خشونت شوهر گرهِ کور زندگی زن شاغل

افسانه یاس
خشونت شوهر گرهِ کور زندگی زن شاغل

گمان بیشتر بر این است که خشونت علیه زنان در بیشتر موارد از سوی قشر کم‌سواد جامعه و بر زنان خانه‌دار اعمال می‌شود، حال آن که بیشتر زنان شاغل و دارای تحصیلات عالی نیز، از سوی شوهران شان مورد خشونت‌های مختلف قرار می‌گیرند؛ اما به دلایلی چون حفظ موقعیت اجتماعی و شغلی شان، سوء استفاده قرار نگرفتن و سایر موارد دیگر، هرگز در مورد این خشونت‌ها جرأت سخن گفتن ندارند.
بیشتر زنان افغانستان در جامعه‌ی مردسالار افغانستانی در هر موقعیت شغلی‌ای که باشند، مورد خشونت‌های مختلف قرار می‌گیرند. بعضی‌ها در اداره‌ها توسط رییس، آمر، هم‌کاران مرد، در کوچه و سرک توسط عابران، در وسائل نقلیه‌ی عمومی توسط راننده و بالاخره در هر موقع و هر زمان مورد خشونت‌های مختلف روانی، جنسی و فیزیکی قرار می‌گیرند که بیشترشان در مقابل این خشونت‌ها سکوت می‌کنند تا توسط افراد دور و بر شان، مورد توهین و قضاوت قرار نگیرند؛ اما بیشتر از همه‌ی این‌ها، خشونت‌های خانوادگی بر این زنان، تأثیر مخرب‌تری دارد. زنی شاغلی که هر روز با کوله‌باری از خستگی به خانه می‌رسد و خانه هم جای امنی برایش نیست.
با رسیدن به منزل، رسیدگی به اطفال و کارهای خانه در اولویت قرار می‌گیرد و همه‌ی مسؤولیت‌های خانه و خانه‌داری گویا از ابتدای به دنیا آمدن شان با جنس زن، در پیشانی شان حک شده است. با آن هم کم‌ترین رضایت اعضای خانه و احترام آن‌ها را نمی‌توانند کسب کنند. بدتر از همه، این که با همه‌ی تلاشی که در انجام کارها به خرج می‌دهند، در اخیر هر ماه هم باید قسمتی یا هم کلا عاید کار شان را به شوهران شان بسپارند تا حداقل اجازه‌ی کار کردن در بیرون از منزل را داشته باشند؛ چون کار زنان در بیرون از منزل برای بیشتر مردان امتیازی است که از سوی آن‌ها به زنان شان داده می‌شود، نه حق خود زنان به صفت یک انسان مستقل.
حمیرا، یکی از زنان شاغل است. بیشتر از هشت سال می‌شود ازدواج کرده و با دو فرزند قد‌ و نیم‌قد، سر کار می‌رود. از این که کسی را ندارد تا در خانه از اطفالش پرستاری کند، آن‌ها را با خود به کودکستان محل کارش می‌برد. بعضی از روزها که ناگزیر برای کار رسمی اداره را ترک می‌کند، همه‌ی راه دلهره‌ی سر وقت رسیدن به کودکستان و گرفتن اطفالش را دارد. از سوی دیگر شوهرش نیز شاغل است و همه‌ی روز را در بیرون از منزل است.
با تفاوت اندک زمانی هر دو به منزل می‌ر‌سند و با رسیدن به خانه، دیگر فشار‌های کودکان و راه را حمیرا فراموش کرده و مواظب خلق‌تنگی‌های شوهرش است تا مبادا با بیشتر شدن خلق‌تنگی‌هایش، او و اطفالش را زیر لت‌وکوب بگیرد. به هر طریق ممکن به آرام کردن کودکان و فضای خانه می‌پردازد تا اسباب تحریک خشم شوهرش فراهم نشود.
با آن هم، شوهرش با وی بدرفتاری و بدخلقی می‌کند و او را به بهانه‌های مختلف مورد آزار و اذیت کلامی، جسمی و گاهی هم خشونت جنسی قرار می‌دهد. گاهی هم اگر به اثر خستگی‌های کار منزل و اداره، به خواست جنسی شوهرش رضایت نشان ندهد، شوهرش به حمیرا می‌گوید که «حمیرا روسپی بیش نیست و همه‌ی روزش را با مردان دیگر سپری می‌کند؛ اما به تن دادن به خواست‌های مشروع شوهرش که همانا تصاحب تن او است، بی‌علاقگی نشان می‌دهد.»
حمیرا می‌گوید، بارها با سیاهی و کبودی صورتش به دفتر رفته و در مقابل پرسش هم‌کارانش به این که او را چه شده، گفته است که بر اثر زمین خوردن، صدمه دیده است و هیچ گاهی در باره‌ی اخلاق بد شوهرش با کسی چیزی نگفته است. شوهری که همه‌ی معاش حمیرا را در اخیر هر ماه از او می‌گیرد و برایش تنها پول کرایه و مصارف روزمره‌ی کودکانش را آن هم با تنگ‌دستی و توهین و تحقیر زیاد می‌دهد.
حمیرا که دیگر از تحمل این همه کنایه‌، لت‌وکوب و تحقیرها خسته شده است، به یکی از ارگان‌های عدلی مراجعه می‌کند تا بتواند گرهِ کوری که زندگی‌اش را پر از بدبختی کرده است، باز کند و آینده‌ی روشنی را برای خود و فرزندانش رقم بزند.