نویسنده: سوفیا جونز – نشنال جیوگرافیک
مترجم: مهدی غلامی
بخش دوم
…اما حتا زمانی که باران میبارید، آن زمین خشک و تشنه نمیتوانست به راحتی آب را جذب کند. جنگلزدایی در کوهها، سطح شیبداری را به وجود آورده که به آب اجازه میدهد به سرعت پایین بیاید و بند، آسیاب و زمینهایی که به تازگی کشت شده اند را خراب کند. عبدالغفور ۴۱ساله که برای کشت دوباره، پسرش را از رفتن به مکتب بازداشته است، گفت: «وضعیت برای ما سختتر شده است.» تا پاشنهی پا در گل فرو رفته بود و با کجبیلی که در دست داشت، کار میکرد. آهی کشید و به کشتزارهای پژمرده و غرق در آبی که چند روز پیش خانوادهاش در آن بذر کاشته بود، خیره شد و گفت: «برای پسرانم هم سخت خواهد بود.» عبدالغفور نیز درست مانند همسایگانش، روزهایی را میشمارد که سرانجام مجبور خواهد شد بامیان را برای گشتن به دنبال کار، ترک کند.
ناامنی غذایی
سپر جغرافیای کوهستانی بامیان، تا جایی از این ولایت در برابر گروههای شورشی قدرتمند محافظت میکند؛ اما در دیگر ولایتها مانند بادغیس که فاطمه اصالاتا از آن جا است و در غرب بامیان موقعیت دارد، خشکسالی و بلایای طبیعی، رونق بیشتری به شورشگری و سربازگیری شورشیان میدهد.
قمرگل ۴۰ساله که دو دهه پیش بادغیس را به دلیل خشکسالی پیشین ترک کرده بود و هنوز خانوادهای در بادغیس دارد، گفت: «گرفتن منطقه برای طالبان بسیار راحت بود. همه گرسنه بودند.»
ناامنی غذایی در بادغیس که کاملا وابسته به بارش باران برای کشاورزی و آب آشامیدنی است، هنوز در سطح بحرانیاش قرار دارد. در ۲۰۱۷، نزدیک به ۶۰ درصد مردم افغانستان با کشاورزی درآمدزایی میکردند؛ اما با آن هم، نیمی از آنها در ناامنی غذایی بالایی به سر میبردند. یمن تنها کشور دیگری است که در جنگ است و امنیت غذایی کمتری دارد.
فاطمه که میگوید افرادی از خانوادهاش در جریان خشکسالی به طالبان پیوسته بودند، گفت: «هر روز خواب میبینم کودکانم از گرسنگی میمیرند.» در مورد تأثیر تغییرات آبوهوایی و ناامیدیهای آن بر چشماندازهای صلح، تحقیقات نسبتا کمی انجام شده است.
جرمی پال، استاد مهندسی عمران و علوم محیطزیستی در دانشگاه «لویولا مریمونت» میگوید: «تغییرات آبوهوایی، این وضعیت را بدتر خواهد کرد. زمینهای قابل کشتِ محدود اند و احتمال بالقوهی پناهندگان و بیجا شدنهای بیشتر نیز وجود دارد.»
در سالهای اخیر، برف کمتر در زمستان به این معنا بود که طالبان آسانتر میتوانند جنگ را بیرون از فصلهای سنتیاش ادامه دهند. در ضمن، بیشتر از هر سال دیگری پس از ۲۰۰۹، مردم غیرنظامی بیشتری در این کشور عمدتا به دست متحدان افغانستان و امریکا و حملات شورشیانی که با آنها در جنگ اند، کشته شدند. در حالی که ایالات متحده از سال ۲۰۰۱ تا کنون دستکم ۷۴۴٫۹ میلیارد دالر را در جنگ افغانستان هزینه کرده و میلیونها دالر دیگر هم از سوی جامعهی جهانی پرداخت شده، بیشتر این پول خرج اقدامات سنتی امنیتی شده است؛ اقداماتی مانند آموزش دادن به سربازان افغانستان، بمبافکنی و پشتیبانی از هزاران سرباز خارجی. ۱۶ درصد بودجهی ایالات متحده در افغانستان صرف باسازی شده و بیشتر این بودجه برای تأمین هزینههای امنیت، مبارزه با مواد مخدر و پروژههای حکومتداری به مصرف رسیده است.
تنها مقدار کمی از این پولها، از ابتکارهایی حمایت کرده که به مردم افغانستان کمک میکند خود را با تغییرات آبوهوایی سازگار کنند، به بلایای طبیعی پاسخ داده و انعطافپذیری را توسعه دهند.
آنتونی نیل، تحلیلگر سیاستهای بشردوستانه که در جریان واکنش به خشکسالی به عنوان مدیر در شورای پناهندگان ناروی کار کرده است، گفت: «سیستم توسعه خراب شده است. حامیان مالی امور توسعهای، انعطافپذیر نیستند و بنا بر این، برای رسیدگی به مشکلات درازمدت و توسعهای، وابسته به پولهای کوتاهمدت و پاسخ اضطراری استیم.»
