وضعیت انسان‌ها در تورخم نگران‌کننده است

صبح کابل
وضعیت انسان‌ها در تورخم نگران‌کننده است

نویسنده: عصمت‌الله جعفری

به منظور شرکت در گفت‌وگوهای صلح سفیران جوان افغانستان و پاکستان از کابل به سمت بندر تورخم حرکت می­‌کنیم. پس از طی­‌ نمودن مسیر پر پیچ و خم و کوهستانی کابل-جلال‌­آباد و عبور از شهر زیبای ننگرهار همیشه بهار، وارد دره­ای نسبتا تنگی می­‌شویم که مملو از لاری­‌های باربری است. این اولین بار است که به پاکستان سفر می­‌کنم و نخستین مرتبه است که از مسیر بندر تورخم وارد پاکستان می­‌شوم. از دوستانم می­‌پرسم: کجا رسیدیم؟ چرا اینقدر اینجا بیروبار است؟

دوستم به شوخی می­‌گوید: هنوز اول عشق است. ما کم­کم وارد بندر تورخم می­‌شویم که همه روزه بیش از سه هزار انسان از این مرز عبور کرده، وارد پاکستان می­‌شوند. پس از اندی، وارد منطقه‌ی بسیار مزدخم می‌شویم و یکی از دوستان با اشاره می­‌گوید: جعفری، روی آن تپه‌­ها سیم‌­های خاردار را می­‌بینی؟ آن­ها توسط حکومت پاکستان کشیده شده اند و در واقع کمی آن طرف­تر سربازان مرزی پاکستان را خواهیم دید. در حین گفت‌وگو، راننده صدا می­‌زند: از اینجا باید پیاده بروید.

گرمای تورخم

از موتر پیاده می­‌شویم. هوا بسیار گرم است و ازدحام جمعیت وحشتناک. چند قدمی برمی­‌داریم که کودکان با حامل‌­های دست­داشته‌ی شان دور ما گرد می‌آیند. از ما می­‌خواهند که اگر مایل استیم بارهای مان را در بدل ۱۰-۲۰ افغانی تا خط مرزی پاکستان انتقال دهند. مسیری که حدودا ده پانزده دقیقه راه است. لباس­‌های مندرس کودکان به چرک و عرق آغوشته و ناراحت‌کننده‌ است که آن­ها به جای رفتن به مکتب، مجبورند در آن هوای طاقت­‌فرسا، مسیر بسیار شلوغ و در مقابل مبلغ بسیار ناچیز حمالی کنند. خوب، کمی پیش­تر می‌­رویم. مسؤول گروه، دعوت­نامه و پاسپورت­‌ها را به شعبه‌­ی سرحدی می­‌برد تا خروج ما تأیید شود. در این مدت، من وضعیت عابرین را مشاهده می­‌کنم.

پیرمردی را می­‌بینم که بیک بزرگی را برداشته، خودش را به زحمت و عرق‌ریزان از بین عابرین، لاری­‌ها و موترهای سواری به سمت راهرو مربوط به امور مرزی پاکستان حرکت ‌می‌­دهد. در آن سو بیماری در هوای گرم روی ولچر نشسته است و مردی دو بیک بزرگ بر دوشش، به زحمت بیمار را در سرک ناهموار و مزدحم انتقال می­‌دهد. پس از تأیید پاسپورت­ها و کمی حرکت، با جمعیت زیادی روبه‌رو می­‌شویم که از سوی سربازان مرزی پاکستان توسط چوب­ها به عقب هدایت می­‌شوند. جلوتر می­‌رویم تا دعوت­نامه را به سرباز مسؤول نشان دهیم و روند اخذ ورودی را تسهیل کنیم. پیرمردی را می‌بینم که به سرباز عذر می­‌کند: «من مریض دارم. او از شدت تشنگی به نفس زدن افتاده است. لطفا بگذار زودتر به مکان انتظار برسیم.» سرباز با لحن خشن به او اخطار می­کند که اگر باز نگردی، با خشونت مواجه می­‌شوی.

مردی آن طرف روی چوکی نشسته که ظاهرا نظامی بلندرتبه است و به ما اشاره می­کند که جلو برویم. ما می­‌رویم و پس از بررسی ویزاها، وارد راهرو تنگ، پوشیده و بسیار گرم می‌­شویم که تراکم جمعیت فرصت نفس­‌کشیدن را از ما می­‌گیرد. بوی عرق فضا را غیرقابل تحمل کرده است و متأسفانه هیچ راهی برای تبادل هوا نیز دیده نمی­شود. در این راهرو دو مشکل جدی مشاهده می­شود: ۱) در راهرو فوق، هیچ تفکیک مبتنی بر نیاز میان عابرین قابل رویت نیست. به تعبیری، پیر، جوان، زن، مرد، بیمار و … با بیک و وسایل شان یکجا حرکت می­‌کنند. همه با هم فشرده می­‌شوند؛ طوری­ که اگر کسی زمین بیفتد به احتمال بسیار زیاد زیر پای جمعیت لگدمال خواهد شد.

در واقع، عرض این راهرو به سختی به یک و نیم متر می­‌رسد. ۲) در این راهرو هیچ مسیری برای تصفیه‌ی هوا به جز درهای ورودی و خروجی دیده نمی­‌شود. این وضعیت باعث می­شود افراد ضعیف از شدت گرما دچار بی­هوشی شوند. به عنوان نمونه، من به جلو نگاه می­کردم. صدای ضعیفی از پشت سرم شنیدم. سرم را برگرداندم پیرزنی را دیدم که از تمام صورتش عرق مانند آب سرازیر است و با صدای بسیار ضعیف عذر می­‌کند که یک چکه آب برایش داده شود. کسی هم آب ندارد. من صورتم را به جلو بر­گرداندم. ناگهان سروصدا بلند شد. برگشتم. دیدم که آن زن بی­هوش شده است. متأسفانه تراکم جمعیت به حدی زیاد بود که امکان انتقال آن زن به یک جای مناسب تقریبا وجود نداشت. کمی پیش­تر رفتیم. چشمم به مریضی افتاد که از شدت گرما مثل جوجه‌ی گنجشگ نفس‌نفس می­زد. به طور خلاصه، وضعیت در تورخم بسیار نگران­کننده است.

پایان

بر اساس مشاهدات، لازم است در کنار توجه به وسعت­‌بخشیدن بندر، اقدام جدی در راستای بهبود راهروهای انتظار صورت بگیرد. به طور نمونه، حداقل می­‌شود چندین راهرو برای گروه‌­های مختلف از عابرین ایجاد شود؛ طوری ­که زنان و کودکان، کهن‌سالان، کسانی ­که بار سنگینی بر دوش دارند، بیماران و جوانان از راهروهای مجزا و مختص استفاده کنند تا این­گونه هم از تراکم جمعیت کاسته شود و هم افراد آسیب­پذیر به خطر نیفتند. ضمنا، در این بندر ظاهراً هیچ توجهی به وضعیت معلولین صورت نگرفته است. هرچند ما این نگرانی‌­ها را در ملاقات مان با سفیر افغانستان در پاکستان شریک ساختیم؛ اما لازم است که افکار عمومی و کارگزاران در کشور نیز به این وضعیت توجه جدی کنند.