
با این که چهل روز از حادثه میگذرد؛ اما هنوز هم اثرهای زنندهای از آن روز بر در و دیوار مکتب دیده میشود. دیوار که انگار در یکی از همین روزهای زود، آبی رنگ شده؛ اما رد گلولهها هنوز در گوشهگوشهی دیوار پیداست. در ورودی مکتب هنوز ترمیم نشده و تابلوی نزدیک در مکتب که در انفجار موتربمب پایین افتاد و لکهی تیلی که از موتربمب ریخته، هنوز روبهروی در مکتب دیده میشود. فضای اطراف مکتب هنوز هم جو پس از حادثه را از دست نداده، هر کسی که از این جا رد میشود، لحظهای در جا میایستد و به در و دیوار مکتب خیره میشود. کمی آن سوتر، جو سنگینتری فضا را پر کرده؛ مادران، پدران، خواهران و برادرانی که عکسی را در آغوششان میفشارند و با چشمهای پراشک به سمت مکتب میآیند. شماری از دانشآموزان که هنوز ناخوشی و خشم پس از حادثه را با خود دارند، با صدایی که سه-چهار سرباز مسلحی که برای تأمین امنیت ایستاده اند، بشنوند، میگویند: « نوشداروی بعد مرگ!»
نزدیک در، گروهی برای کسانی که به مکتب میآیند، ماسک توزیع میکند؛ ماسکی که روی آن آتشبس نوشته شده. اینها آمده اند تا چهلمین روز پس از حادثه را در سوگ بنشینند و یادی از کشتهشدگان حادثه کنند.
پس از چاشت ۱۸ ثور سال روان، شماری از تروریستان، یک موتربمت و دو ماین کارگزاریشده را در نزدیکی مکتب سیدالشهدا در دشتبرچی کابل حینی که دانشآموزان از مکتب بیرون میشدند، منفجر کردند.
کاغذهایی بر درختهای دو طرف راهرو آویزان شده که در هر برگهی آن روایتگر زخمهای دانشآموزان این مکتب و اعضای خانوادهیشان است: «مادرم دیگر منتظرم نباش! به خاطر خواهر شهیدم، قویتر ادامه میدهم! ما صلح میخواهیم! دخترم کجاست؟»
با وجود تهدیدهای بلند امنیتی و اوج همهگیری ویروس کرونا، شماری از دانشآموزان این مکتب نیز در حالی که یونیفورم رسمیشان را به تن داشتند در این مراسم یادبود شرکت کردند. گروهی زیر نام بانوان معارف، تیاتر اجرا کردند؛ با این پیام که هرگز تسلیم تاریکی و خشونت نخواهند شد و با همهی سدها برای دانشاندوزی خواهند کوشید.
حاشیههای این مراسم، از زخمهایی حکایت میکند که هنوز برای زیادیها تازگی دارد؛ زخمهایی که پس از چهل روز از حادثه هنوز خونی است. کمی دورتر زیر سایهی درختان، صدای گریهی مادران بلند است که در سوگ دخترانشان اشک میریزند.
مادر آمنه که امروز آمده است تا در کنار دیگر مادران در ماتم نشسته، ازدستدادن دخترش را گریه کند، میگوید که دخترش دانشآموز صنف یازدهم این مکتب و اولنمرهی صنفش بوده است؛ آمنهای که در انفجار بر این مکتب کشته شد. مادر آمنه به سختی بغضش را قورت میدهد و میگوید: «آه از حال روز از مو، مادر نالایق…» شماری از دانشآموزان در اطراف این مادران گرد آمده و تلاش دارند از هر راه ممکن از درد این مادران اندکی کم کنند.
عاطفه، دانشآموز صنف نهم این مکتب، با وجودی که خودش از لحاظ روانی ناخوش است؛ ولی تلاش دارد که مادر آمنه را دلداری بدهد، دستهای کوچکش را بر شانهی مادر آمنه میگذارد و میگوید: «خالهجان گریه نکن! ما دفترچهی آنها را پر میکنیم، مستحکم و استوار باش.»
«به درس خو ادامه بدیه، اگر شهید هم شد د راه سر بلندی و درس باشه، درس که کدام بیقانونی و جرم نیست بیزو که مو مردم هزاره، راه مو است که شهید موشیم، کارگر د راه، زنان باردار د شفاخانه کشته میشه..» این حرف مادر زهرای ۱۲ساله است که در حمله بر مکتب سیدالشهدا کشته شده. او که عکس تکدخترش را محکم در آغوشش گرفته، از دیگر خانوادهها میخواهد که اجازه ندهند این انفجارها، باعث توقف کاروان دانایی شود.
