فاطمه حسینی، متولد تهران است که انجنیری صنایع و عکاسی را در دانشگاه تهران خوانده است. او، یک و نیم سال است به کابل برگشته و در کنار کار هنری، مشغول تدریس در دانشگاه کابل است. فاطمه در نمایشگاههای زیادی در افغانستان، ایران و کشورهای دیگر اشتراک و عکسهایش را به نمایش گذاشته است. او، در افغانستان، دنبال گرفتن عکس برای کتابی است که روی دست دارد.
صبح کابل: چه شد که دنبال عکاسی رفتید؟
فاطمه حسینی: پیش از دانشگاه من نقاشی میکشیدم در چارده و پانزدهسالگی، می خواستم هنر را به حیث یک سرگرمی به پیش ببرم؛ اما زمانی که انجنیری را شروع کردم در جریان درسها فهمیدم که من یک هنرمند استم تا مهندس و … روی همین دلیل دانشگاه را نمیه رها کردم.
در آن زمان یک اسکالرشیب عکاسی در دانشگاه تهران را پیدا کردم و لیسانس عکاسی را آنجا خواندم. از پیش هم عکاسی میکردم نه خیلی جدی؛ اما زمانی که تحصیلاتم اکادمیک شد، عکاسی را جدیتر گرفتم.
صبح کابل: در عکاسی بیشتر دنبال چی بودید؟
فاطمه حسینی: همیشه سرعت را خوش دارم و سرعت بخشیدن به چیزی برایم لذت میدهد. نقاشی میکشیدم حس میکردم آن حسی که دارم را نتوانم در بلندمدت ارائه کنم؛ اما در عکاسی سریع میتوانستم پیامم را به دیگران برسانم. سخن دیگر این که همیشه تصویر برای من حرف بیشتر برای گفتن دارد تا متن؛ شاید ذهن تصویریام فعالتر است که دنبال عکس رفته است. سه موضوع همیشه در کارهایم بوده است؛ هویت، مهاجرت و جنسیت.
این سه آیتیم روی کارهایم خیلی تأثیرگذار بوده است این که من از جنیستم همیشه قصاوت شدهام. هویت همشه برایم گنگ بوده است. و همین طور من در مهاجرت زاده و بزرگ شده و پس از بیست سال و اندی به سرزمین پدریام برگشته ام؛ روی همین دلیل معلق بودن میان دو هویت برایم جذاب بوده که من بیشتر کدام یک از این ها استم. شاید من هنوز هم نخواهم خودم را افغان حس کنم. در فرهنگی که من کلان شدهام خیلی از هویت افغان بودنم دور است.
مهاجرت هم به نوعی چون پدر و مادرم مهاجر بوده اند و روی این دلیل من همیشه به مهاجرت فکر کردهام. در جاهای مختلفی که سفر و زندگی کردهام، برایم حس مهاجرت را جالب ساخته است.
بعد بحث جنیست؛ بیشتر تمرکز من در مجموعههایم زنانگی بوده است و بحث حضور یک زن در خاور میانه در دنیا و اگر کوچکتر کنیم در افغانستان برایم بسیار جالب بوده است. این که منحیث یک زن افغان چه حسی داشته میتوانم و منحیث یک زن با هویت دیگر.
صبح کابل: چقدر توانستید تا هنوز این دغدغههای ذهنی تا را بیرون بدهید؟
فاطمه حسینی: من در قسمت زنانگی یا جنسیت خیلی خوب توانستم نمایش بدهم. کانسیپت دیگری که در کارهایم خیلی مهم است این بود که من در هر نمایشگاهی که دعوت میشدم و هر جایی که میرفتم، هویت و جنسیتم برای شان خیلی مهم بود. عکسهایی که من از برقع و از حضور ضعیف زنان در جامعه گرفته بودم بیشتر به چشم شان می خورد؛ اما من خواستم به این فکر کنم که زن افغان تنها یک زن برقعپوش نیست. درمجموعهی جدیدم، به نحوی زن افغان را از برقع بیرون کشیده و زیباییها و پرترههای پنهان آن را که یک غیر افغانی آن را ندیده است، نشان می دهد.
صبح کابل: این دوگانگی ذهنی روی عکاسی تان چقدر نقش داشت؟
فاطمه حسینی: مجموعهی جدیدم، برقع پشت فرمان رانندگی است که پس از رفتن به تهران آن را کار کردم. برای من در پایتختی مثل تهران زندگی کردن گذشته از همه چیزش یک سری آزادیها و ظرافتهای زنانهای را دارد که هیچ گاه نیاز به پنهان کردن آن نداری و نسبتا آزادی.
