همبستگی مجاهدین؛ برای مبارزات انتخاباتی یا مبارزه با انتخابات؟

حسن ابراهیمی
همبستگی مجاهدین؛ برای مبارزات انتخاباتی یا مبارزه با انتخابات؟

برای شناختن افراد، راه‌های بسیاری وجود دارد؛ از جمله، باید به آن‌سری از رفتارها و گفتارها‌یی رو کرد که آنان ناخواسته و یا هم از روی الگوبرداری از یک تیپ مشخص، دست به انجام و گفتن آن می‌زنند. از دید بسیاری، این دو مشخصه‌ی رفتاری و گفتاری، از مشخصه‌های عام و همه‌‌ جانبه است. بدین لحاظ، اکثر روان‌شناسان نیز، سعی می‌کنند از این دو، به عنوان زمینه‌ی تحقیق، برای رسیدن به فرضیه‌های شان استفاده کنند.

شناخت افراد سیاسی نیز می‌تواند شامل این بخش‌بندی از مشخصه‌ها باشد؛ اما از آن‌ جایی که در رفتار و گفتار سیاسی، نکته‌ای شبیه به «نقطه‌ی فریب» وجود دارد، نمی‌توانیم به آن اطمینانی که مشخصه‌های یادشده را به افراد دیگر در جامعه تعمیم می‌دهیم، به این طیف کم‌نفوس اجتماع نیز تعمیم بدهیم.

پس برای روشن‌تر کردن چگونگی مشخصه‌های رفتاری و گفتاری ناخود‌آگاهانه و الگوبردارانه، باید به ذکر مثالی از رفتار و گفتار سیاست‌باز مشخصی، اتکا کنم. البته این کار صرفا برای به کاربردن نظری مشخصه‌های یاد شده، در بعد عملی نیست؛ قصد من از شرحِ این دو راه‌شیوه، بیشتر به دلیل شناساندن، سیاست‌بازانی است که ایده‌ی جهادی را در نظام جمهوری تعقیب می‌کنند.

حالا، شاید فکر کنید بحث مان وارد مبحث تازه‌ای شده است؛ اما شناخت جامعه‌ی افغانستان از افراد جهادی، آن‌ چنانی که باید باشد نیست و باید راه‌شیوه‌ای برای درک رفتارها و گفتارهای سیاسی این تیپ از سیاسیون داشته باشیم.

چندی پیش، با فروپاشی تیم انتخاباتی «صلح و اعتدال»، بخشی از این تیم که تحت نظر اقای محمد محقق از رهبران حزب وحدت بود، به تیم دیگری به نام «ثبات و هم‌گرایی» به رهبری داکتر عبدالله عبدالله، نامزد پیشنهادی و مورد حمایت حزب جمعیت اسلامی پیوست. با پیوستن این بخش از «صلح و اعتدال» به «ثبات و هم‌گرایی»، شکلی از اتحاد رهبران جهادی به وجود آمد که خیلی شبیه به موضع‌گیری‌های ایدیولوژیک دوران جهاد است.

این شباهت، نه صرفا از راه چینش‌ جهادی این تیم، بلکه با تحلیل سخنان و گرایش فکری افراد عضو تیم یادشده به وجود آمده است؛ مباحثی که اعضای تیم ثبات و هم‌گرایی در سخنرانی‌های شان به آن اشاره کرده ‌اند، شامل اولویت بخشیدن به صلح و نادیده‌ گرفتن انتخابات، مذاکره‌ی حزبی و نامشروع با طالبان، اعتقاد به حکومت مؤقت و… بوده است.

به طور مثال؛ چند روز پیش، کریم خلیلی، در سخنرانی‌ای گفته بود که اگر حکومت بخواهد صرفا از آدرس ارگ ریاست‌جمهوری با طالبان به میز گفت‌وگو بنشیند، احزاب افغانستان (که اکثرا احزاب جهادی استند)، به طور مستقیم و از آدرس شخصی با طالبان مذاکره خواهند کرد. همچنان داکتر عبدالله عبدالله رهبر این تیم، در مصاحبه با طلوع‌نیوز و همین ‌طور در یکی از سخنرانی‌هایش گفته است که به صلح بیشتر از انتخابات اولویت خواهد داد.

