چهارچوپ؛ دریچه‌ای به وضعیت هنر در افغانستان

مجیب ارژنگ
چهارچوپ؛ دریچه‌ای به وضعیت هنر در افغانستان

«این نقاشی از مجموعه‌ی گل‌ها است؛ گل‌هایی که توسط زنانی در نقاط دور‌دست افغانستان تولید شده است. هویت این زنان پشت همین گل‌دوزی‌های ‌شان پنهان مانده ‌است و هیچ ‌گاهی به عنوان هنرمند در جامعه‌ی شان شناخته نشده اند.»

  در این نقاشی گل‌دوزی‌های پر رنگ دست ساخت زنان افغانستانی -که برای خانم هورخش، نماد آرزوها و روح لطیف، صلح‌جو و زیبای آنان است- همراه با رنگ‌های تاریک و روشن، قصه‌ی زنانی را بیان می‌کند که زندگی ‌شان متأثر از جنگ است. نبیله ‌هورخش، در کنار شمسیه ‌حسنی و جهان‌آرا رفیع؛ نقاشی است که در نمایش‌گاه چهار‌چوپ (۱۷-۱۹ اسد) آثارش به نمایش گذاشته شده است. او در مورد این اثرش که تلفیقی از کار رنگ و گل‌دوزی خانم‌های روستایی است می‌گوید که خواسته است با جادادن دست‌دوزی‌های زنانه در درون نقاشی‌اش، از نقطه‌های تاریک زندگی زنان گل‌دوز روستایی پرده بردارد. خانم هورخش، این رویکرد را در بیشتر کار هایش دنبال می‌کند.

آثار نبیله هورخش، با رویکرد ریالیستی آن، بیشتر درون‌مایه‌ی اجتماعی دارد. او می‌گوید :«داستان‌ها و موضوع‌هایی را که من در آثار خود به آن پرداخته ‌ام، داستان‌هایی است که گفته نشده و صداهایی ‌است که تا هنوز شنیده نشده است.»

نبیله هورخش، از نقاشان جوان و توانای کشور است. او، همزمان مسؤول مؤسسه‌ی هنری بی‌رنگ و یکی از بنیان‌گذاران آن می‌باشد و همین طور مدیریت و رهبری برنامه‌ی «کارگاه هنری ملالی- استقلال» را نیز به عهده دارد.

مؤسسه‌ی هنری بی‌رنگ که خانم هورخش، مسؤولیت آن را به عهده دارد، از ۲۰۱۱ به این سو به گونه‌ی رسمی فعالیت دارد که تا حالا پنج نمایش‌گاه نقاشی برگزار کرده است.

هورخش، با این که نقاشی را به گونه‌ی آماتور فرا‌گرفته است؛ اما با توانایی و پشت‌کاری که در این عرصه دارد، خودش را به عنوان یک نقاش خوب در جامعه‌ی هنری افغانستان ثابت کرده است.

آثار خانم هورخش، در چندین نمایش‌گاه بین‌المللی نیز راه یافته است که از جمله، نمایش‌گاه مشترک هنر زنان هند و افغانستان در دهلی هندوستان می‌توان نام برد که چندی پیش برگزار شده بود و همین طور او در چندین نمایشگاه بین‌المللی دیگر؛ مثل نمایش‌گاه تابستانی اکادمی هنر سلطنتی انگلستان و نمایش گروهی هنر در شهر برلین آلمان نیز راه پیدا کرده است.

هورخش، در کنار خلق آثار هنری و تجربه‌ای که از کار هنری‌اش یافته است، به اهمیت آموزش تخصصی این رشته پی‌برده است و همین باعث شده است که با همکاری وزارت معارف، کارگاه هنری «ملالی- استقلال» را راه بیندازد. او، می‌گوید که در این کار‌گاه، دانش‌آموزانی را که علاقه‌مند به هنر استند، انتخاب کرده اند و هفته‌ی یک روز به آن‌ها آموزش داده می‌شود تا مهارت‌های هنری را فرا بگیرند. «به آن‌ها کمک می‌کنیم؛ طرح‌ها و ایده‌هایی که دارند را در قالب هنر پیاده کنند و داستان‌های شان را با زبان هنر بیان کنند.»

هورخش، می‌گوید که در معارف افغانستان، توجهی به هنر نیست و ساعت‌های هنر، برای دانش‌آموزان بیشتر به ساعت تفریح می‌ماند.