اما زمانی که به افغانستان برای اولین بار در ۲۰۱۳ آمدم، دیدم که تو ناچاری تمام آن ظرافتها و زنانگی هایت را باید به نحوی پنهان کنی. فکر میکردم این برایم خیلی تفاوت ایجاد کرد؛ اما این که بگویم من آنجا تولد شدهام و حالا این جا استم، این برایم بحران هویت را در پی داشته که در مجموعهام نیز انعکاس داشته است.
صبح کابل: چه برنامههایی را در کابل دنبال میکنی؟
فاطمه حسینی: فعلا در دانشکدهی هنرها، دانشجویان خوبی دارم که برنامههایی را با آنان پیش میبرم و کار کردن برای دانشگاه کابل و جان بخشیدن به این دانشکده برایم خیلی مهم است.
دیگر این که من روی فوتو بوکم کار میکنم. عکاسی کردن در خیابانهای کابل و در جاهای مختلف افغانستان هر کدام برای من یک چپتر و یا یک فصل نو است؛ چون من فکر نمیکردم که روزی بتوانم در این جاها بروم و عکاسی کنم.
برنامههای زیادی داشتهام مثل ورکشاپها، گفتوگوها و نمایشگاهها در سفارتخانهها و جاهای مختلف که جدیدترین آن در ارگ هرات بود در ۲۵ نوامبر. قبل از آن هم در سفارت چین و کانادا بود که پس از آن در پکن نیز جدیدترین نمایشگاهم بود.
صبح کابل: از وضعیت شاگردان در دانشکدهی هنرها بگو؛ چقدر برای فراگرفتن هنر آمده اند؟
فاطمه حسنی: از صد در صد دانشجویان، شاید پنجاه درصد شان به گونهی جدی درس میخوانند، جدی عکس میگیرند و کارهای فوقالعادهای تولید میکنند؛ اما عدهای تنها برای تمام کردن دورهی آموزشی و گرفتن سند لیسانس آنجا آمده اند.
صبح کابل: واکنش مردم با عکاسی شما بیرون از دانشگاه چگونه است؟
فاطمه حسینی: واکنش مردم در تناقص و جالب است. شماری همکاری میکنند و کوشش میکنند زمینهی عکاسیام را فراهم کنند؛ اما هستند شماری که همواره پرزهپرانی میکنند و این کار در همه گوشههای کابل چه در شهرنو و چه در مندوی جریان یکسان است. گاهی مدلم اذیت شده است و وقت عکاسیام را گرفته اند. اما باز هم هستند عدهای که برای مان چای میآورند و همکاری میکنند.
صبح کابل: بیشتر استدیویی عکاسی میکنید و یا هر چه خوش تان آمد؟
فاطمه حسینی: ژانر اصلی کارم، ستیج فوتوگرافی است که من بیشتر به عنوان کارگردان عکس کار میکنم تا عکاس محض. بیشتر مجموعههای من مستند نیست، بلکه چیدمان است. من دوست دارم آنچه در تخیلاتم هست را عکس بگیرم.
مثلا به گونهی نورمال تو نمیتوانی یک خانم افغان را که چادری به سر داشته باشد و دنبوره بزند در کوچهی انتیکفروشی شهر نو ببینی؛ اما من این کار را کردهام. مثلا کوچهی کاهفروشی یکی از فوتوژنیکترین منطقههای شهر کابل است؛ اما در آن هیچ خانمی را نمیتوانید ببیند. اگر هم ببینید، با چادری است. من دوست داشتم عکس یک خانم را با پرنده از این کوچه بگیرم؛ روی این دلیل باید مدلم را میبردم برای گرفتن چنین عکسی.
صبح کابل: شما برای این کار تان آیا به اجازهی حکومتی، مثلا حوزهی امنیتی مربوط نیازمند استید یا خیر؟
فاطمه حسینی: اگر در جامعه عکاسی بکنی حتما باید اجازهنامه داشته باشی؛ اما تنها کارت دانشگاه دارم که اگر پولیس و یا کسی از من بخواهد، میگویم که من اینجا کار میکنم.
