پیش از امضای توافقنامهی صلحِ نمایندگان امریکا و طالبان در دوحه پایتخت قطر، اینجا در کابل، دولت افغانستان و ایالات متحدهی امریکا اعلامیهی مشترکشان را صادر کردند. این اعلامیه در چهار بخش تنظیم شده و بر تأمین صلح پایدار در افغانستان تأکید کرده است. محمد اشرفغنی، رییسجمهور افغانستان، عصر روز شنبه (۱۰ حوت) در یک نشستخبری مشترک با دبیرکل ناتو و وزیردفاع امریکا به صراحت افزود که تمام موافقتنامهی امریکا و طالبان مشروط است و این موافقتنامه زمانی قابل تطبیق است که طالبان همهی تعهدات مندرج این توافقنامه را عملی سازند.«مثلا یکی از شرایط، تعداد و موجودیت نیروهای خارجی در افغانستان است، بستگی به این دارد که دیده شود، طرف مقابل به تعهدات خود چقدر پایبند میماند.»
در مقدمهی اعلامیهی مشترک دولت افغانستان و ایالات متحدهی امریکا گفته شده: «افغانستان به عنوان عضو سازمان مللمتحد که از جانب امریکا و جامعهیجهانی بر اساس قوانین بینالمللی به حیث یک دولت مستقل شناخته میشود، امریکا تعهد مینماید تا در مساعی مشترک به یک توافقنامهی جامع و پایدار صلح دست یابد که منتج به پایان جنگ در افغانستان با تأمین منافع افغانها شود.» در بخش نخست و مادهی اول این اعلامیه آمده است: «جمهوری اسلامی افغانستان متعهد است که به عدم همکاری خود با گروههای تروریستی همچنان ادامه داده، از آنان میزبانی نکرده و به آنان اجازه نمیدهد تا در خاک افغانستان به جلب و جذب، آموزش، جمعآوری وجوه (به شمول جمعآوری پول از طریق تولید و قاچاق موادمخدر)، عبور از افغانستان و سوءاستفاده از پاسپورت و اسناد مرتبط به سفر و سایر فعالیتهای حمایوی، مبادرت ورزند».
نمایندگان امریکا و طالبان، توافقنامهی صلح را امضا کردند و این سند، راه خروج نیروهای امریکایی را پس از نوزده سال در افغانستان هموار ساخت. موافقتنامهی دیروز، پایان دو دهه جنگ امریکا در افغانستان را کلید زد؛ جنگیکه به طولانیترین جنگ امریکا مشهور شده است. بر بنیاد گزارشها، هرگاه همه چیز بر اساس موافقتنامه پیش برود، نیروهایی امریکا از چهارده هزار به هشت هزار و ۶۰۰ نظامی کاهش مییابد و طی دو سال آینده، آمریکا تمامی نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج خواهد کرد.
حالا که خروج نظامیان امریکایی از افغانستان رقم خورده، آیا توافقنامهیی که امضا شده، مطابقتی با اهداف پایدار امریکا دارد یا خیر؟ منظور از این پرسش آن است که واشنگتن نوزده سال پیش از امروز، با راهاندازی «عملیات پایدار» در افغانستان به هدف نابودی پناهگاههای آموزشی تروریستان، بازداشت رهبران القاعده، ختم فعالیتهای تروریستی و یاهم ساقطسازی نظام امارت اسلامی بود؛ اما توافقنامهی که امضا شد، همخوانی نزدیک با اهداف اعلام شدهی امریکا ندارد. امارت اسلامی طالبان که در ۹۰ درصد از خاک افغانستان تسلط داشت، امریکا تحت عنوان «عملیات آزادی پایدار» حملههای سنگین امریکا به هدف سقوط امارت اسلامی انجام شد.
همزمان با امضا شدن توافقنامهی صلح امریکا و طالبان، امید و احساسی در شریانهای زخمی افغانستان جریان پیدا کرد، گویا پس از امضای این توافقنامه، این کشور به پایان جنگ نوزده سالهی اخیرش نزدیک میشود؛ اکنون که این توافقنامه امضا شده است دشمنی نوزده سالهی دو طرف نیز پایان یافته است. سؤال هنوز هم این است که آیا امضای این سند، امیدواریها را نسبت به ختم جنگ افغانستان تحقق خواهد داد یا خیر؟
شماری از آگاهان سیاسی معتقدند، مردم و کنشگران سیاسی نباید در یک تصور و توقع کاذب فرو روند؛ بیست سال جنگ خونین، سرانجام امریکا و طالبان را به امضای توافقنامه کشانید و طالبان هم دستور توقف کامل جنگ را در افغانستان صادر کرد. در حین حال، امیدواریها برای برقراری آتشبس دایمی هر روز قوت میگیرد؛ اما برای رسیدن به افغانستان با ثبات و آزادی، حوصله و دیالوگ بیشتری نیاز است.