شمسیه حسنی، نقاش دیگری است که آثارش در نمایش‌گاه چهارچوب به نمایش گذاشته شده است. او، دوره‌ی کارشناسی‌اش را در رشته‌ی نقاشی و همین طور دوره‌ی کارشناسی ارشد‌ش را در بخش هنر‌های تجسمی در دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه کابل تمام کرده است و فعلا مصروف تدریس در این دانشکده است. او، در کنار نبیله هورخش، از بنیان‌گذاران مؤسسه‌ی هنری بی‌رنگ است. هویت شمسیه حسنی، بیشتر با نقاشی دیواری/گرافیتی، گره خورده است که در میان کارهایش می‌شود از نقاشی دیواری در خیابان ۱۹ سه‌راهی علاؤالدین؛ نقاشی‌دیواری در خیابان دهبوری- کابل؛ نقاشی دیواری در کارته‌ی سه، خیابان دانشگاه کابل نام برد.

او با تلاش و پشت‌کاری که دارد، توانسته است در نمایش‌گاه‌ها و جشنواره‌های بین‌المللی برای نقاشی دیواری، راه پیدا کند. او همین طور توانسته است در لیست global thinkers  نیز جای بگیرد. این نقاش جوان و مستعد توانسته است نخستین جشنواره‌ی ملی گرافیتی را به همکاری «پرنس کلاس فند» و «مؤسسه‌ی هنری بی‌رنگ» در کابل برگزار کند.

در نقاشی‌های شمسیه حسنی، حضور یک کاراکتر زن به چشم می‌خورد که به گفته‌ی خودش این شخصیت مرکزی نقاشی‌های او است و به دلیل این که بهتر می‌تواند با هم جنس خودش ارتباط برقرار کند و او را درک کند، این شخصیت را در نقاشی‌هایش انتخاب کرده است. در نقاشی‌های او، زنی است با چشمان بسته و بدون دهان با یک آله‌ی موسیقی فانتزی. او می‌گوید که این آله‌ی موسیقی، به او قدرت و اعتماد‌به‌نفس می‌دهد تا حرف بزند و صدا‌ها را بلندتر بنوازد. چشمان بسته‌ی او می‌گوید که چیز خوبی برای دیدن وجود ندارد. کاش می‌شد نادیده گرفت و کمتر رنج برد. موضوع کارهای شمسیه حسنی، بیشتر فردی و اجتماعی است که گه‌گاهی رنگ سیاسی به خود می‌گیرد.

کاراکتر نقاشی‌های او گاهی نقش یک مبارز را دارد، گاهی در نقش مهاجری بی‌سرنوشت، گاهی در جست‌و‌جوی صلح و گاهی در نقش فردی بی‌هویت و گم‌شده، گاهی غرق در رویا و گاهی غوطه‌ور در درد و اندوه، درگیر گذشته و آینده؛ عاشق سرزمین که با کوله‌باری از ناامیدی و حسرت مبارزه می‌کند. او، می‌گوید: «حس می‌کنم کارهایم الفبایی تصویری‌ای استند که با حالت‌های ذهنی پیرامون شان ارتباط برقرار می‌کنند.»

جهان‌آرا، خانمی که در مهاجرت؛ برای فرار از اندوهی که در درونش تلنبار شده به کار نقاشی رو آورده است. جهان‌آرا، کارش را با پنسل شروع می‌کند. با سقوط رژیم امارت اسلامی در افغانستان و روی کارآمدن حکومت تازه؛ جهان‌آرا به همراه خانواده‌اش به افغانستان بر می‌گردد و بنا به شوقی که نسبت به نقاشی دارد، به دانشکده‌ی هنرهای زیبا در دانشگاه‌کابل راه پیدا می‌کند و آن‌جا هنر نقاشی را به گونه‌ی اکادمیک فرا می‌گیرد.

او، در زمان دانشجویی، کار‌های هنری‌اش را در بیرون از دانشگاه شروع می کند و عضویت مرکز هنرهای معاصر افغانستان را به دست می‌آورد. آثار جهان‌آرا، در نمایش‌گاه‌های داخلی و بین‌المللی به نمایش گذاشته شده است. جهان‌آرا می‌گوید که به دلیل نبود گالری برای نمایش اثر هنری، من به همکاری چهار خانم دیگر که دوستان هم بودیم، در سال ۲۰۱۴ گالری شمامه را راه انداختیم که متأسفانه این گالری پس از دو سال فعالیت بسته شد. او میگوید که در تاریخ هنر افغانستان این نخستن گالری‌ای بود که توسط زنان ایجاد شده ‌است. جهان‌آرا، در یکی از مکتب‌های خصوصی  در شهر کابل مضمون هنر را تدریس می‌کند. او، از کارش در این مکتب راضی است و می‌گوید: «سه سال و نیمی می‌شود که من در این مکتب هنر را آن‌گونه که خودم می‌خواهم تدریس می‌کنم و به نتیجه‌ی خوبی هم دست یافته ‌ام.» جهان‌آرا، پیش از این که یک نقاش باشد، شاعر بوده است و می‌گوید که نقاشی برایش دریچه‌ای برای بیرون دادن حرف‌هایی است که نتوانسته در شعر فریاد بزند.