صبح کابل: از جشنوارههای بین المللیای که شرکت کردهاید بگویید؟
فاطمه حسینی: من در نمایشگاههای مختلفی شرکت کردهام؛ در امریکا، اروپا و در آسیا. جدیدتررین آن نمایشگاه انفرادی در پکن بود و پیش از آن هم در آلبانیا و در ژنیوا.
صبح کابل: در مورد نمایشگاه انفرادی تان بگویید؟
فاطمه حسینی: راستش پیش از آن در سفارت چین برگزارشد و بازتاب خوبی داشت و از طریق بنیادی از بانوی اول گذشتهی چین دعوت شدم که نمایشگاه انفرادیام را آنجا داشته باشم.
سفر عکاسی من از ۲۰۱۵ تا به حال و کانسیپت کارهایم در مورد زن افغان در آنجا نمایش داده شد. برای شان بسیار جالب بود؛ چون تصور قبلی شان از زن افغان را دچار پرسش کرد.
من پنج مجموعهی اکواریوم را برده بودم که پس از ۲۰۱۵ عکاسی شده بود که هر کدام چهرههای مختلفی از زنان افغان بود که در جاهای مختلف عکاسی شده بود.
صبح کابل: در کدام ولایتهای افغانستان برای عکاسی رفته اید؟
فاطمه حسینی: بامیان، هرات، سمنگان و ننگرهار رفتهام. حالا کتاب عکسم روی همین مجموعه است که باید در پنج ولایت بروم و بیشتر روی پرترههای زنان افغان است.
صبح کابل: از کتاب عکس تان بگویید؟
فاطمه حسینی: کتاب عکسم بر میگردد به مجموعهی آخرم که مرواریدی در صدف یا زیبایی در جنگ است، این کتاب شامل پرترههای زنان آفغان است؛ عکسهایی است که تا هنوز از زن افغان دیده نشده است. من در این عکسها توجه به این دارم که بتوانم اصل فرهنگ و طرز پوشش زنان افغانستان را با توجه به خصوصیات جغرافیایی که در آن زندگی میکنند را به نمایش بگذارم. یک زن پشتون را همان طور که هست نشان بدهم. یک زن هزاره را هم با خصوصیات خودش و همچنین زن تاجیک و زن اوزبیک را.
صبح کابل: شخصیتها یا بهتر بگویم سوژههای این عکسهایت چه زنانی خواهند بود؟
فاطمه حسینی: من به سوژههای عکسهایم از مدتها است که فکر میکنم. سوژههای عکسهایم را تصمیم دارم از دو دسته انتخاب کنم. بعضی از سوژههایم را با خودم میبرم و شمار دیگر از این زنان همان زنهای اصیل منطقهی شان استند که اگر اجازه داشته باشند، دوست دارم از زنان اصیل افغانستان برای سوژههایم استفاده کنم. این اصالت سرزمین من است و حفظش برایم مهم است؛ اما همیشه آن چیزی که فکر میکنی، نمیتواند راه حل نهایی باشد و من خودم را آمادهی تغییر در هر شرایطی ساختهام.
صبح کابل: تا چه حد به این اصالت بومی زنان باور دارید و فکر نمیکنید برای شما و سوژههای تان سخت باشد که به مناطق مختلف بروید و بتوانید پروژهی تان را به اجرا در بیاورید؟
فاطمه حسینی: میدانم شاید در واقع کمی دشوار باشد؛ اما من با خودم فکر کردم که اگر بتوانم چه ایرادی دارد تا زنان افغانستان را با کمی جابهجایی این اصالتها در عکاسی با همدیگر بیشتر آشنا کنم. من باید این طور عکاسی خودم را ادامه بدهم که زن پشتون را تنها به مناطق پشتوننشین ببرم و زن هزاره را به ولایات مرکزی و همین طور اوزبیک یا تاجیک را؛ اما در واقع من اگر سوژههایم بپذیرند، به دنبال یک نوآوری استم تا بتوانم مکانها را با اصالتها جابهجا کنم و بتوانم زن پشتون را با همان اصالتش به بامیان بیاورم و زن هزاره را ببرم در دل مناطق پشتون و هیچ خطری هم ما را تهدید نکند.
هنر نیاز به کشف دارد. کشف؛ یعنی تغییر و کوچکترین تفاوت در شیوهی نگرش به هنر میتواند به یک اثر هنری کمک کند تا بهتر دیده شود. هنر میتواند همهی فاصلهها را به هم نزدیک کند.
