مارجه، افغانستان – گروهبان ارتش افغانستان یقهی پیراهنش را پایین کشید تا اثر زخم ضخیم و ناهمواری که روی گردنش بود را نشان دهد. او میگوید پنج سال پیش، طالبان او را اختطاف کردند و گلویش را بریدند تا بمیرد؛ اما عبدالرشید کاروان میگوید که آن قضیه مربوط به گذشته است. او، اکنون آمادهی صلح است.
در یکی از آشفتهترین ولایتهای افغانستان، کاروان و افرادش به طور محتاطانهای نسبت به توافقنامهای که قرار است میان ایالات متحده و طالبان امضا شود، خوشبین اند. آنها دست به کاری زدند که تا یک هفتهی پیش هم کسی فکرش را نمیکرد: آنها طالبان را به نان چاشت دعوت کردند.
یکی از سربازان کاروان در عرض زمینهای سنگلاخ کشاورزی هلمند، به سوی جنگجویی که سوار بر موترسایکل بود و اسلحهای بر شانه داشت، فریاد زد: «مرغ خوبی برای تان میآوریم!» این دعوت به نان چاشت، در روز چهارم از کاهش یکهفتهای خشونتها میان نیروهای دولتی تحت حمایت امریکا و طالبان اتفاق افتاد. طالبان بیش از نیمی از ولسوالیهای هلمند را در دست دارند یا برای به دست آوردن شان میجنگند. اینجا نیز که زمانی جبههی فعالی بود، مانند دهها جبههی دیگر در این ولایت، تقریبا در سکوت کاملی فرو رفته است. سپهبد ولیمحمد احمدزی، فرماندهی ارشد ارتش افغانستان در این ولایت میگوید که تا روز پنجشنبه، هیچ مورد «قابل ملاحظهای» از نقض توافق کاهش خشونتها صورت نگرفته است. او این موضوع را نقطهی عطفی در جنگ افغانستان میداند. او میگوید: «این جنگ همه چیز را از بین میبرد، ما خسته ایم، طالبان نیز خسته شده اند.»
این موضوع در دیگر نقاط کشور نیز صدق میکند. یک مقام ارشد از وزارت داخله که به دلیل اجازهی صحبت نداشتن با رسانهها، خواستار افشا نشدن نامش شد، گفت از زمانی که توافق کاهش خشونتها عملی شده، آمار وزارت داخله حاکی از کاهش ۸۰ درصدی خشونتها است.
از روستاهای کشاورزی گرفته تا پاسگاههای دورافتاده در نزدیکی ولسوالیهای تحت کنترل طالبان، جنگجویان و غیرنظامیان میگویند که از توقف خشونتها آسودهخاطر شده اند؛ اما از خونریزیهای بیشتر، پس از امضای توافقنامهی صلح میان ایالات متحده و طالبان میترسند؛ توافقنامهای که بستگی به پایین ماندن سطح خشونتها تا روز جمعه دارد.
مذاکرهکنندگان امریکایی در قطر، بر کاهش خشونتها به عنوان اقدامی برای به وجود آوردن اعتماد میان طالبان و نیروهای دولتی افغانستان، پافشاری کردند؛ اما بر خلاف آتشبس سال ۲۰۱۸ که جنگجویان طالبان آزادانه از خطوط دولتی گذشتند و به مراکز ولایتها و کابل آمدند، این دورهی آرامش نسبی، به جنگجویان آزادی کاملی برای رفتوآمد نداده است. کاروان، فرماندهی پاسگاه دوردستی در مرز مارجه، گفت: «هر دو طرف اعتماد ۱۰۰ درصدی ندارند؛ زیرا این یک کاهش خشونت ۱۰۰ درصدی نیست.»
