
گزارشگر: نورالله خواجهزاده
عبدالحلیم ۳۵ساله، جوان آوارهی که از مدت زیادی به اینسو، از صبح تا شام، در کوچهپسکوچههای کابل به دنبال پیداکردن دوستی است که پول مصرف خودش و مواد مخدرش را بدهد. شش-هشت سالی میشود که او، پدر و مادر خود را از دستداده و تنهایی در حویلی سهاتاقهای که از پدرش به ارث برده، شبوروزش را با دودکردن چرس و خماریکشیدن میگذراند.
عبدالحلیم با این که در حویلیای زندگی میکند که سه اتاق دارد؛ اما گاهی هیچ یک از این اتاقها آرامش خاطر او را فراهم نمیآورد و باعث دلتنگی بیشترش میشود. «از زمانی که پدر و مادرم را از دست داده ام، خانه برایم مثل زندان شده است.» این خانه در منطقهی چهارراه برکی کابل موقعیت دارد که تنها باشندهی آن عبدالحلیم است. با این که خانهای که عبدالحلیم اکنون مالک آن است، بیشتر از پنجصد هزار افغانی قیمت دارد؛ اما سرمایهی خالص و قابل استفادهی او، تنها پنجاه افغانی است که گاهی آن را هم ندارد.
وقتی میپرسم که چرا خانهاش را بهکرایه نداده و با درآمد آن خانهی کوچکتر را اجاره نمیکند، میگوید که این خانه تنها یادگاری از مادر و پدرش است؛ پدر و مادری که نزدیک به هشت سال از مرگشان میگذرد؛ اما عبدالحلیم، تا هنوز نتوانسته با نبودنشان کنار بیاید. او برای این که خاطرههایش را زنده نگه دارد، ماندن در این خانه را ترجیح داده است.
پدر عبدالحلیم در پروان باغبانی میکرده. او، از زمانی که پدرش زنده بود، میگوید؛ این که او، تنها فرد خانواده بود که کار میکرد و مادام عبدالحلیم را از کارکردن و درسخواندن باز میداشته است؛ عبدالحلیمی که اکنون، پنج شبانهروز میشود نخوابیده و نه نانی را از گلو پایین برده است. او زمانی که به مصرف مواد مخدر شروع میکند، هنوز کودکی بیش نبوده است. عبدالحلیم در روزهای دانشآموزیاش به مصرف سگرت رو میآورد. «در آغاز شوقی یکی دو دانه استفادهکردم؛ ولی بعدها به عمل و عادت مبدل شد.» با این حال، او، به مصرف سگرت بسنده نکرده و آهستهآهسته، به مصرف چرس نیز شروع میکند. او که اکنون سالهای سال را چرس دود کرده است، بدون این ماده، دیگر نمیتواند بودنش را تحمل کند؛ بودنی که جز تنهایی و درد، چیز دیگری برایش ندارد.
عبدالحلیم دلیل روآوردن به مخدر را پریشانی منحصر بهفرد خودش میداند؛ پریشانی و افسردگیای که در نتیجهی ازدستدادن پدر و مادر به او دست داده بود. او که برای چند سال خوابش به هم خورده بود، از تجربههای روزهای نخست شروع به مصرف چرس، میگوید: « شبها خواب نداشتم، ناخودآگاه مادام شبانه به جای خواب در اطراف اتاق چرخ میزدم. وقتی استفادهی چرس را آغاز کردم، خوابهایم برگشت.»
چرس به دلیل آرامشی که پس از مصرف برای فرد میدهد، باعث ایجاد وابستگی به آن میشود که قطعکردن یکبارهی مصرف آن پس از زمان طولانی، باعث میشود که فرد دچار اختلال فکری و روانی شود. عبدالحلیم همچنان دچار این نوع وابستگی شده است. عبدلحلیمی که یک بار، مصرف چرس را ترک کرده، دلیل شروع دوبارهاش را، وابستگی، جنون، مشکلات و تشویشهای ذهنیاش میخواند.«در ولایت پروان دوا گرفتم، کمی خوب شده بودم.» با این حال، درمان در پروان که زادگاه او است نیز به نتیجه نرسیده و او همچنان معتاد به چرس باقی میماند.
در افغانستان، به دلیل بلندبودن میزان فقر، بیکاری و اختلالهای روانی، شمار زیادی از شهروندان برای فرار از دردهای روزمرهای که زندگیشان را در بر گرفته، به مصرف مواد مخدر رو میآورند که دمدستترین آن چرس است. این ماده، به سادگی در همه گوشههای شهر و ولایتهای کشور قابل دسترس است؛ چیزی که باعث شده است، شهروندان زیادی به مصرف آن معتاد شوند که عبدالحلیم نیز یکی از این میلیونها شهروند افغانستان است.
او که تا هفت سال مکتب را چهارمنمرهی صنفش بوده، از آغاز صنف هشتم، مکتب را ترک میکند و به کارکردن رو میآورد. عبدالحلیم، برای این که از بیکاری فرار کند، در ابتدا، بولاینپزیای را در منطقهی سرای شمالی در شمال کابل، ایجاد میکند؛ اما به دلیل فروش کم و بلندرفتن قیمت مواد اولیه، این شغل نیز برای او نان نمیآورد؛ اما رهاکردن این شغل و نیافتن کار دیگری، بیشتر کمک کرد تا او بیشتر به مصرف چرس معتاد شود.
عبدالحلیم، میگوید که «یگانه خواستم این است که از این عمل رهایی پیدا کنم.» او، هرچند از بودن در وضعیتی که دارد، راضی نیست؛ اما برای بیرونشدن از این وضعیت نیز تلاش سازندهای انجام نداده است «پلان دارم سرنوشتم جور شود، زندگی خوب و آرام داشته باشم.»
او، برای این که کار و منبع درآمدی ندارد، پول مصرف چرسش را از دوستان و اطرافیانش به دست میآورد.
مصرف چرس در کشور، تا جایی عادی و جزو روزمرگی شهروندان شده است که با شامهنگام با گذر از کوچهپسکوچههای کابل، در هر چندصدمتری بوی چرس را میشود شنید.