من از بحث قومی خوشم نمیآید؛ اما در افغانستان مردمان به گونهای عادت کرده اند همه چیز را به قومیت ربط بدهند؛ مثلا من به نمایشگاه عکس در آلبانی رفتم و آن جا یکی از لباسهای سنتی افغانستان را که قوم کوچی مان میپوشد؛ را پوشیدم اما حتا همانجا هم من مورد انتقاد قرار گرفتم و خیلیها من را مؤاخذه میکردند. من اگر کلاه اوزبیکی پوشیدم مورد ملامت قرار گرفتم، اگر کلاه پکول پوشیدم هم همین جامعهی هنری مان بر من تاختند و من را منع میکردند. متأسفانه در جامعهی هنری و هنرمندان هنوز گرایش قومی دیده میشود که این موضوع فاجعه میتواند باشد.
صبح کابل: حرف از کلاه آوردید، چرا کلاه و آن هم پکول که بیشتر استفادهی مردانه در افغانستان دارد؟ به دنبال چه بودید، نشان دادن تفاوت جنسیتی یا کدام تفاوت دیگر؟
فاطمه حسینی: در جامعهی افغانستان تفاوت جنسیتی وجود دارد و زن به مرد نگاه ناآشنا و مرد به زن هم همین نگاه را دارد؛ انگار این دو جنسیت همدیگر را خوب نمیشناسند؛ اما من دنبال این تفاوت نبودم. من روی عکاسی زنان کار میکردم و هم نمیتوانستم سوژههایم را تغییر بدهم؛ اما کلاه پکول تنها برای مردان نیست و در لسآنجلس هم من دیدهام که یک برند جهانی است که کلاه پکول را بر سر زنان هم میپوشاند و این اشکالی ندارد. من حتا در افغانستان هم کلاه پکول با رنگهای مختلف را دیدهام که بیشتر این رنگها با تمایلات زنانه انتخاب شده بودند.
در عکسهایم این کار را انجام دادم که لنگی و یا پکول را به سوژههایم پوشاندهام. به نظرم لنگی و پکول تنها برای مردان نیست و گاهی زنان برای موارد خاص هم میتوانند بپوشند؛ اما در افغانستان تا امروز مرسوم این بوده که لنگی و پکول را مردها استفاده کردند.
صبح کابل: در عکسهای شما بیشتر تمرکز تان در جنسیت بر چه چیزی بوده؟
فاطمه حسینی: من بیشتر روی زنانگی و زیبایی شان کار میکنم. من اعتقادی به تفاوت جنسیتی ندارم؛ اما هر چند اصل کار من هم روی زنان است. بیشتر به چهرهها و زیبایی زنان افغانستان در کارهایم تمرکز دارم که تا حالا دیده نشده اند یا کمتر دیده شده اند و این برای قبول کردن هویت زنان افغانستان خواهد بود.
صبح کابل: از وضعیت عکاسی و عکاسان بگو؟ کسی استی که از فضای ایران وارد افغانستان شدی چه تفاوتهایی را حس کردی؟
فاطمه حسینی: در ژانر خودم، خیلی کمتر عکاسی وجود دارد که در بخش فوتوگرافی فعالیت کند و بیشتر عکاسان افغانستان افرادی استند که در بخش عکس خبری یا مستند کار میکنند؛ چون این جا کشوری است که بیشتر خبر در جریان است تا موضوعات دیگر هنری و به همین خاطر، بخش آرتیستیکی کمتر مورد توجه من بود؛ اما در این اواخر از سال ۲۰۱۳ کمی تغییرات به وجود آمده است و من شاهد حضور عکاسانی که میخواهند متفاوت کار کنند، استم. در واقع هنوز بحث پروژهای یا بازاری بودن عکاسی در میان عکاسان وجود دارد و بیشتر عکاسان به پول فکر میکنند تا هنر عکاسی.
صبح کابل: در افغانستان هنر با خودش پولی ندارد، از شما چطور؟
فاطمه حسینی: در افغانستان متأسفانه بحث هنری و تکنیکال وجود ندارد که کسی بخواهد با فروش اثر هنریاش به پول برسد. همین مورد سبب شده است که عکاسان ما نمیتوانند به نمایشگاههای جهانی بروند و بیشتر به جنبهی بازاری عکاسی مشغول شدند.