محمد محقق، با این که جدایی و از هم‌پاشی تیم صلح و اعتدال را که قبلا مورد حمایت خود قرار داده بود، عدم تعهد حنیف اتمر به برگزاری انتخابات گفته بود، هنوز در برابر این سخنان هم‌تیمی‌های جدید خودش، حرفی نزده است. البته سکوت او خود بیان‌گر اعتقاد جدید او است و بدون شک او نیز با سخنان عبدالله عبدالله و کریم خلیلی، موافق است.

حالا با یادآوری این نکات، می‌خواهم از راه‌شیوه‌ی طرح‌شده در ابتدای این نوشته استفاده کنم و نشان بدهم که ریشه‌ی اصلی چنین سخنانی به کجا می‌رسد؛ یکی از بهترین راه‌ها برای شناخت واقعی جریان و ایده‌ای، شناخت ریشه‌ها است.

مجاهدین، در سال‌های اخیر، سعی کردند، از مقوله‌ی دینی‌ای که برای اکثر مسلمانان، به خصوص مردم افغانستان از تقدس بالایی برخوردار است، مقوله‌ای سیاسی بسازند. با این که باورها بر این است که نفس جهاد، امری سیاسی است؛ اما جهادی که در افغانستان به رهبری افراد حاضر صورت گرفت، بیشتر از جنبه‌ی سیاسی‌اش، به باورها واعتقادات قومی و تندرو‌های دینی شباهت داشت. جنگ‌هایی که بین احزابی با پسوندهای «اسلامی» در کشور در گرفت، با نگرش جهادی‌ای که باور به اتحاد و همبستگی دارد، هم‌خوانی نداشت. اسلام، با اتحاد و وحدت شروع می‌شود؛ اما حکومت مجاهدین تا پایه‌گذاری شد، به تفرق و نفاق دست زد. این را همه می‌دانیم که جنگ احزاب مدعی جهاد و باورهای اسلامی، سبب طولانی شدن اختلافات و ویرانی بنیادهای اقتصادی و فرهنگی در افغانستان شده است.

نظر به دو مؤلفه‌ی راه‌شیوه‌ای که طرح کردیم، این رفتار را رفتاری ناخد‌اگاهانه می‌پنداریم؛ زیرا بسیاری از افرادی که در برابر شوروی و حتا طالبان در زیر پرچم این احزاب مبارزه کردند و شهید شدند، باورهای راسخی به آزادی داشتند؛ اما این باورها، دیگر زنده نیستند و به شکل خیلی غریزی آزادی را با مرگ خود خریدند.

بعد از آنان و صد البته با نیروی درونی و غریزی آنان، رهبرانی باقی ماند که امروز بر سر حکومت و چگونگی تقسیم سیاسی آن دارند به وضعیت، سمت‌وسو می‌دهند. این افراد، در زمانی که امریکایی‌ها وارد خاک افغانستان شدند، فورا الگویی را به نام تفکر دموکراتیک انتخاب کردند و رفتار و گفتارهای سطحی را در این مورد رو‌برداشت کردند.

اما با پوشیدن کُرتی‌پتلون و نیکتایی یا این ‌طرف و آن ‌طرف بردن همسر خود، تفکر دموکراتیک نمی‌تواند شکل واقعی و تجربه‌شده‌ی خودش را به دست بیاورد.

شعارهایی که تیم جهادی‌های افغانستان (ثبات و هم‌گرایی) در رابطه به حفظ جمهوریت می‌داد نیز، شناسه‌ی خوبی برای فهم درست از بحث الگو‌برداری این افراد است؛ تا چندی قبل که طالبان به توافق نهایی با امریکایی‌ها نزدیک نشده بودند، بسیاری سعی می‌کردند از جمهوریت دفاع کنند؛ اما همین که احساس کردند وزنه به سمت طالبان سنگین شده، فورا تغییر جهت داده و گفتند که حاضرند انتخابات را قربانی صلح کنند.

