اردوگاه‌های قدرت و تولید مسخ‌شدگی سیاسی در افغانستان

زاهد مصطفا
اردوگاه‌های قدرت و تولید مسخ‌شدگی سیاسی در افغانستان

مسخ‌شدگی، در افسانه‌های بشری، به فرایندی گفته می‌شود که فرد، به دلیل انجام مکرر یک عمل خوب یا بد، دچار دگردیسی شکلی می‌شود. اگر این دگردیسی، به شکلی بهتر از شکل قبلی فرد بینجامد، به معنای انجام عمل خوب از سوی فرد است و اگر شکل به‌وجودآمده، بدتر از قبل باشد، یعنی فرد دچار اشتباه‌ جبران‌ناپذیر و بزرگی شده است؛ اشتباهی که باعث شده شکل فرد نیز مانند عملش زشت شود. این برداشت از مسخ‌شدگی، بیش‌تر برداشت دینی-استوره‌ای است.
نوع دیگری از مسخ‌شدگی، نه تغییر شکل، بلکه تغییر ماهیت در فرد است؛ فرایندی که فرد دچار دگردیسی ماهیتی شده و از آن‌چه که هست، تبدیل به چیزی می‌شود که نه خودش و نه دیگران می‌توانند سر از ماهیت و شخصیت او درآورند. منظور این یادداشت، همین جنبه‌ای از مسخ‌شدگی است. در فرایند این دگردیسی، فرد، از اراده، عمل مستقل و ابراز نظر مخالف جریان، خالی و تبدیل می‌شود به وسیله یا بلندگویی که هر آن‌چه جو حاکم لازم ببیند، همان می‌کند؛ حتا در شرایطی که می‌فهمد، آن‌چه که می‌گوید، چیزی نیست که باید گفته شود.
این نوعی از مسخ‌شدگی، بیش‌تر دامن‌گیر افرادی می‌شود که دور منابع قدرت جمع می‌شوند و به میزان دید سنتی نسبت به قدرت، افراد بیش‌تری با درجه‌ی شدیدتری از مسخ‌شدگی را تحویل جامعه می‌دهد؛ افرادی که هیچ‌گونه نظر و موقف شخصی‌ای ندارند و هر آن‌چه ارباب قدرت را خوش بسازد، برای‌شان دارای منطق، قابل دفاع و مقدس است. شکل بومی‌ این نوع مسخ‌شدگی، بیش‌تر به برده‌ها می‌آید؛ برده‌هایی که توان فکر و عمل مستقل ندارند و بردگی را وضعیت مناسب، قراردادی و سرنوشت محتوم خود فکر می‌کنند.
در جهان امروز و کشورهایی که در آن مناسبات قدرت مدرن شده، دامنه‌ی مسخ‌شدگی افراد کاهش پیدا کرده و افرادی که در محور منابع قدرت می‌پلکند، شاید هرازگاهی به دنبال گذاشتن سرپوش به اشتباه‌های قدرت‌مندان باشند؛ اما این تلاش، در حدی نیست که خودشان را تابلو کنند و باعث تهوع دیگران شوند. در افغانستان اما، به دلیل حاکمیت مناسبات بومی در قدرت و یا گرایش مطلقه‌ی قدرت‌مندان بر استثمار زیردستان و امکانات ارتباطی‌ای که زمینه‌ی اظهارنظر همگان را فراهم کرده است، دامنه‌ی این مسخ‌شدگی گسترش یافته و افرادی که حول‌وحوش منابع قدرت می‌پلکند، آن‌قدر با اصرار و پشت‌کار خستگی‌ناپذیر به دنبال توجیه اشتباه‌های منابع قدرت استند که آدم به انسانیت و توان تشخیص آن‌ها از خوب و بد، شک می‌کند.
همه کسانی که در افغانستان به شیوه‌های مختلف به قدرت سیاسی و یا اقتصادی رسیده اند، بی‌شمار افرادی را از اقشار مختلف جامعه اجیر کرده اند تا به کمک آن‌ها، بتوانند عمل‌کردهای نادرست‌شان را توجیه و اگر اندک کار درستی انجام می‌دهند، تبلیغ و بزرگ‌نمایی کنند. این توجیه و بزرگ‌نمایی، به کمک شبکه‌های اجتماعی، در حدی گسترش پیدا کرده که آدم گاهی شاخ می‌کشد، چگونه حتا افرادی که توان تشخیص درست و نادرست را دارند، یک‌شبه تبدیل می‌شوند به کسانی که جز خلق تهوع جمعی، کار دیگری به پیش نمی‌برند.
