
نویسنده: دایلان جانسون – چارجد افرز
مترحم: مهدی غلامی
یادداشت سردبیر: این مقاله بخشی از مجموعهی ویژهی «پیشبینیها و معضلات» ما است. این مقاله باید طوری خوانده شود که خواننده احساس کند آن را در فبروری ۲۰۲۳ میخواند.
با وجود مذاکره برای توافقنامهی صلح افغانستان، به نظر میآید اکنون که سه سال از آن توافقنامه میگذرد، توافقنامهی رییسجمهور ترامپ نتایج کمی داشته است. رییسجمهور اشرفغنی هم مانند تلاش رییسجمهور نجیبالله برای کنترل بر کشور پس از خروج شوروی سابق از افغانستان در سال ۱۹۸۹، تسلط محدودی در بیشتر مناطق کشور دارد و بیثباتی در سراسر افغانستان ادامه داشته و دشمنی طالبان هم رو به افزایش بوده است. بیش از یک سال قبل، گفتوگوها میان دولت افغانستان و طالبان از میان رفت و منجر به تشدید جنگ، به ویژه در شرق و جنوب کشور شد. اکنون افغانستان بار دیگر شبیه یک مجمعالجزایر تصادفی است که در آن، تسلط طالبان بر روستاها و مناطق روستایی، با کنترل دولت بر جادههای اصلی و شهرهایی مانند کابل و کندهار برابری میکند.
پس از توافقنامهی صلح ایالات متحده با طالبان در سال ۲۰۲۰، افغانستان محکوم به جنگ بیشتری شد؛ آن هم در شرایطی که این کشور از چهار دهه جنگ رنج میبُرد. در حقیقت، توافقنامهی صلح زمستانِ سال ۲۰۲۰، یکی توافق صلح نبود، بلکه یک پیروزی از پیش طرح شدهی سیاسی بود که به ترامپ اجازه داد، پیش از انتخاب دوبارهاش در سمت ریاستجمهوری، ادعا کند که به جنگ بیپایانی خاتمه داد که دولت اوباما قادر به پایان دادن به آن نبود. قسمت برجستهی آن توافقنامه، خروج تدریجی ایالات متحده از کشور در بدل قطع رابطهی طالبان با سازمانهای تروریستی مانند القاعده بود. طالبان همچنان ضمانت کرده بودند که افغانستان پناهگاه امنی برای تروریستان نخواهد شد.
اولین امتیازی که طالبان به آن تن دادند، از همان نخست مشکوک بود. گر چه گروه طالبان یک رهبری مرکزی در شکل شورا دارد؛ اما کادرهای این سازمان در افغانستان و پاکستان، تصامیم منحصر به فردِ محلی و راهبردی خود شان را میگیرند و اغلب وابسته به شبکههای محلی پشتیبانی استند؛ شبکههایی که بسیاری از آنها با القاعده در ارتباط است. در سال ۲۰۱۹، بسیاری از حملات بر سنگرهای طالبان ثابت کرد که مأموران القاعده نیز در همان پاسگاهها حضور داشته اند. تعجبی ندارد که حملات سال ۲۰۲۲ و امسال ۲۰۲۳ نیز نشانگر اتفاقات مشابهی بوده است.
امتیاز دوم طالبان مبنی بر جلوگیری از فعالیت تروریسم بینالمللی نیز به همین ترتیب مشکوک بود. تحریک طالبان پاکستان، شاخهای از این گروه که ریشه در مناطق قبیلهای فدرال پاکستان دارد، از رهبری طالبان در افغانستان جدا شده و روابط نزدیکتری با القاعده دارد. این گروه در گذشته اقدام به چندین حملهی تروریستی بینالمللی کرده است. طالبان پاکستانی مسؤول بمبگذاریِ ناکام سال ۲۰۱۰ در میدان تایمز نیویورک بودند که میتوانست منجر به تلفات گستردهای شود. با وجود این که این گروه ابتدا در سال ۲۰۱۴ به چندین جناح تقسیم شد، تحریک طالبان پاکستان هنوز هم به جنگ علیه نیروهای امنیتی پاکستان ادامه میدهد و ارتباط نزدیکی با شاخهی القاعده در شبه قارهی هند دارد.
