نویسنده: کندِس روندو- (World Politics Review )
مترجم: مهدی غلامی
هر کسی که جریان انتخابات اخیر و بحثبرانگیز افغانستان را دنبال کرده باشد، با چنین روندی پیش از پیش آشنا است. نزدیک به یک ماه از برگزاری انتخابات میگذرد؛ اما نه تنها برندهای وجود ندارد، بلکه هنوز خبری از اعلام نتایج ابتدایی هم نیست.
اشرفغنی، رییسجمهور باقی خواهد ماند و عبدالله عبدالله، رییس اجرائیهی حکومت وحدت ملی، باز هم به تقلبهای احتمالی در انتخابات معترض است. مقامات کمیسیون مستقل انتخابات در تعیین کردن شمار دقیق اشتراککنندگان به تقلا افتاده اند. تنها پس از رفع تردیدها در مورد ۲۶۰۰ دستگاه بایومتریک، مسؤولان میتوانند کار شمارش آرای بایومتریک شده را کامل کنند.
تنها امر مسلمی که وجود دارد، این است که وقتی کمیسیون مستقل انتخابات نتایج ابتدایی را اعلام کند، یک یا چندین کاندید ریاستجمهوری با آن مخالفت خواهند کرد. تا آن زمان برف زمستان بر فراز قلههای هندوکش مینشیند و در صورت این که کسی نتواند اکثریت آرا را به دست بیاورد، خشونتها، رفتن انتخابات به دور نهایی را با تهدید روبهرو خواهد کرد. مردم افغانستان هنوز هم در شوک حملاتی اند که پس از انتخابات تا کنون رخ داده است. حملاتی که بنا بر گزارش ملل متحد، باعث کشته شدن ۸۵ تن و زخمی شدن ۳۷۳ تن شده است. طالبان از آن زمان تا کنون، بیامان حمله کرده اند. تنها در همین هفتهی گذشته در حملهای که بر مسجدی در ولایت شرقی ننگرهار صورت گرفت، ۶۲ نفر کشته و ۳۶ نفر زخمی شدند.
انتخابات ماه سپتامبر، چهارمین انتخابات ریاستجمهوری طی ۱۵ سال اخیر بود و میلیونها افغان با وجود تهدید خشونتها به پای صندوقهای رأی رفتند تا برای انتخاب یک رییسجمهور و آیندهی بهتر سهم بگیرند. با این وجود، افغانستان هنوز هم در حلقهی بیپایان سیاست کابوسمانند، فساد مروج و خشونتی که بیشتر از قبل شده، گیر مانده است. از زمانی که اولین انتخابات افغانستان پس از تصویب قانون اساسی این کشور در سال ۲۰۰۴ برگزار شده، انتخابات ریاستجمهوری آلوده به جنجال و تقلب بوده است.
برای بسیاری از افغانها و آنانی که آیندهی کشور برای شان مهم است، احساس ناامیدی کردن کار سختی نیست. قانون اساسی ناقص کشور هم تا جایی مسؤول اتفاقات ناگواری است که انتخابات افغانستان، پیوسته به آن دامن میزند. قانون اساسی فعلی قدرت بیش از حدی به شاخههای اجرایی داده و به آنهایی که در قدرت اند، اجازه میدهد تا با استفاده از صلاحیتهای شان بر نتایج انتخابات تأثیر بگذارند. این قانون در مورد حوزههای سیاسی نیز چیزی نمیگوید. به دلیل این که الزامی به سرشماری جمعیت نبوده، افغانستان از دههی ۷۰ میلادی تا حالا هیچ سرشماریای نداشته است. چنین واقعیتی ترسیم حوزههای انتخاباتی را ناممکن ساخته و مشخص نمیکند که قدرت سیاسی در خارج از پایتخت، تا چه حدی به صورت عادلانه تقسیم میشود.
تمام تقصیرها را نمیتوان به گردن قانون اساسی انداخت. زَرپرستی قشر سیاسی افغانستان، به ایجاد سیستم ماندگاری کمک میکند که در آن شمار زیادی از انسانها کشته میشوند، آیندهی شان از بین میرود و امیدی برای شان باقی نمیماند. نتیجهی چنین سسیتمی، حلقهای از خشونت و سرخوردگی است و هر زمانی که افغانها به پای صندوقهای رأی میروند، بزرگتر میشود.
