
واشنگتنپُست – پامیلا کانستابل
کابل – حیاط زندان زنانه، فضای شلوغِ به هنجار دارد. صدای نالهی کودکان، سروصداهایی از برخوانی بچهها و چادرها و لباسهای پوشیدنی زندانیان، کلبههایی از پیش ساختهشدهی زردرنگ و خالیِ خوابگاه را پُر میکند. بسیاری از ساکنان اینجا را مادران و کودکانی تازه تولدیافتهای که تا پنج سالگی با مادرانشان زندگی میکنند، تشکیل میدهد.
یک زندانی روی درازچوکی به تنهایی نشسته و دلگیرانه به اطراف خیره شده است. او دورهی ۱۸ سالهی حبسش را به جرم لتوکوب و سپس کشتن پسر پنج ساله و ارتکاب خیانت به خانوادهاش را سپری میکند. دو فرزند بزرگسالش را از او گرفتهاند و خانوادهاش در پیآمد این رسوایی او را طرد کردهاند.
برشنای ۲۴ ساله، یک پاککنندهی خانه و لباسشویی که از یک اسم استفاده میکند، میگوید که او بیگناه است و پسرش توسط بچهی کاکای متجاوزش لتوکوب و کشته شده، خود او را مجبور کرده که همراهش بخوابد و تهدید کرده است که اگر به کسی حرفی بگوید او را نیز خواهد کشت. او میگوید که به همین دلیل سخنی بر لب نیاورد و به پولیس گفته که پسرش از روی بام افتاده است. عموزاده فرار کرد و هرگز مورد پیگرد قرار نگرفت.
امروزه، صدها زن افغان، اکثرا درمانده و بیسواد، به جرایمی چون روسپیگری و قاچاق مواد مخدر دوران حبسشان را میگذرانند؛ اما کم اتفاق میافتد که به خاطر خشونتهای جدی زندانی شده باشند. وکلای مدافع و کارشناسان میگویند که بعضی اوقات زنان به تنهایی مرتکب چنین جنایاتی نمیشوند؛ بلکه به دستور مردان اقدام به چنین جرایمی میکنند؛ به گونهی مثال، به ترغیب پدر، شوهر یا عاشق که به لحاظ عاطفی، جنسی یا اقتصادی بر آنها برتری و تسلط دارند.
برشنا، در مصاحبهی اخیرش در زندان زنانه، در حالی که با چادر گلابی بر سر گریه میکند، میگوید: «چطور میتوانم فرزند خودم را، کسی را که شیر دادهام، بکشم؟» وکیل مدافع او برای گزارشگر ترجمه کرد. وقتی در دادگاه تلاش کرد که به وضعیت خود اعتراف کند، گفت: «هیچ کس مرا باور نمیکند. به من گفتند که من یک قاتل و مادر نحس استم؛ اما آن مرد واقعا بر من و فرزندم ظلم میکرد. من از او میترسیدم.»
او ناگهان از جا پرید، لباس گلدارش را عقب زد تا جای زخمهای باریک و نیش و دندان را در پشت سرش نمایان کند. او گفت: «حالا ببینید.»
در بسیاری از کشورها، ترس از مردان بهعنوان یک بحث دفاعیهی تخفیفیِ حقوقی توسط زنانی که مرتکب جرم میشوند، پذیرفته شده است؛ اما افغانستان به شدت سنتی است، جامعهی مردسالار اسلامیای که بسیاری از زنان به ندرت استقلال کسب میکنند، بعضا در نوجوانی با مردان بزرگسال ازدواج میکنند و انتظار میرود که بهعنوان شوهر و پدرخوانده جا زده شود.
فیصلههای دادگاه و همچنان نظام حقوقی در این کشور ارزشهای فرهنگی را نیز بازتاب میدهد، و اکثریت قضات دادستانها مرد استند. زنانی که از مردان خشن فرار میکنند، بعضا پس به خانه فرستاده میشوند یا در خانهی امن به سر میبرند. آنانی که مجبور به اشتراک در جرایم مردانه میشوند، بعضا بهعنوان شریک جرمی با انگیزهی پایین پنداشته میشوند تا قربانی.
در جریان سالهای اخیر، اما چندین سازمان خارجی، به ویژه بنیاد حقوقی بینالمللی در نیویورک، به دانشآموختههای افغان مهارتهای دفاع و وکالت آموزش دادهاند و این که چگونه در دفاع از قضایایی همانند قضیهی برشنا که فکر میکند نظام قضایی با او عادلانه برخورد نکرده است، اسناد حقوقیِ مستند جمعآوری کنند.
جنیفر اسمیت، رییس اجرایی بنیاد میگوید که به دلیل کمبود زنان در نظام قضایی افغانستان، «پولیس، دادستان و قضات مرد دارای تجربههای الزامی نیستند تا چنین قضایایی را به درستی ارزیابی و در موردش قضاوت کنند.»
سمیرا اسحاقزی ۲۷ ساله، وکیل مدافع برشنا، زنی مؤدب اما مصمم در بنیاد حقوقی بینالملل، به هدف ثابت کردن بیگناهی برشنا راه زیادی را رفته است. برشنا ادعا میکند که او پسر زخمیاش را با اندوه فراوان به شفاخانه برای معالجه برد؛ اما کارمندان شفاخانه او را نپذیرفتند و پسرش در مسیر خانه مرد. وقتی اسحاقزی، به منظور تحقیق به شفاخانه رفت، او گفت هیچ کسی چنین بازدیدی از شفاخانه نکرده است و ویدیوهایی کمرهی امنیتی محتویات آن هفته را پاک کرده بود.
