نویسنده: محمدزمان سیرت
فیلسوفان در شرایط اضطراری کرونا چه سهمی میتوانند ارایه دهند؟ برای همه فیلسوفانی که در زمینهی اخلاق و اخلاق زیستی فعالیت میکنند، این همهگیری بازتابهای مختلفی را تحریک میکند و احتمالاً زمینههای جدیدی را برای کار باز میکند. بیایید با تصدیق سادهی این که در حال حاضر، هیچ متخصصی در مورد کرونا وجود ندارد، شروع کنیم: همه چیز در این زمینه آموخته میشود. اغلب اوقات، فوریت، پزشکان را در مقابل گزینههای دشواری قرار میدهد که نباید مستقیماً متعهد به انجام آنها شوند؛ اما با تکیه بر قراردادهای ایجادشده توسط گروهی از متخصصان اخلاق زیستی -که باید رهنمودهای جدیدی را برای تصمیمگیریهای مسؤولانه اخلاقی تهیه کنند- و بدانند که؛ منابع موجود را به منظور بهبود سلامت مردم و منطقیسازی بودجه برای مراقبتهای پزشکی، چگونه بهتر به مصرف برساند.
مشاهداتی که میخواهم تأکید کنم -و با این نتیجهگیری میکنم-، این است که فلسفه و همهگیری، به ما میآموزد که همهی ما در این زندگی، در حال گذر استیم؛ اما همچنین این بحران -مفهوم یونانی دیگری است که توسط بقراط در پزشکی ارایه شده است- به دو نتیجهی ممکن؛ «عود یا بهبودی» میرسد. از این رو، فاصلهی زیادی بین یادگیری مردن و یادگیری زندگی نیست. احساس ناامیدی و دلسردی نسبت به فلسفه، نباید پیروز شود. وظیفهی فیلسوف این نیست که معنای زندگی را پیدا کند یا به دیگران بگوید که چگونه باید زندگی کنند؛ بل که تهیهی ابزارهای مفهومی مفید برای کسانی که تصمیمات سخت میگیرند، در برقراری ارتباط و توضیح آنها برای دیگران است. اگر فلسفه را از این طریق ببینیم، پس هنوز هم کارهای زیادی برای فیلسوفان وجود دارد، نه تنها در شرایط فعلی، بل که شاید بیش از همه، در آینده.
وقتی افلاتون تعجب کرد که چگونه میتوان بهترین حالت را در زندگی یک کشور تضمین کرد، فکر کرد که این وظیفه را باید به فلاسفهای سپرد که دقیقاً به دلیل توانایی آنها در احاطه به خیر همه و همه قادر به تأمین نیازها استند و سیاستهای عمومی را برای پاسخگویی به آنها دیکته کنند. این پروژه قابل قبول به نظر میرسید؛ زیرا، در زمان افلاتون، فیلسوف، در واقع دانشمندی بادانش در زمینههای علوم طبیعی و ریاضیات بود و همچنین در مورد تأمل در مضامین بزرگ معنای مسؤولیتهای زندگی و اخلاقیِ حتا امروز مقامات دولتی، رهبران سیاسی برای مواجهه با همهگیری توسط کمیتههای خبره کمک میشوند؛ اما اینها صرفاً دانشمندان و تکنسینها استند که هر یک از نظر دیدگاه صلاحیت خود قادر به ارزیابی استند؛ اما هیچ کس قادر به ارایهی نشانههایی از خرد و جهتگیری اساسی که ضروری است و ما با عدم اطمینان و تناقضاتی که همه میدانیم روبهرو استیم، ارایه کند؛ حتا، امروزه، فلسفه در مقابل انتخابهای دشواری که باید به آنها پرداخته شود، همچنان صدای خود را دارد.
آیا با فلسفه میتوان «کار درست» را انجام داد؟
طی ماههای گذشته، در هر کشور و هر قاره، سیاستمداران، سیاستگذاران و دانشمندان با تلاش برای تعیین مکان و سپس انجام «کار صحیح» در برابر کرونا، دچار تشنج شده اند و اغلب اوقات، ظاهراً شکستخورده است.
برای اولینبار، در مدت زمان بسیار طولانی، ملاحظات فلسفی به موضوع بحث سیاسی و گفتوگوی روزمره تبدیل شده است. آیا سلب آزادی از مردم درست است، یا خیر؟ رفتار شخصی را دیکته کرد یا نه؛ بستن مرزها برای محافظت از زندگی یا خدمات بهداشتی یا اقتصادی، درست است، یا نه؟ … به نظر میرسد جهان گرفتار ملاحظات اخلاقی شده است: آیا چیز درستی وجود دارد و اگر چنین است، آن چیست؟ اینها پرسشهای روزمره نیست، بیشتر مردم و به ویژه بسیاری از سیاستمداران متهم میشوند که کار اشتباهی انجام داده اند، تصمیمات اشتباهی گرفته اند؛ اما، پروفسور اخلاق پزشکی آکسفورد، «دکتر دومنیک ویلکینسون»، کسی که این پرسشهای روزمره برای او است و او در قضاوت عجله نمیکند.
