نویسنده: کریستوفر سولومون – دپلمات
مترجم: مهدی غلامی
ویرانههای قصر تاجبیگ در حومهی کابل، منظرهی شبحواری است. بر عکس؛ قصر دارالامان که به تازگی مرمت شده و به شکوه گذشته برگشته، آیندهی پرافتخار و امیدوارانهای را برای افغانستان به تصویر کشیده است. حفیظالله امینِ انگشتنما، آخرین ساکن تاجبیگ، تنها سه ماه بر افغانستان حکومت کرد؛ اما میراثش، افغانستان را در مسیر طولانی و اندوهگین جنگ، تروریسم و تحولات سیاسی قرار داد. امروزه، در حالی که افغانستان همسو با نتایج یک انتخابات رقابتی و گفتوگوهای از سر گرفته شدهی صلح با طالبان حرکت میکند، سایهی بلند ۱۹۷۹ افغانستان و حکومت کوتاه امین، نشانگر آن است که چگونه جناحهای رقیب آن نخبهی افغان تلاش کردند در پس زمینهی جنگ سرد، دست به یک قمار ناامیدانهی ژئوپلیتیکی بزنند. داستان امین بر راهی که افغانستان تا حالا آمده و راهی که این کشور باید طی کند، روشنی میاندازد.
حزب دموکراتيک خلق افغانستان که یک حزب کمونیستی بود و از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ بر این کشور حکمرانی کرد، همچنان در داستان بلند خونریزیهای افغانستان فراموششده باقی مانده است. حزب دموکراتیک خلق افغانستان دو شاخه داشت: خلق و پرچم. حفیظالله امین که به عنوان رهبر در شاخهی خلق ظهور کرد، رقیبان حزبیاش را بیرحمانه از بین برد، هزاران افغان را سربهنیست و رهبری اتحاد جماهیر شوروی را مات و مبهوت کرد و مجموعهای از دخالتهای خارجی را جبرا به راه انداخت که سرنوشت چهل سال آیندهی افغانستان به آن گره خورد.
امین در سال ۱۹۲۹ و در خارج از شهر کابل به دنیا آمد. او، پشتون بود و چون در دانشگاه کلمبیای نیویورک، جایی که ایدیولوژی مارکسیستیاش را برگزید، درس خوانده بود؛ پسزمینهی روشنفکرانهای داشت. پس از این که داوودخان در سال ۱۹۷۳ نظام پادشاهی را سرنگون کرد، بزرگی و نفوذ حزب دموکراتيک خلق افغانستان نیز رشد کرد. به هر حال، جمهوری جدید داوودخان عمر کوتاهی داشت. کمونیستها توانستند برتری کوچک و مفیدی در ارتش کسب کنند و داوودخان را از قدرت برکنار کردند. با وجود این پیروزی، حزب درگیر اختلافهای درونی شد. امین که فردی تندرو و منظم بود، خیلی زود از شیوهی حکومتداری حزب دموکراتیک خلق افغانستان پس از کودتا، ناراض شد و با پرکردن کمیتهی اجرایی حزب از افراد وفادار به خود، از نورمحمد ترهکی، رهبر پیشین و عضو شاخهی خلق، پیشی گرفت. لئونید برژنف تلاش کرد از قتل ترهکی جلوگیری کند؛ اما امین او را در اکتوبر ۱۹۷۹ کُشت که باعث خشم فراوان مقامات شوروی شد.