حتا اگر سنگ از آسمان ببارد، ایالات متحده بنا بر سیاست دیرینهاش، از پایبندی به تقویم انتخابات به صورت همهجانبه پشتیبانی میکند که چنین سیاستی در بد بودن اوضاع انتخاباتی مقصر است. هر گاه انتخاباتی صورت میگیرد، دیپلماتهای امریکایی و اروپایی، مقامات ارتش و مسؤولان ناتو با خوشحالی اعلام میکنند که آنها بهترین پادزهر برای ظلم طالبان اند. در توجیه آن و با وجود موانع بلند برای موفقیت، دهها کشور برای دفاع از دموکراسی در افغانستان، صدها میلیون دالر پول داده و به این کشور سرباز فرستاده اند.
با آن هم، به نظر نمیرسد چیزی تغییر کرده باشد. سیاهچالههای خشونت و فساد در افغانستان و همچنان ناهمآهنگی شناختی در واشنگتن و بروکسل، پولهایی که برای ساختن یک سیستم انتخاباتی بهتر و بهبود حکومتداری فرستاده شده بودند، را بلعیدند.
میراث مبارزهی جهانی علیه تروریزم و غرور متوهم استثناگرایی امریکایی که باعث دخالت ایالات متحده در مأموریت بزرگ و بلندپروازانهیِ ملتسازی در افغانستان پس از حادثهی ۱۱ سپتامبر شد، تا همین امروز هم دست از سر امریکا بر نمیدارد. نوستالژیِ داشتن یک امپراطوری که در بین نخبگان سیاسی وجود دارد، باعث واکنش شدیدی از سوی امریکاییهایی شده است که از جنگهای بیپایان خسته اند. چنین باوری، آب را به آسیاب سیاستمداران عوامگرا میریزد و باعث قویتر شدن سیاستمداران مستبد و خودکامه در جهان میشود. در چنین شرایطی، تقریبا بدیهی بود که انتخابات در افغانستان باعث یأس و ناامیدی بیشتری در واشنگتن و کابل خواهد شد.
باید علاوه کنم که امیدهایی وجود دارد که اوضاع بهتر میشود و یک برندهی مشخص از درون انتخابات بیرون خواهد آمد. این امیدها میگویند که افغانها از این دورهی دشوار با سربلندی میگذرند و یک بار دیگر افغانستان از این تنگنای سیاسی رو به پیش حرکت خواهد کرد. تمام اینها واقعیت دارند.
این امیدها اما، واقعیتهای فعلی را تغییر نمیدهند. قانون اساسی افغانستان از پایسنگ ناقص است و هر گونه اصلاحات فنی در مورد انتخابات هم، این نقص را برطرف نمیکند. آرای بایومتریک شده پیشرفت خوبی در برابر پرکردن صندوقهای رأی در انتخابات گذشته به شمار میرود؛ اما هیچ نوشدارویی برای رفع دشواریهایی وسیع دموکراسی نوپا، البته اگر آن را متولد نشده نخوانیم، در افغانستان وجود ندارد.
مهمتر از همه، افغانها باید متقاعد شوند که رأی آنها در حل چالشهای خطیری که افغانستان با آن روبهرو است، اهمیت دارد. هر چه نباشد، آنها سهامداران اصلی آیندهی کشور استند. در عوض، از مردم افغانستان خواسته میشود که با وجود تهدیدها و خطراتی جانیای که متوجه شان است، به سیاستمدارانی رأی دهند که در چهارچوب قانونیِ فعلی کشور، قدرتی برای عملی کردن وعدههای شان نسبت به این که طالبان قدرت را در دست بگیرند و به تنهایی حکومت کنند، ندارند.
تنها راه برونرفت از این چرخهی بیپایانِ انتخابات بیفایده و خشونت سیاسی در افغانستان، جاگزین کردن سیاست واقعگرایانه به جای سیاست شخصیتمحور، مخصوصا در مورد گفتوگوهای صلح با طالبان است. تا آن زمان، این مردم افغانستان اند که هزینهی برگزاری انتخابات را میپردازند؛ بدون این که سودی از آن ببرند.