
نویسنده: کارتر مالکاسیان – وبسایت «لافِر بلاگ»
مترجم: مهدی غلامی
چرا ایالات متحده، امروز پس از ۱۸ سال که از اولین حضورش در اکتوبر ۲۰۰۱ میگذرد، هنوز هم در افغانستان است؟ هر چند یکی از دلایل حضور را مسائل دولتسازی میدانند؛ اما یک مقام ارشد امریکایی بسیار رُک گفته بود که دلیل حضور امریکا، تهدید تروریزم است. جیمز متیس، وزیر دفاع پیشین، در جلسهی سال ۲۰۱۷ مجلس گفت: «باید همواره به یاد داشته باشیم که حضور ما در افغانستان برای امنیت بیشتر امریکا و اطمینان از این است که جنوب آسیا دیگر جایی برای انجام حمله علیه سرزمین و متحدان مان نخواهد بود.» اما راهبرد ایالات متحده برای دستیافتن به این هدف، برای چندین سال متقاعدکننده نبوده است. سناتور الیزابِت وارِن در مناظرهی ابتدایی دموکراتها در ۱۲ سپتامبر، بیپرده، گفت: «کاری که ما هماکنون در افغانستان میکنیم، کمکی به امنیت امریکا نمیکند. برای امنیت جهان هم سودی ندارد و کمکی به امنیت خود افغانستان هم نمیکند.» ما در این مطلب میکوشیم تا منطق حضور امریکا در افغانستان را توضیح دهیم و بنا بر این، سعی ما این است تا مشخص کنیم که نیاز به حضور نیروهای امریکایی در افغانستان برای مدت زمان نامعلومی وجود دارد یا خیر.
تروریزم و ضدتروریزم در افغانستان
القاعده، داعش و دیگر گروههای تروریستی، امروز هنوز هم در افغانستان و پاکستان حضور دارند. شمار آنها به لطف داعش به هزاران نفر میرسد و با کمال تعجب در مناطق گستردهای از افغانستان و پاکستان زندگی میکنند. بنا بر شهادت رسمی مقامات بلندپایه، این گروهها، تهدید کوچکی برای ایالات متحده به شمار میروند.
در حال حاضر، ارتش امریکا در افغانستان این گروهها را سرکوب میکند. جنرال فرنک مکنزی، فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده، در جلسهی تأییدیاش به مجلس سنا گفت که «القاعده آرزوی درازمدتی برای حمله به غرب و مشخصا به ایالات متحده دارد. عاملی که باعث ناتوانی این گروه در انجام این کار شده، فشاری است که نیروهای ضدتروریزم در منطقه به صورت روزانه بر این گروه وارد کرده اند. کار نیروهای ضدتروریزم با همکاری بخشی از ارتش و دولت افغانستان این کشور انجام میشود.» حملات پهپادی باعث کشته شدن فاروق القحطانی و حمزه بن لادن از رهبران القاعده و رهبران داعش در افغانستان شده است. تنها در ماه سپتامبر، کمپ القاعده در شمال هلمند، در عملیات نیروهای امریکایی و ویژهی افغانستان از بین برده شد. حملات پهپادی و پشتیبانی از آن (قرارگاهها، اطلاعات، لجستیک و غیره) با همکاری دولت افغانستان و حضور نیروهای مان در این کشور آسانتر میشود. نیروهای افغان و به ویژه سازمان اطلاعاتی آن (ریاست امنیت ملی)، نقش مهمی در این عملیات ایفا میکنند.
خلاصه، تهدید فعلی این نیست که چرا نیروهای امریکایی هنوز در افغانستان استند. منطق ماندن در افغانستان در محور تهدید آینده میچرخد؛ به ویژه که این تهدید در صورت رفتن ایالات متحده از این کشور، ممکن است بالقوه شود. پس از بیشتر از یک دهه گفتوگو با ارتش ایالات متحده، پولیس و سربازان افغان و بعضی وقتها با طالبان در مناطقی مانند هلمند، کندهار و غزنی، احساس میکنم اتفاقات آینده را میدانم.