در داخل و خارج افغانستان، امین مانند نوری ضعیف؛ اما تابان در پیرامون سیاستهای افغانستان حضور داشت. در یک نقاشی سیاه و سفید دیواری، عکس امین در کنار جملهای قرار دارد که در آن نوشته شده: «افغانستان بزرگ؛ از رودخانهی آمو تا اباسین؛ شهید حفیظالله امین» اثرات امین همچنان در خارج از افغانستان نیز وجود دارد. هوادارانش در کافههای دنج اروپا با حمل پرچمهای افغانستان و تصاویری از امین که در گرداگرد آن اتاق نصب شده، گرد هم میآیند تا سالگرد مرگش را به سوگ بنشینند. سخنرانان مراسمی در جنوری ۲۰۱۸، یادآور شدند که نه تنها امین، بلکه اعضای آن شاخه که به دست شورویها و متحدان ببرک کارمل کشته شدند، تذکر میدادند که قربانیهای شان بر حق بوده است. افغانهای مسنتر، هنوز روزهای حکومتداری امین را به یاد دارند. درست مانند روایتهای توطئهی این روزها، مثل این که میگفتند ایالات متحده داعش را به وجود آورده، استعارههای مشابهی در ۱۹۷۹ وجود داشت. فهیم ۶۷ساله که در آن زمان مهندس معدن بود، میگوید که امین از حقوقبگیران سیا (CIA) بود. او گفت: «هر کاری که میکرد، سودش به امریکاییها میرسید. این ثابت کرد که او یکی از مهرههای امریکا بود. کارهای امین باعث شکاف در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان شد و آن را ضعیف کرد. به عنوان فرد دوم حزب به رهبری نورمحمد ترهکی، تمام کارها را مستبدانه و دیکاتورانه انجام میداد. او میافزاید که ممکن است وفاداران امین عکس او را در دیوار نقاشی کنند و برخیها او را یک «میهنپرست» بدانند؛ اما او یک «حاکم خونآشام» بود که وحشیگریهایش بعدها توسط گلبالدین حکمتیار، رهبر انگشتنمای حزب اسلامی تکرار شد.
عبدالهادی ۶۳ساله، در دوران صدروزهی حکومت امین در افغانستان، دانشجو بود. او میگوید: «بدبختیهای امروز، همگی به کارهای حفیظالله امین منتهی میشود.» او میگوید که امین آموزش دیده و سرباز امریکاییها بود که متوسل به سربهنیست کردن و زنده به گور کردن مردم از تمامی اقوام شد تا مردم را علیه رژیم کمونیستیِ تحت حمایت شوروی بشوراند. او میگوید عکسی از حفیظالله امین، نورمحمد ترهکی یا ببرک کارمل را در دکانها و خانههای مردم نمیبیند. به باور عبدالهادی، دولت ترهکی، دولت نسبتا محبوب و خود ترهکی آدم بهتری بود؛ اما اوضاع در حکومت امین بحرانی شد، جایی که مردم زیادی علیه رژیم تحت حمایت شوروی سلاح به دست گرفتند و به اصطلاح جهادی را آغاز کردند که هرگز پایانی ندارد. هادی توضیح داد که موج قتلهای عام رژیم امین، زمینه را برای یک جهاد سراسری و قیام علیه ببرک کارمل، مهیا کرد؛ کسی که متعاقبا در را به روی اشغال افغانستان توسط شوروی باز کرد.
غلامقادر ۶۵ساله، تعریف میکند که چگونه ترور امین، زندگی او را نجات داد. قادر در حکومت ترهکی، یک سرباز جبری در ارتش بود و سپس در چند ماه اول، وظیفهاش خدمت در «زندان مرکزی» در دورهی امین بود. زمانی که امین به قدرت رسید، هر کسی که گفته میشد مخالف انقلاب به رهبری رژیم بود را، کشت. قادر توضیح میدهد که شب پیش از کشته شدن امین، او و آمرانش فهرست جدیدی از افرادی که باید دستگیر و اعدام شدند را دریافت کردند و سپس قادر متوجه شد که نام خودش هم در لیست است. او میگوید: «اگر حادثهی شش جدی [ترور امین] اتفاق نیفتاده بود، احتمالا به دست امین کشته میشدم. اگر نیروهای شوروی در آن شب امین را از بین نمیبردند، روز بعدش جانم را از دست میدادم؛ چون من یک سرباز جبری ارتش بودم.» قادر، «امین بیرحم» را یکی از بدترین رهبران کمونیست افغانستان میداند. مردم، امین را «خونآشام» خطاب میکردند؛ اما در داخل رژیم به او «امین صاحب» میگفتند. قادر، تمام رهبران کمونیست و مجاهدینی که علیه آنها مبارزه کردند را مقصر جنگ داخلی و طولانی در افغانستان میداند.