اردوگاه ارگ ریاست‌جمهوری، به دلیل تراکم قدرت و عمل‌کرد اشتباه، خصوصا از روزی که اشرف‌غنی به قدرت رسیده، تبدیل شده به اردوگاه مسخ‌شدگان؛ اردوگاهی که هر فردی را با هر میزانی از آزادگی و توان تمیز، کافی‌ است به یکی از صندلی‌های آن بنشانید و دهانش را باز کنید تا رجزخوانی کند. موجودی به نام شاه‌حسین مرتضوی در اردوگاه ارگ را، شاید بتوان نمونه‌ی شاخصی از مسخ‌شدگی ماهیتی دانست؛ کسی که سال‌های اخیر، با تلاش خستگی‌ناپذیر، هر آن‌چه ارباب را خوش می‌سازد، تبلیغ می‌کند و با وجودی که تبدیل شده است به سوژه‌ی طنز مردم و تمام کسانی که به حرف‌هایش واکنش نشان می‌دهند، اخم در پیشانی نمی‌آورد و آن‌قدر با اعتمادبه‌نفس به دنبال توجیه اردوگاه ارگ است که آدم می‌ماند چگونه انسان تا این حد، دچار افول ماهیتی می‌شود.
من، دست‌کم طی یک دهه‌ی اخیر، جوانان زیادی را می‌شناسم که روزگاری، توان تشخیص خوب و بد را داشتند و با آزادگی کامل، نسبت به قضایا موضع‌گیری می‌کردند؛ اما همین افراد، زمانی که از جبر روزگار کار مناسبی نیافتند و خودشان را به منابع قدرت و خصوصا دولت نزدیک کردند تا شغلی دست‌وپا کنند، تبدیل شدند به کسانی که دیگر نه خودشان می‌توانند خود را بشناسند و نه دیگران که روزگاری آن‌ها را افرادی دارای توانایی تشخیص و اراده می‌شناختند.
عطش اشرف‌ غنی به اعمال قدرت مطلقه بر زیردستانش، بیش‌تر از هر چیزی طی یک دهه‌ی اخیر، افراد مسخ‌شده تحویل جامعه داده است؛ افرادی که توانایی دیدن هیچ اشتباه و عمل‌کرد نادرست دولت را ندارند و هر آن‌چه دولت و به خصوص اشرف ‌غنی اراده و عمل می‌کند، برای شان چون آیه‌های آسمانی، دارای تقدس و قابل دفاع است. تولید چنین افرادی در جامعه‌ای که نیاز به افرادی دارای توان تشخیص دارد، بُعدی از سیاست‌ورزی در افغانستان است که در حال رشد است و این رشد سرسام‌آور، به وضعیتی از زیست سیاسی و اجتماعی می‌انجامد که به نسل تازه به دوران رسیده، ناخودآگاه این را گوش‌زد می‌کند که راه رسیدن به قدرت و کار، تنها چاپلوسی و مسخ‌شدگی است و اگر چنین شیوه‌ای پیش گرفته نشود، امکان رسیدن به نام و نان میسر نیست.
فرهنگ بدی که اردوگاه‌های تولید مسخ‌شدگی به جا خواهند گذاشت، نه تنها اشتباه‌های فاحش امروز را سرپوش می‌گذارد؛ بلکه در درازمدت، باعث شکل‌گیری ناخودآگاه نسل‌های بعدی در این جو ایجاد شده می‌شود؛ جوی که در آن، افراد با چشم سر اشتباه‌های ارباب قدرت را می‌بینند؛ اما به دلیل وابستگی منافع به ارباب قدرت، تلاش می‌کنند آن را طوری ماست‌مالی کرده و خوب جلوه بدهند که انگار همه مثل آن‌ها، چشم و گوش‌شان پوشیده است و توان تمیزشان را از دست داده اند.
کافی‌ست، سری به صفحات اجتماعی بیش‌تر کسانی که در اردوگاه ارگ و دیگر اردوگاه‌های قدرت جمع شده اند، بزنید، تا با بی‌شماری از این مسخ‌شدگان روبه‌رو شوید؛ با کسانی که حتا در شرایطی که می‌توانستند سکوت اختیار کنند، دهان باز کرده اند و چیزی تحویل مردم و جامعه داده اند که باورش کمر آدم را می‌شکند؛ باور این که چگونه ممکن است، انسان در جهان امروز، به این حد از اراده و بینش مستقل خالی شده و دچار افول اراده، شخصیت و ماهیت انسانی شود.