دختران افغانستانی، برای دست یافتن به رؤیاهای شان، مجبورند چندین مرتبه، بیشتر از زنان دیگری جهان، تلاش کنند؛ اما این رؤیاها، در گرو سنتها و شرایط بیثبات کنونی، گیرمانده است. دخترانی که با هزاران رؤیا و خیال، زندگی میکنند؛ اما برای رسیدن آن، تردید دارند.
رقیه نوری، به تازگی دورهی کارشناسی را در دانشگاه تمام کرده، او از بانوان فعالی است که شور زندگی، در او موج میزند.
رؤیای رقیه، شاید رؤیای هزاران دختر این سرزمین باشد. او دوست دارد که جامعهی افغانستان، جامعهی باشد که در آن، زنان مورد خشونت قرار نگیرند و هیچ محدودیت و مانع، برای پیشرفت زنان، وجود نداشته باشد.
رقیه میگوید که زنان، در افغانستان برای رسیدن به اهداف شان، قربانیهای زیادی میدهند. آنان مجبورند از مرزهای زیادی عبور کنند، تا به اهداف شان برسند. زنان، برای رسیدن به اهداف شان، باید با چالشها و محدودیتهایی که در جامعهی مردسالار، وجود دارد مقابله کنند. آنان در راه رسیدن به اهداف شان، با دید زنستیز و منفی جامعه، روبهرو است.
او میگوید: «دوست دارم، بورسیهی فولبرایت امریکا را به دست بیاورم و تا سطح دکتورا، ادامهی تحصیل کنم.»
رقیه، در آینده میخواهد که برای گرفتن حق زنان، دادخواهی کند. او به این نظر است که حق داده نمیشود؛ بلکه گرفته میشود. باید زنان متعهد شوند، تا موفق شوند.
حکایتها و رؤیاهایی دختران افغانستان از زندگی و آینده، با هم تفاوت دارد؛ اما آنچه میان این رؤیاها مشترک است، رؤیای صلح است. رؤیایی که رسیدن به دیگر رؤیاها را، ممکن میسازد.
زنان پشت پنجرهاند
روحینا رویش، دانشآموختهی ادبیات دری است. او دو سال است، شعر میسراید و دوست دارد روزی ستارهی درخشان ادبیات شود. درضمن، دوست دارد تحصیلاتش را ادامه دهد و زندگی مشترک را آغاز کند.
روحینا میگوید: «همهی این رؤیاها، در صورتی به واقعیت میپیوندد که شرایط مساعد باشد و محدودیت، از سوی خانواده و اجتماع، وجود نداشته باشد، امنیت برقرار باشد.»
او شرایط افغانستان را برای خودش، تنگ میداند و میگوید که مردم افغانستان، هنوز ارزش شعر و ادبیات را نمیدانند.
او میگوید که هر چند زنان، در افغانستان پس از دورهی طالبان، دستآوردهایی داشتهاند؛ اما این دستآوردها، قابل قناعت برای او نیست. تعریف او از زن افغانستانی، زن پشت پنجره است که تا هنوز نتوانسته، خودش را ثابت کند.
تقابل زندگی مدرن با ایدئولوژی طالبان؛ دختری که نگران از دست دادن دستآوردهایش است
هما همتا، روزنامهنگار است. او دو سال میشود در رسانههای مختلف، گزارش مینویسد. کارش را دوست دارد و میخواهد پیشرفتهای زیادی، در عرصهی خبرنگاری داشته باشد.
در حالیکه با کمپیوتر و کاغذهای روی میزش، مصروف است. با شور و اشتیاق خاصی، کار میکند؛ اما با مرور گزارشهایی که این روزها منتشر میشود، نگران ساختار حکومت آیندهی افغانستان است.
هما میگوید: «اگر حکومت افغانستان با طالبان، وارد مذاکره شود و این گروه، در تصمیمگیری حکومت سهیم شوند؛ بدون شک، ما به سمت روزهای نامعلومی حرکت خواهیم کرد.»
او با شناختی که از طالبان دارد، به این نظر است که این گروه، ممکن ارزشهای مدرنی را که او به آن، پایبند است، نپذیرد. با پیوستن طالبان، به بدنهی حکومت، ممکن است او خانهنشین شود و نتواند، دیگر به کارش ادامه دهد.
هما میگوید: «هر چند سؤال شما در مورد رؤیاهای آیندهام بود؛ اما نمیتوانم از آیندهای حرف بزنم که باورمند به آن نیستم، اوضاع طوریست که همواره مره، نگران میکند. اگر خوشبینانه فکر کنم، دوست دارم تا چند سال دیگر، خبرنگار جهانی باشم، تا صدای عدالتخواهی و آزادی را بلند کنم.»
پنجاه فیصد به آینده باورمندم
زلیخاکوهستانی، خبرنگار است. بزرگترین آرزویش، تغییر بینش جامعه، نسبت به زنان است. «امیدوارم مردم ما این را درک کنند، زنانی که بیرون از خانه کار میکنند، مستقل بوده و به مردی وابسته نیستند، پلید و بد نیستند. مردم درک کنند که زنان توانمند اند، روزی برسد که خانواده و جامعه، سد راه پیشرفت زنان، نباشند.»
او رسیدن به رؤیایش را مربوط به اوضاع فعلی جامعه، دانسته و میگوید: «خوشبین و در عینحال، بدبین به آینده استم. به اصطلاح عام، پنجاه پنجاه، به آینده باورمند استم.»
زلیخا، دوست دارد که در آینده، به عنوان یکی از چهرههای سیاسی کشور، فعالیت کند.
دختران جوان افغانستان، با آرزوهای کوچک و بزرگ شان، تلاش میکنند تا تیرگیهای امروز جامعهی افغانستان را نادیده بگیرند و به آیندهی روشن چشم بدوزند.
منصوره متفکر، دانشآموختهی کمپیوتر ساینس است، او اکنون در یکی از دفاتر خصوصی، کار میکند و دوست دارد در رشتهی که تحصیل کرده، متخصص شود و بیشتر فعالیت کند. او دوست دارد در رشتهی کمپیوتر ساینس، در آیندهی نه چندان دور، ماستریاش را بگیرد.