محمدضیا کوشا که در آن زمان دانشآموز بود و اکنون آموزگار است، امین را «خونآشام؛ اما آورندهی نیمه-مدرنیتهای میداند که درگیر ارزشهای سنتیِ قومی بود.» او میگوید که رهبران کمونیست به شمول امین، افراد «ضد اسلامی» بودند. کوشا باور دارد که امین به امریکاییها تمایل پیدا کرده بود و روابط رو به پیشرفتش با واشنگتن، شورویها را تحریک کرد تا در یک عملیات برنامهریزی شدهی نظامی، امین را از بین ببرند. نگرانیها از رابطهی امین با سیا (CIA) و انقلابی که در ایران اتفاق افتاده بود، منجر به دخالت نظامیای شد که خیلیها در دستگاه رهبری شوروی، از گذشتهها با آن مخالف بودند. کوشا میگوید که اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، عنوان «فرماندهی انقلاب» را به امین داده بودند؛ اما نزد مردم، امین و دستیارانش قاتلانی بودند که هر مظنونی را میکشتند. به امین «شاگرد صادق» ترهکی میگفتند؛ اما پس از این که امین شخصا او را کشت، «شاگرد شرور» لقب گرفت. کوشا به یاد دارد که اسدالله سروری، دستیار اطلاعاتی امین، تکیهکلام محبوبی داشت و میگفت «غم شه بخور». او با استفاده از این تکیهکلام، به زیردستانش دستور میداد هر کسی که به او شک داشت را بکشند.
کوشا داستان خندهداری هم از دختر امین و عشقش به احمدظاهر، خوانندهی معروف آن دوره را بازگو میکند. یکی از دختران امین توافق کرده بود در صورتی که احمدظاهر در تالار عروسی شان آواز بخواند، با پسر کاکایش ازدواج خواهد کرد. امین این شرط دخترش را پذیرفت و دستور آزادی احمدظاهر که به دلیل خشونتهای خانگی در بازداشت بود را داد. گفته میشود که احمدظاهر آزاد شد و اجازه یافت تا در عروسی و در جریان جشن آواز بخواند، دختران امین به مدت یک ساعت و «به طور خصوصی» با احمدظاهر ملاقات کردند.
گر چه بخشهایی از کشور، از سرنگونی امین نفس راحتی کشیدند؛ اما آن سرنگونی آغاز چندین دهه بیثباتی برای افغانستان بود. ببرک کارمل، جانشین دستنشاندهی شوروی، از تبعید در چکسلواکیای پیشین برگشت. او هزاران نفر را از زندانها آزاد کرد؛ اما نتوانست پشتیبانی مردم را به دست بیاورد. کوشا باور دارد که ظهور گروههای اسلامی و جهادی تنها مربوط به حکومت بیرحمانهی امین نمیشد و جهادی علیه نظام کمونیستی بود. او میگوید که چهل سال جنگ در افغانستان، بیشتر نتیجهی دخالتهای پاکستان و امریکا علیه کمونیسم در افغانستان است
محمد حسن ۷۳ساله که اکنون یک بنگاه معاملاتی دارد، امین را مرد «خونآشام» ی میداند که مردم را از تمام اقشار جامعه و بدون در نظرداشت قومیت شان، قتل عام میکرد. او، توضیح میدهد که امین، از عالمان دین گرفته تا پیشخدمتهای رستورانت؛ همه افرادی که مظنون به شورش بودند را میکشت. او دورهی حکومتداری کوتاه امین را «تاریکترین دوره»ی حاکمیت کمونیسم میخواند؛ دورهای که مردم حتا رازهای خصوصی شان را به اعضای خانوادهی خود هم نمیگفتند؛ چون میترسیدند به دست افراد امین بیفتند. حسن میگوید که امین و همکاران کمونیستش، شعار حکومتداری دموکراتیک میدادند؛ اما در پشت صحنه علیه مردم توطئه میکردند. به هر حال، او یک نکتهی مثبت را در حکومت امین دید؛ این که تعصب قومی اصلا وجود نداشت.
در حالی که افغانها، چهلمین سالگرد اشغال شوروی را گرامی میدارند، گفتوگوهای امروزی صلح با تردید به پیش میرود. شایعه شده که طالبان به زودی با مذاکرهکنندگان امریکایی در دوحهی قطر، آتشبس امضا خواهند کرد. پس از نتایج به تأخیرافتاده و بحثبرانگیز انتخابات، اشرفغنی در اعلامیهی پیروزی، خطاب به هوادارانش گفت که به قدرت رسیدن در افغانستان دیگر با میلهی تفنگ امکانپذیر نیست. مردم افغانستان صلح میخواهند و با اضطراب، فرازونشیبهای روند صلح میان ایالات متحده و طالبان را دنبال میکنند.
در همین حال، قصر تاجبیگ به آهستگی بازسازی میشود. افغانستان اکنون در چهارراه صلح و مردمسالاری ایستاده و تاریخ امین، مانند آن قصر، سایهی نامعلوم و بلندی بر آینده انداخته است.