او در همین ماه گفته بود: «فکر کنم داکتر دروغ میگوید، زیرا از شرم بیخبری میترسید.» اسحاقزی، دو بار اقامهی دعوا کرده؛ اما اتهام برشنا هر دو بار تأیید شده است و در آخرین مورد در ماه مارچ توسط دادگاه عالی. از زمانی که سال گذشته دستگیر شد، او زندانی است.
زندگی برشنا مملو از انتخابهای خطرناک و بدترین پیآمدها است. در سن ۱۷ سالگی، او با یک مرد متأهل فرار کرد، کسی که بعدا او را ترک کرد تا در ترکیه کار کند؛ سال گذشته گفته بود که او را به جرم قاچاق مواد مخدر زندانی کرده بودند. به تنهایی با سه کودک خوردسال، او به همراه خویشاوندان به شمول عموزادهاش –کسی که به قول ثارنوالان عاشق او میشود- به داخل آمد.
دادگاه ابتدایی طی یک حکم دستنویسِ کوتاه او را به انجام مقاربت جنسیِ نامشروع که در قانون اسلامی به عنوان «زنا» شناخته میشود و شریک جرم در لتوکوب وحشیانهی پسرش گناهکار شناخت. دادگاه عالی با حکمدادن بر چندین حالت جنجالی و انواع جرم در حساب او مدت تنبیه او را به درازا کشید؛ اما نتیجهگیری کرد که برشنا با ارادهی آزاد با عاشق خود همدستی کرده تا بچه را بکشد و راه را برای فرارکردن مجرم هموار کرده است.
حکم توضیح میدهد: «حتا حالا او تمایلی به اعتراف ندارد.»
مسؤولان بنیاد حقوقی بینالملل و اسحاقزی، همچنان میگویند که لکهی ننگی به نام به اصطلاح خیانت در ذهن مادری که فرزند خودش را کشته، دادگاه را قناعت خواهد داد تا به ادعای بیگناهی برشنا تخفیف بدهد. اسحاقزی میگوید که هیچ شواهد یا مدرکی مبنی بر دلسوزی با او وجود ندارد و مادر خواندهاش به دادستانها گفته است که او سزاوار اعدام است.
قضاتی که او را در دادگاه ابتدایی گناهکار شناختهاند، همهیشان مرد استند، با این حال در پنل دادگاه عالی یک زن نیز شامل است. یک دادستان زن نیز در این میان حضور داشته؛ جمیله خیرخواه، کسی که با زنانی که به اتهامات جنایی متهم میشوند احساس همذاتپنداری دارد؛ اما میگوید که با مشاهدهی جرم کاملا وحشیانهی غیرعادی برشنا «شوکه» شده است و قناعت حاصل کرده که او نزدیکی جنسیِ غیرقانونی را «انتخاب» کرده است و سپس به دلیل محافظت از خود و عاشق خود دروغ گفته است.
خیرخواه در تازهترین مصاحبهاش میگوید: «من برای مدعی علیه زن متأسفم؛ اما اگر او بیگناه باشد، اگر او و فرزندانش لتوکوب شده باشند، چرا ساکت است؟ چرا به همسایههایش پناه نبرده است، یا به پولیس شکایت نکرده، به هرکسی دیگر؟ خیانت یک جرم کوچک است و قتل بزرگ؛ اما این خیانت بود که او را ساکت نگهداشته و دست او را در قتل شریک کرده است.»
وقتی خیرخواه صحبت میکرد، اسحاقزی در اتاق بود. او موافق معرفی یک گزارشگر در چالشهای موجود در قضیه بود. ملاقات در دفتر دادستان ناحیه برگزار شد که برای یک دقیقه فضا را سکوت گرفته بود؛ اما دو زن به زودی با صادقانهترین حالت شروع به سخن کردند و روی مشکلات حقوقی جدیای که زنان افغان با آن دست و پنجه نرم میکنند، توافق نظر داشتند.
آنان همچنان توافق نظر داشتند که قواعد عمومی خودشان بهعنوان زنان حرفهای در سیستم قضایی افغانستان سهل نیست و مملو از خطر است.
دفتر خیرخواه در کابل در برابر حملات انتحاری طالبان که معمولا تأسیسات دولتی را مورد هدف قرار میدهد و زنانی را که در موقعیتهای رسمی کار میکنند تهدید میکند، به سنگینی محافظت شده است. رییس کهنهکار اسحاقزی، شبیر کامهوال، دو هفته قبل توسط افراد ناشناس در کابل کشته شد. او تا زمان مرگ خونریزی کرد و رانندهاش به سرعت در حالی که موتر دفتر پُر از گلوله بود به سمت شفاخانه راند.
اسحاقزی، به تازگی بعد از یک مدت طولانیِ عذاداری میگوید: «تاهنوز ترسیدهایم. مردم وکلای مدافع و دادستانها را تهدید میکنند. ما به دنبال جاری کردن عدالت استیم؛ اما بسیاری از مردم به دنبال انتقامگیری استند. ما زنان باسواد استیم؛ اما از نوع در نظام خیلی کم داریم.»
او میگوید: «برشنا، زن بیسوادی است که از سوی جامعه و خانوادهاش طرد شده است. به جز ما، او هیچ کسی را ندارد.»