زمانی که سربازان کاروان آن جنگجوی طالب را به خوردن گوشت مرغ دعوت کردند، او که سوار بر موترسایکل بود، به آنها گفت که ملاقات با سربازان دولتی برایش «دردسر ایجاد خواهد کرد» و به سرعت از آنجا دور شد. در اوایل آن روز، گروهی از طالبان مسلح که به آن پاسگاه نزدیک شدند، گفتند که دستورات سختگیرانهای دارند تا وارد پایگاههای نظامی دولتی نشده و یا با سربازان سلفی نگیرند. به جای آن، آمدند تا با مردانی حرف بزنند که معمولا به سوی شان شلیک میکردند. کاروان گفت که جنگجویان طالبان کنجکاو بودند و پس از ۱۸ سال جنگ، هر دو طرف آمادهی صلح استند.
با این حال، کاروان و دهها سرباز دیگر ارتش افغانستان که در سراسر هلمند مستقر اند، میگویند هر چه قدر هم که کاهش خشونتها دوام یابد، آنها را تشویق به اعتماد به طالبان نمیکند. در پاسگاه دورافتادهی مارجه، سربازان از سنگرهای شان زیاد دور نمیشدند. کاروان گفت که ترس از حمله، نگذاشته که به پایگاه طالبان که در پایین آن جاده است، بروند. البته آنها از یک چشمهی باریک در یک پُل نیمهکاره که تقریبا مرز میان قلمروِ دولت و طالبان را مشخص میکند، عبور کردند؛ قدمهایی که تا چند روز پیش، میتوانست طالبان را به تیرباران کردن آنها وادار کند. آنها در دور و بر دکان تعمیر موترسایکل میگشتند و صدای عبور و مرور موترها در جادهی اصلی به خوبی شنیده میشد.
حکمتالله، دکاندار ۲۳ساله که مانند بسیاری از مردم افغانستان تنها یک نام دارد، گفت: «در بیست سال گذشته، صلحی به این درازا ندیده بودیم. احساس آرامش میکنیم.» اما پشت آن فضای آرام، جریان نهفتهای از ناآرامی وجود داشت. در یک پاسگاه دورافتادهی دیگر در پانزده مایلی آنجا که آخرین منطقهی تحت تسلط دولت در بیرون گِرِشک بود، سرباز دیگری به نام آقاگل افغان گفت که فکر نمیکند جنگجویان طالبان سر حرف شان بیایستند. او به افرادش دستور داده بود تا در بیرون پایگاه، به گشتزنی ادامه دهند. او گفت: «دستوراتی که دریافت کردیم، جزئیات زیادی نداشت. تنها یک مخابره بود. فرماندهی من گفت که اجازه نداریم به طالبان حمله کنیم، در غیر این صورت تحت پیگرد قرار میگیریم. تنها به من گفتند که برای مان مشکلی ایجاد نکن.»
کمتر از یک ساعت بعد، دهها شلیک در بیرون دیوارهای پایگاه صورت گرفت. مردانی که در داخل بودند، تقریبا هیچ واکنشی نشان ندادند. افغان گفت که شلیک اول از سوی طالبان بوده و نمیداند که این یک نقض است یا نه. او اعتراف کرد و گفت: «نمیدانم کاهش خشونتها یعنی چه.»
در بیرون دیوارهای پایگاه، شبهنظامیان هوادار دولت و غیرنظامیان، در امتداد کانالی که قلمروِ دولت و طالبان را جدا میکرد، در کنار هم راه میرفتند؛ منطقهی خوشمنظرهای از آن جاده که تا چند روز پیش، میتوانست جای مرگباری برای ایستادن باشد. نصیبالله پوپل، سرباز ۲۰سالهی ارتش که به سوی قلمرو طالبان در چندمتری آنجا اشاره میکرد، گفت: «اکنون میبینید که مردم در این طرف و آن طرف میایستند، این یعنی ترسی ندارند.» پشت سر او، یک جنگجوی شبهنظامیِ هوادار دولت به آرامی در کنار لبهی آب آن کانال قدم میزد و در یک بلندگوی قابل حمل و در معرض دید مستقیم پایگاههای طالبان، به یک موسیقی هندی گوش میداد.