ولی من تلاش کردم که بتوانم عکسهایم را بیرون از افغانستان هم ببرم. درست است این نوع عکاسی در داخل افغانستان بازاری ندارد؛ اما در بیرون از افغانستان گالریها و افرادی هستند که به دنبال این نوع عکسها از داخل افغانستان استند. ما در افغانستان گالری جدی نداریم که هنر عکاسان ما را به نمایش بگذارند.
صبح کابل: تا حال توانستی عکسی از کارهایت را بفروشی؟
فاطمه حسینی: بله در بیرون از افغانستان، گالریها و نمایشگاههایی را که برگزار کردم، توانستم چند اثرم را به فروش برسانم؛ اما تنها این راه، نمیتواند راه درآمدم برای زندگی باشد و به تنهایی از این راه امکان ندارد و آن هم در افغانستان.
صبح کابل: تفاوت کار را از تهران تا کابل بگو؟
فاطمه حسینی: فضای هنری ایران بسیار پُربار و جدی است که هر هنرمندی را شگفتزده میکند و اگر به تاریخ هنر عکاسی نگاهی بیندازیم، ایران تاریخ غنامندی را نسبت به ما و دیگر کشورهای آسیایی دارد که این کشور را در رتبهی اول هنر عکاسی آسیا قرار میدهد. به هر حال با این وضعیت هر چند ما دو کشور همسایه و نزدیک به هم استیم؛ اما تفاوت افغانستان با ایران به مانند زمین و آسمان است.
صبح کابل: از مهاجرت بگویید؟
فاطمه حسینی: به نظر من همه چیز به خود آدمها بستگی دارد که در مهاجرت چگونه با تبعیض کنار میآید. فاشیزم نژادی در تمام جهان وجود دارد و نه تنها در ایران. من کارنامهی هنری خود را مدیون به مهاجرت استم و به من کمک کرد که مسیر هنری خود را پیدا کردم.
صبح کابل: از جایزههایی بگویید که تا حالا در هنر عکاسی به دست آوردید؟
فاطمه حسینی: من در چندین مسابقه جزو فینالیستها انتخاب شدم؛ اما تنها یک بار توانستم در تهران جایزهی عکس پرترهی سال ۲۰۱۵ را از خود کنم.
صبح کابل: عکاسی چقدر در روایت زندگی افغانستان میتواند کار کند؟
فاطمه حسینی: به نطر من هنر کلا زبانی است که بدون سیاست و جبههی خاصی حرف میزند و این خودش میتواند حرف مهمی باشد. در بخش عکاسی هم باید بگویم که هنر عکس با سرعتی که در بیان واقعیت دارد میتواند تأثیرگذاری جدیای را داشته باشد و باید به آن توجه بیشتر داشت.
صبح کابل: چقدر در عکسهای افغانستان این روایت را دیدید؟
فاطمه حسینی: هر کسی اگر بیرون از افغانستان زندگی کند در عکسهای افغانستان نمیتواند جز جنگ و فقر چیز دیگری ببیند و وقتی من به شخصه در صفحهای که در شبکههای اجتماعی دارم عکسهای متفاوتی را نشر میکنم، خیلی از دوستانم در ایران و خارج از افغانستان واکنشهای هیجانانگیزی را نشان میدهند. در مواردی حتا باور شان نمیآید که این عکسها از افغانستان گرفته شده است.
صبح کابل: در حرفهایت گفتی زمانی که برای عکاسی میروی با خود سوژههایت را میبری، نمیشود در همین کابل صحنهآرایی کنی و عکسهایت را بگیری؟
فاطمه حسینی: نه نمیشود؛ چون من در کتاب عکس خود اصول این را گذاشته ام که در پشت سر سوژههایم در عکسها، نمادی از همان شهرها وجود داشته باشد که اصالت با هنر در هم آمیزد.
صبح کابل: شما آیا در حضور تان در ولایتهای مختلف تفاوتی را بین مردمان شهرنشین و روستانشین حس کردید و این تفاوت چه میزان در عکسهای تان تأثیر داشت؟
فاطمه حسینی: طبیعی است هر چه از شهر دور و به روستا نزدیک شوی، شاهد این خواهی بود که مردمان روستا صمیمیت خاصی را با تو برقرار میکنند و این صمیمیت به کسی که به دنبال کار هنری آمده است، آرامش میدهد. بدون شک اثر هنری تان هم بیتأثیر از این آرامش نخواهد بود.