او میگوید: «فلسفه با توجه به آنچه میدانیم، میتواند به ما در اطلاعرسانی آنچه را باید انجام دهیم، کمک کند.» مشکل این است، به نظر میرسد که «واقعیتها» از نظر درک ما از کرونا باپیشرفت زمان تغییر کرده است. آنچه اکنون میدانیم، در مقایسه با آنچه حتا سه ماه پیش میدانستیم، بسیار متفاوت است. پروفسور ویلکینسون، میگوید: «شما نمیتوانید بر اساس آنچه نمیدانید، تصمیم بگیرید. شما، فقط میتوانید تصمیم بگیرید و قضاوت شوید در مورد این که؛ معقول است چه کاری در زمان خاصی انجام شود …. میتوانید دو، پنج یا ده سال به گذشته نگاه کنید و ببینید که اوضاع چگونه رقم خورده است؛ اما حتا اگر تصمیمی بد به دست بیاید، این تصمیمی اشتباهی در آن زمان نیست.»
«نتیجهگرایی»، همان طور که در فلسفه شناخته شده است، با توجه به آنچه که به دنبال آن، تصمیم میگیرید، ستایش میکند. شما در نظر بگیرید که اگر اقدامات خاصی انجام دهید، چه اتفاقی میافتد -یا ممکن است بیفتد-. به دلیل نقص درک ما، پروفسور ویلکینسون میگوید: «بعضی اوقات، شما باید باحسن نیت تصمیم بگیرید.»
واضح است که، از تعدد رویکردها در سراسر جهان گرفته تا بیماری همهگیر، دولتها و سیاستگذاران مختلف، به نتایج مختلفی رسیده اند؛ هم در مورد «کار صحیح» برای انجام و هم درستیای که باید هنگام تصمیمگیری در نظر بگیرند. بیشتر آنها، اگر نگوییم همه، به دنبال حفظ زندگی بوده اند؛ اما زندگی چه کسی؟ یک مبتلا به کرونا، یک بیمار سرطانی، شخصی که شغل خود را از دست میدهد؟ ملاحظات دیگری نیز با این سوال همراه بوده است: آیا ما باید صرفهجویی در هزینهها را نسبت به آزادی فردی در اولویت قرار دهیم. به هر حال، آیا این هدف بیش از حد، حفظ زندگی است؟
با تصور این است که سیاستمداران صرفاً «از علم پیروی میکنند»، پروفسور ویلکینسون هرچند مورد علاقهی سیاستگذاران است؛ اما اصرار دارد که علم، نمیتواند تصمیمات سیاسی را اتخاذ کند. «در برخی موارد محدود، ممکن است از نظر اخلاقی کاملاً واضح باشد که نتیجهگیری از«پیروی از علم»، باید انجام شود؛ اما با ویروسی جدید ، این مورد نیست…»
او اضافه میکند: «تصمیمات شامل ارزشهایی است. ممکن است یک پاسخ اخلاقی واضح برای یک سوال ساده وجود داشته باشد؛ اما وقتی شما یک تصمیم اخلاقی و سیاسی میگیرید، انواع مختلفی از ارزشها در معرض خطر است؛ نحوهی محافظت از رفاه افراد مبتلا به کرونا یا افراد بیکار یا سرطانی.»
علم نمیتواند به ما بگوید که باید چه مقادیری را سنگین کنیم. اینها تصمیمات اخلاقی است ،نه علمی؛ به علاوهی این که علم کثیف و پیچیده است و اغلب، موارد مختلفی را میگوید و با گذشت زمان، تکامل مییابد. بنا بر این، چگونه تلاش کشورها برای مقابله با همهگیری را درک میکنیم؟ آیا کسی کار درستی انجام میدهد؟ به گفتهی پروفیسور ویلکینسون، «یک پاسخ درست وجود ندارد، این بستگی دارد که چگونه گزینههای خود را وزن کنید. شما باید بین موارد مختلفی تشخیص دهید.» آیا این به آن معنا است که همه تصمیمات به یک اندازه معتبر استند؟ نه! پروفیسور ویلکینسون، میگوید: «زمینه مهم است، آنچه ممکن در انگلیس یا ایالات متحده، کار درستی باشد، ممکن است در جای دیگری چیز درستی نباشد؛ اما این به این معنا نیست که فقط یک نظر است. فلاسفه، به طور موجهی ایدهی نسبیگرایی اخلاقی را رد میكنند. ممکن دشوار باشد که رویکرد منطقی و صحیح انجام شود؛ اما قطعاً گزینههای اشتباهی وجود دارد.» به عنوان مثال، پروفیسور ویلکینس که همچنین پزشکی واجد شرایط است، میگوید که توصیهی مداخلات مبتنی بر عدم اثبات مانند کلروکین یا سفیدکننده، میتواند به عنوان گزینههای «اخلاقی نادرست» تلقی شود؛ اما او میگوید: «همهی ما اشتباه خواهیم کرد. بعضی چیزها وجود دارد، که فقط مربوط به نظر کسی نیست.»