اَندرو واتکینس، تحلیلگر ارشد افغانستان در گروه بینالمللی بحران، گفت که چنین صحنههایی میتواند ارزش مهم و نمادینی برای هر گونه کاهش خشونتها در آینده داشته باشد. او گفت: «در بازههای زمانی گوناگون، تمامی طرفهای این جنگ مانند طالبان، نیروهای ارتش غرب و دولت افغانستان، هلمند را کانون مرکزی و قابلتوجهی در جنگ شان میدانسته اند. اگر این مردم بتوانند این هفتهی کوتاهمدتِ بدون جنگ را سپری کنند، این موضوع میتواند چشماندازهای گستردهتر این که آیا یک صلح دوامدار امکانپذیر است یا نه را تغییر بدهد.»
در ولسوالی همجوارِ نادعلی، گلولی بلوچ، دکاندار ۲۱ساله گفت که نمیداند صلح چه احساسی دارد. یادش نمیآید که افغانستان پیش از جنگ چگونه بوده است. او در یکی از چندین منطقهی مورد اختلاف در هلمند زندگی میکند و خشونت مجبورش کرده تا در چند سال اخیر، چندین بار پا به فرار بگذارد. زمانی، جنگ به قدری سریع در گرفت که مجبور شد دکانش را با تمام مالش ترک کند؛ اما میگوید که در چند روز اخیر، اجازه داشته تا «تصور کند که یک زندگی صلحآمیز چگونه است.»
به دور از جادههای اصلی، ایستهای بازرسی و پاسگاههای دورافتاده، خانوادهای که در حال مزهمزه کردن چای بود، گفت که از کاهش خشونتها سپاسگزار است؛ اما خوشبینی کمتری در رابطه به آینده دارد. دو برادر و فرزندان شان در وسط زمینهای تمیزی که در آن گندم و کوکنار کشت شده بود، نشسته بودند. سیداحمد، کشاورزی که هنوز ۴۰سالش نشده بود، گفت: «ما میان دو جبههی جنگ زندگی میکنیم.» او گفت که خانودهاش به صدای روزمرهی شلیک تفنگ، موشک و جتهای جنگنده عادت کرده است؛ اما به محض متوقف شدن آن صدا، فضا «شیرینتر» شده بود.
به نظر میرسید که آن دو برادر هوادار طالبان اند؛ اما مشخص نکردند که عضو آن گروه استند یا نه. آنها گفتند که پس از آن که طالبان شروع به بازپسگیری مارجه در سال ۲۰۱۵ کردند، اوضاع در آن منطقه بهتر شد. پنج سال پیش، حملات تهاجمیِ یکماههی امریکا برای پاکسازی آن منطقه از وجود شبهنظامیان طالبان، به روستاهای اینجا شدیدا آسیب زده بود و منجر به ناامیدی مردم محل از دولت افغانستان و نیروهای خارجی شد.
احمد گفت زمانی که دیگر اعضای خانواده از آنجا گریختند، پدرش در خانه ماند تا از خانه و حیوانات محافظت کند. پدر احمد چند روز پس از آغاز عملیات تهاجمی در سال ۲۰۱۰، در یک حملهی هوایی توسط ایالات متحده کشته شد. وقتی از احمد و برادر کوچکترش پرسیدیم که آیا آرامیهای اخیر، نشانهای یک صلح دوامدار است یا خیر، از روی خستگی شانه بالا انداختند. احمد با اشاره به شرط توافقنامه مبنی بر خروج هزاران سرباز امریکایی، گفت: «از این نگرانم که خارجیها سر حرف شان نمانند.» عبدالباقی اطرافی، برادر کوچکتر احمد، گفت: «به خارجیها بگویید که توافقنامه را امضا کنند؛ زیرا اگر این کار را نکنند، آماده ایم تا ۲۵ سال دیگر هم بجنگیم.»