتب را ادامه بدهد. ذاکره، پس از آن هرگز موفق نمیشود به درسهایش ادامه بدهد.
چند سالی از مکتب رفتن ذاکره میگذشت که ناامنیها در کابل شدت مییابد. او در آن زمان خردتر از آن بود که دربارهی جمهوری خلق بداند یا مفهوم اصطلاحات اینچنینی را درک کند؛ ولی مدام این کلمات را از زبان مردم اطرافش و یا رادیو میشنیده است. در همان روزهاست که کابل کمکم آرامش خود را ازدست میدهد.
پس از تعرض شوروی بر افغانستان در ماه دسامبر سال ۱۹۷۹، ببرک کارمل قدرت را به دست گرفت و پس از ۸ سال حکمرانی، در ماه اپریل ۱۹۸۶ استعفایش را از مقام دبیر کل حزب دموکراتیک خلق اعلام کرد. در این زمان داکتر نجیبالله عضو دفتر سیاسی حزب و رییس خاد به سمت دبیر کل حزب دموکراتیک خلق که مقام نخست کشور بود، انتخاب گردید.
خانم خاطرزی، دوران حکومت داکتر نجیب را دورانی میداند که کابل آرامش نسبی خود را باز یافته بود؛ دورانی که آنها با آرامش و خوبی در کابل زندگی میکردند. «مادرم همیشه میگفت کاش یک روز حکومت کافر از سر ما پس شوه؛ اما وقتی حکومت طالبا شروع شد ما ره بدبخت کرد.»
جنگهای داخلی بر سر قدرت، اوج گرفت و دو ماه بعد صبغتالله مجددی قدرت را به شورای قیادی تسلیم کرد؛ شورا، برهانالدین ربانی را بهحیث رییس حکومت موقت برگزید.
ذاکره از آن روز تا حالا از شنیدن صدای گلوله رنج میبرد و خود را زنی میداند که چندین دهه جنگ را تجربه کرده و نشانی آن را در پاهایش دارد. در حالی که چشمانش را به زمین دوخته و با انگشتهایش با نخهای کشیده شدهی تشک بازی میکند، با صدای نحیف و کمرمقی که گویی حال بازگفتن تلخیها را ندارد؛ از روزی میگوید که همه از ترس اصابت راکت به زیرزمین خانهی شان پناه برده بودند. او آن روز بهدنبال چیزی از زیرزمین بیرون شده بود که راکتی در حویلی آنها اصابت میکند.
انفجار راکت، تمامی برگهای درخت داخل حویلی را میتکاند و مرغهای مرغانچه را نابود میکند؛ طوریکه هیچ اثری غیر از پر مرغ نمیماند. ذاکره زخم سطحی برمیدارد اما؛ پاهایش در میان آتش انفجار میسوزد و تا امروز از پاهایش مینالد. ذاکره تا هنوز نمیتواند بهخوبی راه برود و مجبور است دو عصا با خود داشته باشد.
خانم خاطرزی زخم زبانهای زیادی از برای معلول بودنش خورده؛ اما حالا میخواهد به زنان معلولی که مانند خودش قربانی جنگ شدهاند، کمک کند. او چند سال پیش مصمم به کاری برای زنان معلول میشود و اکنون رییس شورای اجتماعی زنان معلول افغانستان است. اکنون ذاکره به زنان زیادی همانند خودش که مشکلات کمتوانی جسمی دارند، کمک کرده و یا زمینهی انجام کمک را فراهم کرده است.
ذاکره، زمان طالبان را نیز بهخاطر دارد و از آن بهعنوان کابوسی یاد میکند که هیچگاه نباید تکرار شود. او تحصیلات عالی ندارد؛ اما قلبی دارد مالامال از عشق. قلبی که بیشتر در زمان جنگ تپیده اما؛ برای وطن و عشق وطن تپیده است. «اگه گذشته مه دَ جنگ نمیبود، مه حالی تحصیلات عالی میداشتم.» خانم خاطرزی این کلمات را با آه و افسوس میگوید. او هنوز در یک خانهی کرایهای زندگی میکند و با آنکه دچار کمتوانی جسمی است ولی زنیست پرتلاش و پرتوان که علاوه بر کارهای خیرخواهانه و بشردوستانهاش، توانسته است الهامبخش زنان بسیاری در جامعه باشد.