اگر نیروهای امریکایی از افغانستان خارج شوند، تهدید برای امریکا بیشتر خواهد شد. بدون پشتیبانی هوایی ایالات متحده، احتمال نمیرود پولیس و ارتش افغانستان در ولایتها موفق شوند. احتمال دارد حتا کابل هم سقوط کند. طالبان در این صورت تمام یا بخش قابل توجهی از کشور را خواهند گرفت و شهرها، زمینهای حاصلخیر یا منابع معدنی را تصرف میکنند.
در چنین محیطی، تروریستها آزادی بیشتری در انجام کارهای دلخواه شان داشته و القاعده، داعش و گروههای دیگری از این دست، به کشتزارهای مواد مخدر و شهرها برای آموزش، برنامهریزی و تأمین منابع، دسترسی خواهند داشت. دیگر تروریستهای خارجی هم به افغانستان مهاجرت میکنند تا به آنها بپیوندند.
خود طالبان، تروریستهای بینالمللی نیستند. سند کمی در مورد قصد آنها مبنی بر حمله به ایالات متحده وجود دارد؛ اما این گروه رابطهی عمیق و دیرینهای با القاعده و دیگر گروههای تروریستی دارد. طالبان پیشین و فعلی، چندین سال به من گفتند که القاعده دوست آنها است و نباید از این گروه بخواهیم که علیه آن اقدام کند. طالبان با داعش اختلاف دارند و به صورت فعال با این گروه در جنگ اند؛ اما این موضوع هم باعث ایجاد تغییری در رابطهی آنها با القاعده نشده است. پس هرچند خودِ طالبان دست به اعمال تروریستی نخواهند زد؛ اما رابطهی شان با القاعده را نیز از بین نمیبرند. انتقام ایالات متحده از حادثهی ۱۱ سپتامبر، به اندازهی کافی باعث پشیمان شدن آنها نشده؛ یکی از دلایلش این است که این گروه باور دارد ایالات متحده را شکست داده است. طالبان فکر میکنند که این آنها هستند که به ما درس داده اند. در واقع، تعهد طالبان در گفتوگوهای دوحه مبنی بر جلوگیری از حمله بر دیگر کشورها با استفاده از خاک افغانستان، همان اطمینانی است که ملاعمر قبل از ۲۰۰۱ داده بود که میگفت اسامه بن لادن آسیبی به جهان بیرون نمیرساند.
با چنین تعاریفی، در صورت خروج کامل نیروهای امریکایی، هیچ رییسجمهور امریکا نمیتواند انتظار نداشته باشد که از خاک افغانستان بر امریکا حمله نشود، بلکه به دنبال راههای دیگری برای مقابله با آن خواهد بود؛ مثلاً با تعقیب ردپایی سبکتر یا انجام عملیاتی از حوزهی خلیج، پاکستان، قطر یا از طریق هواپیماهای نظامی؛ اما منافع پایه تغییری نخواهد کرد. در هر کدام از این آلترناتیوها، ایالات متحده همچنان در جنگ افغانستان دخیل خواهد بود.
آیا نیاز است که ایالات متحده اهمیتی بدهد؟
این که نمیتوان حمله بر امریکا را از لیست انتظارها خط زد، به معنای این نیست که حتما باید در افغانستان بمانیم. از کجا میفهمیم که جهت جلوگیری از حملات، سالانه میلیاردها دالر برای هزینههای عملیاتی و زخمیان ما خرج میشود؟ متغیرهای کلیدی در مورد این که رییسجمهور بخواهد این تصمیم را سبک و سنگین کند، مشخص نیست و احتمالا نامشخص باقی خواهد ماند. یک حمله چه قدر زود میتواند اتفاق بیفتد؟ آیا دخالتهای محدود (مثل حملهی هوایی بر یکی از پایگاههای القاعده) کافی است؟ جواب این سؤالها خیلی موضوعی است؛ چون نیاز به نگاه دور و دراز و چندسالهای به آینده و در شرایط متفاوتتر از امروز دارد. این که چه کار کنیم، به صورت مداوم، بیشتر از سند و مدرک، بستگی به نقطه نظر و ریسکپذیری دارد.
