
خلیلزاد بازهم به افغانستان آمده است. اینکه چه برنامهای برای افغانستان در سر دارد، روشن نیست؛ اما میتوان حدس زد که او میخواهد، آنچه را غنی بهعنوان موضع خود در نشست استانبول، مورد نظر دارد، به چالش بکشاند.
موضع اشرفغنی، برگزاری انتخابات زودهنگام است؛ چیزی که طالبان آن را نمیپذیرد و بنا بر همین دلیل، امریکاییها نیز از آن چندان حمایت نخواهند کرد.
چالشی که خلیلزاد میتواند بر سر راه غنی بگذارد، نبود طرح همهجانبهای است که بتواند از طرف افغانستان واحد، پیشکش جامعه بینالمللی و طرف درگیر در جنگ با حکومت باشد. برای همین است که در دیدار او با عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان، مهمترین موضوع قابل بحث، تأکید او بر داشتن یک طرح همهجانبه بوده است.
خلیلزاد در دیدار با رییس شورای عالی مصالحه ملی، گفته است که «جهان توقع دارد که دولت افغانستان با طرح واحد در نشست استانبول اشتراک کند.»
اکنون برگردیم به روزهایی که اکثر سیاستمداران افغانستان، به حکومت افغانستان هشدار میدادند که اگر صلح همهجانبه یا اجماع ملی در مورد برنامه صلح برای افغانستان وجود نداشته باشد، کشور بهسوی بحران سیاسی رفته و ممکن است گروه طالبان، نفع بیشتری ببرد.
منظور این است که آنچه «اجماع ملی» میخواندنش و نیاز به وجود آوردنش را حتمی میدانستند، چیزی نبود مگر موضعی که امروز به آن نیازمند هستیم. آقای غنی، بهعنوان رییسجمهور کشور، نتوانست اعتمادی را بین سیاستمداران ایجاد کند که نظر به آن دیگر طرفها و جریانهای سیاسی در کشور، بتوانند با حکومت یکجا شده و در برابر طالبان موضع واحدی را اختیار کنند.
اکنون وضعیت افغانستان خیلی شبیه به مثَل معروف ازبیکی است که میگوید؛ «هر کله بیر خیال». ارایه طرحهای گوناگون از سوی حزبهای سیاسی و تلاش برای پراکندهسازی آرای مردم افغانستان در مورد صلح، غیر از محتوای مثلی که آوردیم نیست.
خلیلزاد که میداند اشرفغنی عمداً در تلاش به چالش کشاندن نشست استانبول است، از راه مشابه با او، وارد شده و میخواهد، طرح او را که یک طرح غیرقابلقبول برای طالبان است، طوری به بنبست بکشاند که هرگز نتواند بهعنوان موضع اصلی در گفتوگوهای صلح مطرح شود.
خلیلزاد، سعی میکند با تأکید بر یکجانبه بودن طرح اشرفغنی و تلاشهای او در موضوع صلح، از وی و تمام گروههای همسویش- که تعداد کمی هم هستند- مشروعیتزدایی کرده، اجازه ندهد بهعنوان محور گفتوگوها نقش بازی بکند.
مشروعیتزدایی از موضع او در قبال صلح، راهی ندارد مگر برجستهسازی یکجانبه بودن پیشنهادش برای برقراری صلح با برگزاری انتخابات زودهنگام.
با اینکه اشرفغنی، پیشنهاد مردمپسندی داده است و طوری نشان میدهد که او برای پابرجا ماندن جمهوری در افغانستان تلاش میکند و حتا حاضر است قربانی داده و از قدرت کنار برود اما؛ چنین به نظر میرسد که او خود نیز بهتر از دیگران میداند که پیشنهاد وی، قابلقبول بسیاریها از جمله طالبان نیست. پس میتوان گفت؛ اشرفغنی هیچ قربانیای نمیدهد و فقط سعی میکند، طالبان را به چالش کشانده و با امریکاییها در تقابل قرار دهد.
تقابل امریکا و طالبان، نزدیک است زیرا بهزودی زمان خروج نیروهای امریکایی فرا میرسد و هنوز اداره بایدن نتوانسته ضمانتی برای امنیت کشورش پس خروج از افغانستان، فراهم کند.
اشرفغنی همین را میخواهد، چیزی که یا به تمکین طالبان میانجامد و زمان خروج را تمدید میکنند و یا هم جنگ با امریکاییها را از سر میگیرند. این ادامه همان جنگ فرسایشیای است که امریکا میخواست به آن پایان بدهد و امروز آن را در موضوع صلح افغانستان تجربه میکند.
ادامه جدال صلح در افغانستان، به اشرفغنی این فرصت را میدهد که قدرتش را تا پایان کارش، حفظ کند. او نمیخواهد قبل از دوره خدمتش، جانشینی داشته باشد و برنامههایی را که خواستار اجرایی شدن آن بود، نیمهکاره بگذارد.
مهمترین برنامه اشرفغنی، ایجاد یک حکومت مرکزی شبه دیکتاتور است که میخواهد، دست بسیاریها را از مداخله دور نگه دارد. نبود اجماع ملی و تلاش برای دفع نیروهای مشتاق به آن نیز یکی از راهکارها برای ساختن این نوع از حکومت است. اینکه او چگونه از وضعیت بحرانی کنونی عبور کرده، وارد فضایی میشود که برنامهاش بتواند استحکام یافته و عملی شود، پرسشی است که فقط در پایان ماموریت او بهعنوان رییسجمهوری میتوان فهمید.