با توجه به عدم احتمال دو شرط اولی و صریح توافقنامهی صلح، تعجبی ندارد که طالبان سومین شرط که وارد شدن به گفتوگوهای بینالافغانی و تلاش برای آشتی با دولت بود را نیز کنار گذاشته اند. جنگ برای مدت کوتاهی متوقف شده بود؛ اما در سال ۲۰۲۱، زمانی که مذاکرات کُند شد و پیشرفتی نداشت، آتشبس نقض شد و کشور بار دیگر درگیر چندین سلسله خشونت شد. طالبان که از پیروزی ظاهری شان بر امریکا جسور شده بودند، خواستار سهمی از قدرت در یک افغانستان متحد شدند که دولت غنی حاضر به تن دادن به آن نبود. طالبان که مطمئن بودند میتوانند خواستهای شان را بر کشور تحمیل کنند، شورش شان را از سر گرفتند و به قاچاق هروئین، کمین زدن به نیروهای امنیتی دولت، حمله به روستاها و جاسازی بمبهای کنار جادهای، ادامه دادند. گر چه این موضوع توسط جامعهی اطلاعاتی ایالات متحده تأیید نشده است؛ اما برخی از کارشناسان بر این باور اند که سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (آیاسآی) حمایتش از مشتریانِ طالب خود را از سر گرفته است. پاکستان از حضور نظامی ایالات متحده باکی ندارد و از روابط دوستانهی دولتهای افغانستان و هندوستان، ناراحت است.
برای فعلا، دولت همیشه فاسد و بیکفایت غنی به کمک قابل ملاحظهی امریکا روی آب شنا میکند و هنوز غرق نشده است؛ کمکی که قسمت بزرگ آن به جای مصرف در بخشهای بسیار ضروریِ توسعهی آموزش، زیرساختها یا صنعت، صرفِ ارتش این کشور میشود که هر روز قدرتش را بیشتر از دست میدهد. برای یک آیندهی قابل پیشبینی، هیچ کدام از دو طرف قدرتی برای یک پیروزی قاطع ندارد. طالبان نمیتوانند به تنهایی بر شهرهای بزرگ تسلط داشته باشند و با نیروی سنتی ارتش افغانستان برابری کنند. در سوی دیگر، ارتش کشور، نه ابزار مورد نیاز برای آغاز عملیات مؤثر ضدشورشگری را دارد و نه اهرم فشار سیاسی برای وارد جنگ شدن با طالبان در پناهگاههای امن این گروه در مناطق قبلیهای پاکستان. صرف نظر از این که طالبان چه مقدر از خاک افغانستان را به دست میآورند، مردم و رییسجمهور امریکا هیچ علاقهای، حتا برای یک زمان کوتاه هم ندارند تا دوباره درگیر مسائل افغانستان شوند. یک توافقنامهی بهتر در سال ۲۰۲۰ میتوانست شامل تعداد کمی از نیروهای امریکایی حافظ صلح باشد تا مطمئن میشدیم که گفتوگوها میان طالبان و دولت افغانستان از هم نمیپاشد و در صورت از سرگیری قابل توجه جنگ، نیازی به دخالت مجدد نمیبود.
برخلاف سقوط نجیب در سال ۱۹۹۱ که با سقوط شوروی و قطع تمامی کمکهای خارجی به افغانستان سرعت بیشتری یافت، دولتِ افغانستان که مورد حمایت امریکا است، احتمالا به دریافت کمک ادامه خواهد داد؛ همان قدری که هزینههای ارتشش را بپردازد و خود را سر پا نگه دارد، نه این که بتواند به طور کافی به دنبال پروژههای توسعهای برای رسیدن به صلح، برود. تا زمانی که غنی و دولتهای آینده نتوانند به شرایط اساسیای که باعث تحریک مردم به انزجار از دولت میشود، رسیدگی کنند؛ طالبان به پیشروی ادامه میدهند، از نارضایتی مردم سوءاستفاده میکنند و خود را به عنوان یک بدیل مشروع معرفی خواهند کرد.