منبع: گاردین
نویسنده: Stefanie Glinski
برگردان: عبدالرازق اختیاربیگ
دستکم دوسال پیش، زمانی که زینب با نخستین مشتریاش ملاقات کرد، مست کرده بود و به دلیل استفادهی زیاد از مواد مخدر، تا زمانی که به او تجاوز شد، کاملا بیهوش بود. او، پیش از این، حتا به نوشیدنیهای الکلی دست نزده بود؛ اما، به او گفته شده بود که زمان انجام این کار، بهتر است بیهوش باشد. با وحشتزدگی و اکراه به خوردن آن موافقت کرد.
زمانی که زینب ۱۸ساله از خواب بیدار شد، مرد رفته بود؛ او، در بدنش درد شدیدی را احساس میکرد و از کاری که انجام داده، پیشیمان بود.
او، میگوید که اکنون چارهای جز تنفروشی و برقراری رابطهی جنسی در بدل پول ندارد. در افغانستان، کار جنسی، غیرقانونی است؛ اما ادامهی جنگ و ناامنی، سبب گسترش فقر در جامعه شده و به همین دلیل، شمار زنان و مردانی که کار جنسی را به عنوان آخرین گزینه میدانند، در حال افزایش است. هرچند در کود جزای افغانستان، مجازاتی برای این کار در نظر گرفته نشده؛ اما در صورتی که آنها را بازداشت کنند، ممکن زندانی شوند.
سخنگوی وزارت زنان افغانستان، میگوید: «بیسوادی و فقر، عامل اصلی فحشا در کشور است. بیشتر زنان جوان از مسایل جنسی درک کافی ندارند و به همین دلیل، در دام چنین تجارتهایی میافتند.»
چند سازمان غیرانتقاعی در سراسر افغانستان، افزایش شدید تجارت جنسی را تأیید کرده و برآورد میکنند که صدها نفر در کابل به این شغل مصروف اند. بیشتر این کارها، در خانهی دوستان، کافیشاپها و آرایشگاهها صورت میگیرد. به دلیل ترس و تهدیدهای احتمالی اشخاصی که در این گزارش همکاری کرده، از گاردین خواسته اند که نامشان ذکر نشود.
پس از مرگ پدرش، همهی مسؤولیتهای خانواده و مراقبت از پنج خواهر و برادر کوچکترش به دوش زینب افتاد و مجبور شد که درس و تحصیل را ترک کرده و در خانه بماند؛ تا از آنها مراقبت کند. زمانی که برادرش کوچکش مریض شد و به مراقبتهای صحی و دوا نیاز پیدا کرد، او، از صاحبکارش پیشپرداخت خواست. صاحبکارش به او گفت: «من پول ندارم؛ اما میتوانم برایت یک مرد بیاورم. تو باکره استی و میتوانی پول زیادی به دست بیاوری.»
آن زمان بود که زینب از فاحشهخانهای که در یک زیرزمینی بود و از سوی صاحبکارش اداره میشد، آگاه شد. او که اکنون بیستساله است، هر هفته دو-سه مشتری دارد و در بدل برقراری رابطهی جنسی، از هر کدامشان، ۲ هزار افغانی میگیرد.
زینب، میگوید: «۱۳ساله بودم که پدرم فوت کرد. مادرم مریض بود و من به عنوان کلانترین فرزند خانه، مجبور شدم که مسؤولیت خانواده را به عهده بگیرم. در ابتدا کار را در خانههای مردم آغاز کردم؛ اما پول کافی نداشت.»
زینب، هنگام مصاحبه، حجاب پوشیده بود و به یک شرط حاضر به گفتوگو شد که از او نه عکس، نه نام خانوادگی و نه محلهای که او در آن جا کار میکند، گرفته شود. زمانی هم که در مورد کارش صحبت میکرد، دستوپایش به کلی پوشیده بود و تنها دو چشمش دیده میشد.