تصور این که رییسجمهور تصمیم به ماندن بگیرد، آسان است. حتا امکان کمی از حملات گسترده، یک ریسک سیاسی است که پذیرفتنی نیست. تجربهی خروج از عراق و ظهور داعش پس از آن، ما را از تصور این که تروریستها دیگر تحرکی ندارند، بر حذر میدارد. هر چند منتقدین بر این باورند که افغانستان تنها یکی از پناهگاههای تروریستها علیه ایالات متحده بوده و شایستهی توجه خاصی نیست؛ اما میتوان دلیل آورد که چون افغانستان به خانهی جهاد مشهور است، این کشور میتواند عامل الهامبخشی برای سربازگیری و جذب جنگجویان خارجی باشد. افزون بر این، بدون وجود حکومت، تروریستها طوری به شهرها و منابع دسترسی خواهند داشت که در یمن، سومالیا و دیگر پناهگاههای تروریستها، سابقه نداشته است. بدتر از این، در صورت انجام حملات هر چند کوچک تروریستی در ایالات متحده، مردم دچار پارانویا و نژادپرستی خواهند شد. مصرف میلیاردها دالر برای هزینههای عملیاتی، متصورا ارزش حفاظت از آزادیها را دارد.
در عین زمان، خروج هم میتواند کاملا منطقی باشد. چرا باید از صورت گرفتن حملهای نگران باشیم؟ ایالات متحده با تهدیدهای زیادی روبهرو است؛ اما تمام این تهدیدها در امنیت خلاصه نمیشوند. چرا باید این همه پول را صرف یک تهدید مشخص کنیم که زمان، گستره و میزان تکرار آن مشخص نیست؟ بهتر است این پولها در جای دیگری مصرف شود. در ضمن، ایالات متحده ملت برگشتپذیری است. امریکاییها به صورت روزانه تلفات انسانی میدهند و حملات تروریستیِ دورهای هم فرقی نمیکند. حتا امکان داشت که از سال ۲۰۰۱ تا کنون، ساختار دفاعی امریکا بهتر میشد و حملهای را منحرف میکرد. از این نقطه نظر، مصرف میلیاردها دالر در افغانستان، سیاست تجملگرایانه و پرهزینهای به شمار میرود که برای خطری غلو شده، خرج میشود.
در پایان، هیچ تهدیدی از سوی افغانستان به اندازهای روشن، بزرگ و فوری نیست که شایستهی حضور نامعین سربازان امریکایی باشد. بلکه تصمیم محول شده به رییسجمهور و مردم امریکا، در مورد هزینه و ریسکی است که میخواهند بپذیرند. رییسجمهور و مردم امریکا باید مشخص کنند که آیا یک تهدید تروریستی که زمان، اندازه و میزان تکرارش مشخص نیست، آن قدر نگرانکننده است که میلیاردها پول هزینه کرده و تلفات انسانی دهیم؟ ایالات متحده باید تصمیم بگیرد که قرار است بیمه شده باشد یا به مقاومتش ادامه دهد. باید توجه کرد، تا زمانی که تلفات ما، واکنشهای شدیدی را برمیانگیزد، گریختن از افغانستان نیز دشوارتر میشود. اگر میخواهیم از این کشور بیرون شویم، باید حساسیت خود را به حملات تروریستی تراژیک و قابل تحمل، ملایمتر کنیم. تنها ترسهای مان است که میگوید باید در افغانستان بمانیم.