تجمع افکار جهادی دوران جنگ‌های داخلی، بیان‌گر سقوط دیگری است که سال‌ها قبل تجربه شده است؛ رهبران جهادی افغانستان هیچ باوری به اتحاد ندارند؛ زیرا بارها شاهد فروپاشی ایتلاف‌های آنان بوده‌ ایم. سقوط حکومت مجاهدین که  بماند؛ زیرا یک مثال واضح و بی‌نیاز به توضیح است.

انتخابات افغانستان، دشمنان بیرونی و درونی زیادی دارد و حکومت افغانستان با این که بر برگزاری آن پافشاری می‌کند، هنوز هم نتوانسته است در برابر این دشمنان، پا به پَله‌ی دیگر یا آن روی دیگر نقشه‌ بگذارد. به نظر من، تلاش حکومت برای به دست گرفتن برنامه‌های گفت‌وگوی صلح با طالبان، یکی از ضروریات است. با این عمل می‌توان هر دو جریان را هدایت کرد و در هر دو جریان از سوی حکومت و نماینده‌ی رسمی مردم، وارد بازی شد.

پافشاری برای برگزاری انتخابات از این جهت ارجحیت دارد که افغانستان در وضعیت کنونی و برای حفظ ارزش‌های چندین‌ساله‌ای که با خون دل به دست آورده است، نیاز به نمایندگانی دارد که از موضع جمعی شان در برابر طالبان دفاع کنند. رهبران جهادی افغانستان، بارها نشان داده ‌‌اند که اراده‌ای برای این کار ندارند و باور به آنان اشتباهی است که می‌تواند بیشتر از این وضعیت را تخریب کند.

نزدیکی تفکر جهادی‌ها به گروه طالبان نیز یکی از بزرگ‌ترین خطر‌ها به شمار می‌رود. در واقع، این جهادی‌ها استند که سعی بیشتر را برای زمینه‌سازی ورود دوباره‌ی طالبان به افغانستان دارند. گفت‌وگوهای بین‌الافغانی صلح در مسکو، شروع مشروعیت‌بخشی به تروریستان طالب بود که بیشتر از سوی همین افراد صورت گرفت و اینک نیز، طرح مذاکره‌ی احزاب با طالبان، به عنوان بخش دوم همان پروسه به میدان رقابت‌های انتخاباتی کشیده شده است. در یک نگاه کلی اما دقیق، به راحتی می‌توان دید که تیم انتخاباتی جهادی‌ها (ثبات و هم‌گرایی) مبارزه‌ی انتخاباتی را به جنگ افراط‌گرایی و دموکراسی بدل کرده‌ است. این جنگ هرچند با طعم شیرین طنز از زبان محقق، عبدالله و خلیلی بیان می‌شود؛ اما آن بخش تلخ خودش را نیز به همراه دارد؛ بخشی که تلاش این گروه را برای کنار زدن اراده‌ی مردم (برگزاری انتخابات) نشان می‌دهد.

روشن است که جهادی‎‌ها باوری به مردم‌سالاری ندارند و در سال‌های اخیر نیز بیشترین سد را بر راه این جریان ایجاد کرده‌ اند؛ اما شناخت این افراد و رفتار و گفتار آنان، از اهمیتی برخوردار است که باید به آن بیشتر از پیش توجه نشان داد. جهادی‌ها، با این که در انتخابات از خود نامزد خاصی را معرفی کرده ‌اند؛ اما بیشترین تبلیغ موثر را در برابر انتخابات نیز همین افراد دارند.

با بررسی آخرین سخنرانی‌های رهبران این تیم، چیزی که بیشتر از همه به چشم می‌خورد، پرداختن به حکایت‌هایی برای تشبیه‌سازی‌های کنایه‌آمیز به رقیبان، هشدارهای غیر مسؤولانه به نفع طالبان، یادآوری از ناکامی‌ها و بی‌کفایتی‌ها در حکومت وحدت ملی که خود نیز شریک بوده ‌اند و… است. عدم انگیزه‌ی این تیم به ارائه‌ی برنامه‌ای برای آینده‌ی افغانستان، یعنی شومی جغدی که بر سر خانه‌ نشسته است.