در برههای از آینده، وقتی همهگیریها و تصمیمات سیاسی بررسی و تقصیرها تقسیم میشود، ممکن است بتوان به گذشته نگاه کرد و گفت که برخی از تصمیمات با توجه به دانش آن زمان، با حسن نیت گرفته شده اند؛ حتا اگر هزینهی آنها زندگی باشد؛ اما در همین حال، دیگران اشتباه به نظر میرسند.
پروفسور ویلکینسون، میگوید: « نه ما میدانستیم کرونا با آنفلوانزا متفاوت است و باید به گونهای دیگر، با آن برخورد کرد؛ اما این یک اپیدمی جدید به جای یک بیماری بومی (مانند مالاریا یا سل) است و بنا بر این، درمان آن به روشی متفاوت با روش درمان سایر تهدیدهای بهداشتی توجیهپذیر است. او، میگوید که کلید درمان کرونا، این واقعیت بود که بسیاری از افراد به طور همزمان بیمار نخواهند شد؛ در حالی که سرطان یک تهدید طولانیمدت است که از بین نخواهد رفت. پروفیسور ویلکینسون میگوید که با ترس از موجهای دیگر، سیاستگذاران به زودی مجموعهی متفاوتی از تصمیمات را خواهند گرفت؛ زیرا، از نظر سیاسی، امکان انجام اقدامات مشابه دوباره در برابر ویروس جدید وجود ندارد. او، میگوید که با افزایش نگرانی در مورد تأثیر بر اقتصاد و عدم تمایل بسیاری از جوانان به مهار، اولویت باید «نجات جان» باشد. با این حال، تنها تعداد جانهای نجاتیافته، چیز مهمی نیست. «شما باید طول عمر و چگونگی کاهش زندگی با اقدامات مداخلهای را در نظر بگیرید.»
اینها سوالات سختی برای هرکسی، از جمله سیاستمداران است. این فقط مسئلهی «پیروی از علم» نیست، این مربوط به تصمیمگیری اخلاقی در مورد آنچه ممکن اتفاق بیفتد، است و تصمیمهای اخلاقی، میتواند اشتباه باشد. زمان یا فرصت کمی برای تأمل وجود داشته است؛ اما پروفیسور ویلکینسون، میگوید که «سیاستمداران، باید طیف وسیعی از اولویتها را متعادل کنند و به طور جدی در مورد چگونگی عمل فکر کنند.»
این که آیا سیاستمداران مدرن، به چنین ملاحظاتی مجهز استند، چیزی نیست که یک فیلسوف خوب در بارهی آن نظر بدهد. پروفیسور ویلکینسون، میگوید: «اما اعتماد بسیار ضروری است. در صورت عدم تناقض، مسایل مربوط به اعتبار به وجود میآیند. ما از سیاستمداران خود، خواستار استاندارد بالایی استیم.»
از زمان آغاز بحران، مقایسههای مکرری با درگیریهای زمان جنگ وجود داشته است. از نظر فلسفی، این سوالات مشابهی را ایجاد میکند؛ این که «شما باید هزینهها را متعادل کنید و با سوالات اخلاقی تقریباً به همان شیوه روبهرو شوید. بسیاری از موارد مشابه با سوالات عمیق و دشواری که کشورها هنگام جنگ با آنها روبهرو استند، وجود دارد.»
آیا وقتی همهی اینها تمام شد، دنیای جدیدی وجود خواهد داشت که چیز عادی جدیدی در خود داشته باشد که از آن زیاد شنیده میشود؟ پروفیسور ویلکینسون، معتقد است که ممکن وجود داشته باشد. «بسیاری از افرادی که با بیماری جدی روبهرو شده اند، اولویتهای خود را منعکس میکنند. سختترین زمان هنوز در پیش است. ما میتوانیم با وضعیتی بدتر از موج اول روبهرو شویم و باید در مورد مواردی مانند این که چه کسی ابتدا واکسین تزریق میکند، تصمیم بگیریم … تصمیمات اخلاقی بیشتر از قفلکردن وجود دارد. ما هنوز نمیدانیم مردم چه چیزی را تحمل میکنند، چه کاری انجام میدهند.»
بازی سرزنش، راه طولانیای را در پیش دارد، به ویژه برای کسانی که تصمیمات آنها در برابر موشکافی مقاومت نمیکند.