او میگوید: «بسیاری از آنها، مردان جوان اند، بین ۲۵ تا ۳۰ ساله و بیشترشان متأهل استند. آنها صاحبکارم را میشناسند و برای تنظیم ملاقات، به او تماس میگیرند. یک تعدادشان نیز کوشش میکنند که از بین چند دختر، یکیشان را انتخاب کنند.» او، در جریان مصاحبه، بارها به من یادآوری کرد که چقدر از کاری که انجام میدهد، متنفر است.
زینب با اشاره به این که پیش از برقراری رابطهی جنسی، صاحبکارش به او پیچکاری ضدبارداری تزریق میکند، گفت: «بعضیشان ۱۰ دقیقه و بعضی وقت ۲۰ دقیقه طول میکشد. بعضیشان کاندوم استفاده میکنند؛ اما همهیشان نه. هر وقت با مردی در یک اتاق تنها میمانم، میترسم.» دوستان و حتا خانوادهاش، نمیدانند که او چگونه پول پیدا میکند. زینب هنوز به آنها، میگوید که در خانههای مردم کار میکند.
هدر بار، رییس بخش حقوق زنان در دیدبان حقوق بشر، میگوید که او برای نخستینبار در سال ۲۰۱۲ میلادی با زنانی که تنفروشی میکنند، ملاقات کرده و پی برده که بسیاری از آنها، مجبور به این کار اند؛ زیرا، این یگانه گزینه برای زندهماندنشان است. او، میگوید: «این مسئله، نشاندهندهی ضعف شدید دولت در حمایت از تأمین حقوق زنان است.» او افزود: «زنان نباید در وضعیتی قرار بگیرند که از آنها سوء استفاده شود و هیچ راه فراری نیز نداشته باشند. عدم حمایت مالی دولت از زنان، شرایطی را به بار آورده که زنان برای زندهماندنشان، دست به چنین کاری بزنند.»
زینب میگوید؛ در جایی که او کار میکند، زنان دیگری نیز هستند؛ اما، هرگز با آنها صحبت نکرده؛ زیرا از کاری که انجام میدهد، احساس شرمندگی میکند. او، شماری از مردانی را هم میشناسد که در کابل چنین کارهایی میکنند؛ اما با هیچ یکشان ملاقات نکرده است.
جاوید ۲۸ساله -نام مستعار- که پدر سه کودک است، میگوید که او زندگی دوگانه دارد و زن و فرزندش از شغل دیگر او، بیخبر اند. او میگوید: «فهمیدم که بسیاری از مردان دیگر، میخواهند با من همبستر شوند و من هم به پولشان نیاز داشتم. کمکم به خانههایشان میرفتم و به این کار علاقهمندی پیدا کردم. بعضیهایشان مشتریام استند و برایم پول میدهند، تعدادی هم رفیقایم استند که دوست دارم با آنها سکس کنم.»
با پولی که او از این راه به دست میآورد، به سختی میتواند نیازمندیهای خود و خانوادهاش را برآورده کند و با آن، لوازم مورد نیاز مکتب فرزندانش را بخرد. برخلاف زیبب، جاوید، ادعا میکند که هیچ یک از مشتریانش هنگام برقراری رابطهی جنسی با او، از کاندوم استفاده نمیکند.
بار میگوید: «جرمانگاری پنهانی زنا [در بعد شرعی، به معنای برقراری رابطهی جنسی غیرقانونی]، کار جنسی را به زیرزمینیها کشانده است. این کار، سبب شده که کارگران جنسی، هیچ فرصتی برای محافظت از خودشان نداشته باشند.»
زینب و جاوید هر دو معتقد اند که در حال حاضر، هیچ راه بیرونرفتی ندارند. زینب، میگوید: «میدانم که خطرناک است. من از این زندگی دوگانه میترسم؛ اما نمیدانم که چگونه خرچ و مصرف خواهر و برادر کوچکم را تأمین کنم. من خودم را برای خانوادهام قربانی میکنم.»