جهان آرا، از دیدگاه جنسیتی نسبت به زنان در افغانستان شاکی است و جنگ‌های خانمان‌سوز این کشور را دلیل بر فراموشی زنان می‌داند. «با بروبیای نظام‌های مختلف در افغانستان، زندگی زنان این کشور درگیر فراز و نشیب‌های زیادی شده است. در نتیجه‌ی همین بروبیاها و جنگ‌های داخلی، زنان افغانستان مصیبت‌های بی‌شماری را نصیب شده اند.»  او، در کارهایش زنی را به تصویر می‌کشد که فکر می‌کند خودش است در نقش‌های مختلف یک زن افغانستانی.

چهار چوپ؛ اهداف و دست آورد های آن

نمایش‌گاه سه روزه‌ی نقاشی زیر نام«چهار چوپ» به همکاری نهاد هنری بی‌رنگ و گالری عکاسان افغانستان (۱۹-۱۷ اسد) در شهر کابل برگذار شد.

نبیله هورخش در رابطه به انگیزه‌ی برگزاری چهارچوپ می گوید که هدف ما این است تا با نقاشی‌های ما در جامعه موجودیت خود را ثابت کنیم. ثابت کنیم که ما زن‌های هنرمند هم می‌توانیم تغییر مثبتی را در جامعه بیاوریم و نقش خود را به عنوان یک شهروند مسؤول برای بهبود وضعیت ادا کنیم؛ به ویژه در شرایط امروزی که بیشتر هنرمندان ما متأسفانه به بیرون از کشور رفته اند؛ برنامه‌های هنری کم برگزار می‌شود به هنر معاصر کمتر پرداخته می‌شود.

هورخش، نمایش‌گاه «چهارچوب» را آغازی می‌داند برای گفتمان هنر و نقد آثار هنری در افغانستان. او، برگزاری چنین نمایش‌گاه‌هایی را در کشورهایی در حال توسعه که قربانی جهانی‌سازی می‌شوند تأثیرگذار می‌داند.

برگذار کنندگان «چهارچوپ» از برخورد فرهنگیان و مردم با این نمایش‌گاه راضی به نظر می‌رسند و می‌گویند که از نمایش‌گاه چهارچوپ استقبال بسیار خوبی صورت گرفته و مخاطبان و بازدیدکنندگان همه پرس‌وجو می‌کردند. و می خواستند داستانی را که اثر هنری به آن پرداخته است بدانند.

خانم هورخش می‌گوید: «کارکرد مهم هنر در یک جامعه ایجاد ذهنیت و تغیر مثبت است.روی این منظور من فکر می کنم که نمایش‌گاه «چهارچوب» به خوبی توانست مخاطبان خود را جذب کند.»

او می‌گوید که ما می‌خواهیم پیام بدهیم که «ما امید داریم؛ انرژی داریم و می‌خواهیم برای بهبود وضعیت فرهنگی کشور کاری کنیم.»

برگزار کنندگان این نمایش‌گاه، یکی از هدف‌های مهم شان را جلب توجه و حمایت عنوان می‌کنند. به باور آنان، نبود گالری کافی و مناسب برای نمایش آثار شان، از چالش‌های عمده‌ی فراروی کار  آنان به شمار می‌رود.

چالش ها و محدودیت‌های فراروی هنر نقاشی در افغانستان

 نقاشی، درجغرافیای کنونی افغانستان، پیشینه‌ی درازی دارد؛ تا جایی که شماری از پژوهش‌گران هنر، نخستین نقاشی‌های رنگ‌ روغن را نیز به افغانستان و به مغاره‌‌های بامیان نسبت می‌دهند. از نقاشان نامدار این سرزمین می‌توان استاد کمال‌الدین بهزاد و غلام محمد میمنه‌گی را نام برد که شهرت جهانی دارند.

اما هنر نقاشی در افغانستان، در دوره‌های مختلف مورد کم‌مهری و بی‌مهری قرار گرفته و آثار هنری بی‌شماری به سرقت رفته است؛ گالری‌ها و نگارستان‌های این کشور بارها از سوی دشمنان آن به آتش کشیده شده است و حتا زمانی هم نقاشی هنر ممنوع اعلام شده است؛ اما امروز پس از برپایی حکومت جدید با ارزش‌های دموکراتیک که آزادی ‌بیان از مهم‌ترین شاخصه‌های آن می‌باشد؛ هنر نقاشی چقدر توانسته جایگاه شایسته‌ی خودش را در میان اهل هنر و شهروندان این کشور پیدا کند، پرسشی است که نبیله ‌هورخش، در پاسخ آن می‌گوید : «نقاشی البته سبک ریالیسم تا جایی خوب پیشرفته است؛ اما نقاشی معاصر هنوز هم در حال نوپایی است و نیاز است که باید زیاد کار شود و این مسؤولیت هنرمندان است که در این بخش کار کنند؛ هنوز هم نیاز است و هنوز هم ما به جایگاه شایسته‌ای از هنر نرسیده ‌ایم.»