جعفر مهدوی، آگاه سیاسی میگوید: «فکر میکنم نفس همینکه روش مواجهه و روبهرو شدن بین طالبان و نظام سیاسی افغانستان از انفجار و انتحار به گفتوگو و مذاکره تغییر کرده، خودش یک پیشرفت بسیار کلان است؛ اما رسیدن به جامعهی ایدهآل، یک حوصلهی بسیار، زمان طولانی، کار مؤثر اجتماعی و فرهنگی ضرورت دارد.»
دشواریها پس از امضای توافقنامه
آگاهان سیاسی، چهار دشواری اساسی را پس از امضای توافقنامهی صلح امریکا و طالبان در افغانستان میشمارند: دشواری نخست این است که واشنگتن مسؤولیتهای کمتری را به عهده گرفته، مخصوصا در راستای حکومتداری، ایجاد نظام سیاسی، حمایت از ارزشهای دموکراتیک و به نحوی خود را کنار کشیده است. لذا، پس از امضای توافقنامه، مسؤولیتهای افغانها به مراتب بیشتر میشود. دشواری دوم، در درون نظام سیاسی میان حکومت و سیاسیون یک شکاف و اختلاف عمیق وجود دارد، اختلافیکه به مراتب بیشتر از اختلاف حکومت و طالبان است. بنابراین، اگر خواسته شود که با یک صدای واحد و گفتوگوی مؤثر در میز مذاکره با طالبان برای اساسگذاری افغانستان پساصلح دست پیدا کنند، سخت دیده میشود. دشواری سوم، این است که مجموعهی نظام سیاسی موجود به شمول حکومت و سیاسیون با طالبانیکه هم مشروعیت سیاسی پیدا کرده و هم توانستند با استفاده از قدرت نظامی خود بزرگترین ابرقدرت جهان را به میزمذاکره و پذیرش شروط خود بکشاند و عملا در جایگاه پیروزی این جنگ بیست ساله ایستاد شده، چطور میتوانند به تفاهم مشترک دست پیدا کنند؟ دشواری چهارم، جدی به نظر میرسد و این دشواری به سطح بالایی از تنشهای قدرتهای جهانی و منطقهیی برمیگردد که واقعا افغانستان بعد از امضای توافقنامهی صلح امریکا و طالبان، این کشورها نظارهگر باشند تا افغانستان مسیر اصلی خود را طی کند یا مداخله همچنان وجود خواهد داشت و این مداخلات ممکن است که توقف شکنندهی جنگ را با چالش مواجه سازد و افغانستان در عدم حضور مؤثر امریکا، شاهد بیثباتیهای سیاسی بیشتری خواهد بود.
در همین حال، میرزامحمدیارمند آگاه نظامی میگوید: امضای توافقنامهی صلح امریکا و طالبان، به روند دوامدار کاهش خشونتها منجر میشود؛ اما افغانستان را به پایان جنگ نزدیک نمیسازد. او بیان میکند، این کشور زمانی به پایان جنگ نزدیک میشود که دولت و طالبان در مذاکرات بینالافغانی به توافق برسند و تصمیم بگیرند. در حالیکه روند مذاکرات بینالافغانی یک روند نفسگیر و فرسایشی خواهد بود. این آگاه نظامی براین باور است، ایجاب میکند که در قدم اول، سیاسیون و حکومت رقابتهای سیاسی را کنار بگذارند و آجندایشان را در این مورد واحد بسازند و در این صورت، مذاکرات بینالافغانی برایندی را به همراه خواهد داشت و اگر چنین آجندای واحدی نباشد، طالبان خود را برندهی مذاکرات میدانند.
میرزامحمد یارمند میافزاید: «به نظر من، وقتی این مذاکرات بینالافغانی نتیجه مثبت و قوی به نفع مردم خواهد داشت که از افغانستان یک تیم برود، متشکل از کارکشتهترین شخصیتها و آگاهترین شخصیتهای تمام جریانهای سیاسی کشور و حکومت؛ یعنی در اینجا باید رییسجمهور، رییساجرائیه، رهبران احزاب و سازمانها انعطاف نشان دهند و جنجالهای انتخاباتی را کنار بگذارند در راستای مذاکرات صلح، یک تیم روان کنند. هیچ کسی امارت اسلامی را در قرن بیستویک و آینده قبول ندارد».
پس از نوزده سال، طالبان در حالی به افغانستان مسلط میشوند که همصدایی برای پاسداری از ارزشهای دموکراسی و نظام جمهوریت وجود ندارد. رقابتهایسیاسی میان کنشگران بیشتر بر دایرهی قومیت میچرخد و فقدان هویت ملی، بیش از هر چیزی به افغانستان پساصلح را آسیب میزند. این که گفته می شود، حتا موقعیکه ملتهای دیگر حضور ندارند، بسیار محتمل است که افغانها میان همدیگر بجنگند و دلیل آن، گستردگی عنصر قومیت در کشور است.