مقاومت
گر چه دست و پای افغانستان به دلیل ناامنی، فساد و کمبود پولهای کمکی پایدار، بسته است؛ اما در سالهای اخیر، ابتکارهایی برای مبارزه با تغییرات آبوهوایی که برخی از آنها توسط ایالات متحده و جامعهی جهانی پشتیبانی میشود، در این کشور قد برافراشته است. گلخانههایی برای زنان کشاورز ساخته شده است. به مردم یاد داده شده که به جای کشت کوکنار که در مقابل خشکسالی مقاوم است و از گذشتهها تجارت غیرقانونی هروئین افغانستان را رونق داده، محصولاتی مانند زعفران بکارند.
سیستمهای هشدار پیش از اتفاق، توسعه یافته اند تا بهتر از پیش، بلایای طبیعی را به مردم هشدار دهند. در جاهای دوردست، چاههای زیادی حفر و سیستمهای آبی متعددی نصب شده است. آگاهیدهی نیز در مورد تغییرات آبوهوایی و تهدیدی که برای امنیت ملی دارد، افزایش یافته است.
در ماه سپتامبر، با وجود حملات روزانهی تروریستی در پایتخت و سراسر کشور، دهها جوان که بیشتر شان زن بودند، به خیابانها آمدند و خواستار توجه به تغییرات آبوهوایی شدند. اعتراضکنندهها که امنیت شان توسط نیروهایِ کلاشینکوف به دست، تأمین میشد؛ بنرهایی را روی دست حمل میکردند و دهان و بینی شان را از آن هوای آلوده با ماسک پوشانده بودند؛ هوای شهر با دودی که از لولههای اگزوز وسایل نقلیهی دورهی شوروی و بخاریها بیرون میزد، ضخیم شده بود.
گر چه ابتکارها در سراسر افغانستان، تلاش زیادی برای انعطافپذیری در تغییرات آبوهوایی و سازگاری با آن میکنند؛ اما به صورت گسترده قادر به معکوس یا آهسته کردن تأثیرات تغییرات آبوهوایی نیستند؛ زیرا مردم افغانستان تأثیر ابتداییای در تغییرات آبوهوایی در کشور شان ندارند. در عوض، این مسؤولیت بر عهدهی ایالات متحده، چین و هندوستان است که نیمی از تمام کاربن دای اکساید جهان را منتشر میکنند. در سالهای اخیر، ایالات متحده سختگیری کمتری در رابطه به انتشار چنین گازهایی داشته و هزینهی برنامههای توسعهای را در افغانستان و دیگر جاها کاهش داده است.
این تغییر سیاستها همزمان با مذاکرات بحثبرانگیز صلح با طالبانی که خواستار خروج نیروهای خارجی از افغانستان استند، اتفاق افتاده است. بر علاوه، این گروه تقاضاهای دیگری هم دارد که در رابطه به کمکهای بینالمللی، بسیاری از مردم افغانستان را نگران کرده است.
در ماههای اخیر، اردوگاهایی که به فاطمه و هزاران نفر دیگر در هرات پناه داده، بیشتر پولهای اضطراریاش را از دست داده است؛ این یعنی آب و غذای بیشتر یا برنامههای آموزشی وجود نخواهد داشت و سرانجام همهی اینها منجر به بالا رفتن نرخ کودکهمسری و گدایی میشود. کمککنندگان میگویند که این وضعیت دیگر «اضطراری» نیست؛ زیرا خشکسالی به پایان رسیده و بر اساس محاسبهی آنها، مردم میتوانند به خانههای شان برگردند.
در امتداد آن جاده، یک اردوگاه بزرگ دیگر، پر از مردمی است که از خشکسالیها و جنگهای پیشین گریخته اند؛ این کمپ حالا تبدیل به یک شهرک دائمی و فقرزده شده است. مردم این اردوگاه به مانند فاطمه، برنامهای برای برگشت به خانه ندارند.
فاطمه در خیمهی خانوادهاش نشسته است؛ خیمهای که گوشههای آن با حرکت باد گرم و شِنی تکان میخورد. فاطمه به کودکیِ کوتاه خودش در بادغیس فکر میکند که از میان زمینهای طلایی گندمی که به بلندی زانوانش بود، میگذشت. او در آنجا میخندید و با دوستانش بازی میکرد و گاوش هم در آن نزدیکی مشغول چریدن بود. فاطمه که دست کوچک دخترش، فریبا را محکم گرفته بود، گفت: «آزاد بودیم. میخواهم دخترم نیز همان احساس را داشته باشد.»
اگر اوضاع به این زودیها بهبود پیدا نکند، فریبا در زمینهای بیابانیای که خیمههای پلاستیکی دارد، رشد خواهد کرد؛ خیمهای که در کنار رودخانهی خشکی است که هیچ دردی از آنها دوا نمیکند. زمانی که فریبا به سن قانونی برسد، با ازدواج کردن با پسرِ مردی که به خانوادهی او پول قرض داده بود، دَینِ خانوادهاش را خواهد پرداخت. شاید آنها از خشکسالی جان سالم به در برده باشند؛ اما این به قیمت آزادی فریبا تمام شده است.