او، اعتقادهای دینی را مهم‌ترین و جدی‌ترین چالش فراروی هنر نقاشی در افغانستان می‌داند؛ چون نقاشی در دین رسمی افغانستان ممنوع دانسته شده است.

جریان جنگ‌های داخلی به ویژه زمان رژیم امارت اسلامی، نمودار این وضعیت است که در نتیجه‌ی آن، هنرمندان و هنر نقاشی به خواب زمستانی درازی فرو رفتند. از سوی دیگر، برگزارکنند‌گان نمایش‌گاه چهارچوپ، سانسور را نیز محدودیتی سر راه کار هنرمندان به ویژه نقاشان می‌دانند؛ هستند هنوز هم هنرمندانی که شاید بخواهند آثاری را خلق کنند که در تضاد با افکار عمومی قرار می گیرد. این باعث می شود که نقاش یا به خلق چنین اثری نپردازد و یا آن را با خودش نگه‌دارد و هیچ‌جایی آن را به نمایش نگذارد.

برگزار کنندگان این نمایش‌گاه، مهاجرت هنرمندان افغانستانی را به عنوان جدی‌ترین چالش برای رشد هنر نقاشی در افغانستان عنوان می‌کنند. این نقاشان از هنرمندانی نام می‌گیرند که به دلیل وضعیت ناهنجار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، آواره‌ی کشورهای دیگر شده اند و یا پس از اشتراک در برنامه‌های بین‌المللی در کشورهای دیگر، دوباره به افغانستان بر نگشته اند، تا آموخته‌ها و تجربه‌های جدید شان از هنر را با نقاشانی که در افغانستان کار می‌کنند، شریک کنند؛ دوام این وضعیت باعث می‌شود رشد هنر نقاشی در افغانستان به کندی پیش رود.

محدودیت‌هایی که مانع برگزاری نمایش‌گاه‌ها می‌شود

ناامنی، پیوسته به عنوان جدی‌ترین چالش در زندگی شهروندان افغانستان جا خوش کرده است. نبیله ‌هورخش، وضعیت بد امنیتی را یکی از چالش‌های مهم سر راه برگزاری نمایش‌گاه‌ها دانسته و می‌گوید: «ما این نمایش‌گاه را با هزار ترس و دلهره برگزار کرده ‌ایم؛ حتا ما نخواستیم و نتوانستیم به دلیل شرایط بد امنیتی، اعلام همگانی بدهیم؛ این خود چالشی است که کار را محدود می‌سازد. ما نتوانستیم کار خودا را برای عموم تبلیغ کنیم.»

چالش دیگر سر راه برگزاری نمایشگاه‌ها، کمبود هنرمندان است؛ هنرمندان توانا و موفق، بیشتر به بیرون از کشور رفته اند و میلی هم برای برگشتن ندارند که این خود مانعی است برای برگزاری یک نمایش‌گاه خوب. چالش دیگر هم، مشکل اقتصادی هنرمندان است. هنرمندانی هم هستند که کار خوب دارند؛ اما به دلیل این که آن‌ها نمی‌توانند از طریق هنر کسب درآمد داشته باشند؛ مجبور اند به نهاد‌هایی کار کنند که معاش ماهوار داشته باشند. هنر به وقت کافی نیاز دارد؛ هنرمندان باید خیلی زمان بگذارند تا از درک آثار هنری‌ای که تولید می‌کنند درآمدی داشته باشند.

از سویی هم بی‌مهری و کم‌توجهی دولت، در زمینه‌ی سیاست‌گذاری فرهنگی، باعث شده ‌است که وضعیت هنر رشد آنچنانی‌ای را که باید داشته باشد، ندارد. توجه به فرهنگ و کار هنری در افغانستان، روی دوش هنرمند گذاشته شده است. هنرمندان باید به تنهایی کاروان روشنایی را به پیش ببرند.

این هنرمندان می‌گویند که تا هنوز هیچ کاری برای ایجاد سهولت در کار و بازار هنر از سوی دولت صورت نگرفته است و نهادهای دولتی و خصوصی در این بخش توجه و علاقه نشان نمی‌دهند.

آنان وزارت اطلاعات و فرهنگ را به بی‌توجهی در کار هنر متهم می‌کنند و می‌گویند که این وزارت نه تنها سیاست مشخصی برای رشد هنر در افغانستان ندارد؛ بلکه هنوز نتوانسته است با هنر معاصر افغانستان کنار بیاید.