شماری از زخمیهای حمله بر مکتب که اندکی بهبود یافته اند نیز در این مراسم اشتراک کرده اند. فاطمه، دانشآموز صنف هفتم این مکتب که پاهایش در این حمله بر مکتب زخم برداشته و هنوز نمیتواند درست راه برود، از درد مرگ دوست صمیمیاش –عاطفه-، ناراحت است و میگوید: «این دردها را میتانم به هر قسم تحمل کنم؛ اما درد ازدستدادن دوست آدم، خیلی سخت تمام میشه.» با این حال، فاطمه، بیصبرانه منتظر شروع شدن درسها است.
پس از چهل روز
پس از چهل روز از حادثه، مکتب چهرهی دیگری به خود گرفته؛ همهی صنفها و دهلیزها که چهل روز قبل در آن ۷ هزار و ۵۰۰ دانشآموز با کمبود آموزگار در این مکتب مصروف درس بودند خالی است. دیوارها رنگ دیگری گرفته و روی بخشی از دیوارهای مکتب نقاشیهایی کشیده شده و شعارهای؛ مثل ما صلح میخواهیم! زنان خود نمادی از صلح است و… روی دیوار حک شده.
گروه نقاشی، روی دیوار مکتب گل میکشد. فاطمه بهنیا، دانشجوی گرافیک در انیستیتوت هنرهای زیبا و صنایع، با گروه ارلود، تلاش دارند تا سوراخهای چره که روی دیوار افتاده را، با نقاشیکردن گلها بپوشانند. «درست است که با این گلها، درد آنها را درمان نمیتوانیم؛ ولی این حداقل کاریست که میتوانیم.»
با این که چهل روز از حادثه میگذرد؛ اما هنوز از شکریه که در روز حادثه ناپدید شده، خبری نیست و تنها نشانی که از او در صحن حادثه یافت شده، کتابچهی نیمسوختهاش است.
استاد علی نقی کریمی، استاد تاریخ در بخش پسرانهی این مکتب که در روز حادثه نیز در مکتب بوده و وضعیت را از نزدیک دیده، ناپدیدشدن شکریه را مبهم میداند. او برای یافتن سرنخی از شکریه از معاون نخست و دوم ریاستجمهوری کمک خواسته است؛ اما هنوز هم که هنوز است از شکریه خبری نیست. او میگوید: «از شفاخانه مفقود شده، اگر مفقود شده باشه، بیمسؤولیتی ادارهی شفاخانه را نشان میدهد که چطور بدون اسناد اصولی او را تسلیم کرده. در صورتی که زنده باشه، باید پیدا شوه و اگر شهید باشه حداقل یک اثری از او پیدا شوه.» در همین مورد، عقیله توکلی، مدیر مکتب سیدالشهدا، میگوید در مورد شکریه از طرف ادارهی مکتب هر کاری که ممکن بوده انجام شده و به این موضوع با دفترهای معاونت نخست و دوم ریاستجمهوری در میان گذاشته شده.
در حاشیه این مراسم، از شروع درسهای آنلاین خبر داده شد. مؤسسهی ایده، تبلتهایی را آماده کرده که مواد درسی درون آن اضافه شده و هنگام استفاده از آن به انترنت نیازی نیست.
احمدی، رییس مؤسسهی توسعهی آموزش افغانستان (ایده)، میگوید که هزینههای این برنامه از سوی مددکاران تأمین شده است. او، میگوید که میخواهد مسیر کمکهای به مکتب سیدالشهدا را به سمت آموزش بچرخاند؛ زیرا تا اکنون، بیشتر کمکها، به مواد غذایی و کمکهای جانبی محدود میشد. «ما اپلیکشنی به نام الماس داریم که در آن تمام مواد درسی از صنف اول تا دوازدهم بدون نیاز به انترنت در تبلت نصب میشود و به اساس برنامهی درسی وزارت معارف، در اختیار دانشآموزان گذاشته میشود.»
فعلا ۱۶ عدد تبلت به گونهی آزمایشی از سوی این مؤسسه تهیه شده که قرار است برای دانشآموزان توزیع شود.
به گفتهی آقای محمدی، همزمان ۷۰۰ هزار نفر میتواند از این اپلیکیشن استفاده کند. «سال گذشته در روند آموزش غیرحضوری از این اپلیکیشن استفاده شد و حالا نیز در هرات، مزار، غزنی، فراه و کابل استفاده می شود.»