جمهوری و دسته انتخاباتی صلح و اعتدال؛ تشکیلاتی که با تروجان‌ها فروپاشید

عبدالله سلاحی
جمهوری و دسته انتخاباتی صلح و اعتدال؛ تشکیلاتی که با تروجان‌ها فروپاشید

زمانی که حنیف‌ اتمر، دسته انتخاباتی خودش را تشکیل داد، بسیاری‌ها متوجه نشده بودند که او از سوی محمد اشرف‌غنی گماشته شده تا چنین دسته‌ای را ایجاد و رهبری کند. بعداً نیز کسی به آن نپرداخت و یکی از نیرنگ‌های ابداعی اتمر و غنی، این‌گونه از دید خارج ماند.
پس از شکست دسته انتخاباتی اتمر که یک شکست خودخواسته بود؛ بسیاری از سیاست‌مدارانی که می‌توانستند حریف خوبی در برابر غنی باشند، از صحنه مبارزات انتخاباتی و دخالت‌های سیاسی در روزهای حساس انتخابات، پس زده شدند. این یک نیرنگ بود و اتمر، ماموری که می‌بایست، افراد‌ از قبل انتخاب‌شده‌ای را به بهانه ساختن گروه اپوزیسیون، به دام اندازد.
با شکست «صلح و اعتدال» اتمر در ماموریتی که به‌عهده داشت پیروز شد. بسیار وارونه است؛ رهبری که برای شکست گروهش کار می‌کند.
شکست دسته انتخاباتی صلح و اعتدال را باید به‌عنوان یک ترفند سیاسی بررسی کرد. ترفندی که اشرف‌غنی بار بار از آن سود می‌برد و با برپایی هیاهوی سیاسی از بین بسیاری از سیاست‌مداران سنتی، برای خود و اهداف سیاسی خود، قدرت می‌آفریند.
برای این‌که بتوانیم، ترفند سیاسی اتمر را به‌عنوان نمونه و فعالیت‌های اخیر رییس‌جمهوری را به‌عنوان مسئله، مورد بررسی قرار بدهیم، نیاز است تا به یک‌سری از موارد دیگر نیز اشاره‌هایی داشته باشیم.
اشرف‌غنی گرایش فراوانی به شباهت دادن دوره ریاست جمهوری خود با حکومت داکتر نجیب‌الله دارد. زمانی حکومت نجیب درگیر با جریان‌های جهادی اسلامی در کشور بود که اساس شباهت دوره غنی را نیز می‌سازد؛ زیرا اکنون غنی نیز در آستانه‌ی تحویل حکومت به یک گروه اسلام‌گرا است. با شکست حکومت نجیب، جنگ داخلی آغاز شد و اشرف‌غنی که شباهت اساسی با آن زمان را یافته است، می‌گوید اگر او از قدرت کنار برود، جنگ شدیدی در افغانستان در می‌گیرد.
بی‌خود نیست که طالبان می‌گویند؛ اشرف‌غنی مانع اصلی صلح است. در واقع، اشرف‌غنی دارد زمینه‌سازی می‌کند و می‌خواهد، طوری رفتار کند که اگر حکومت او از بین رفت، جنگی در بگیرد که حکومت آینده را درگیر خود سازد.
روشن است که هر نوع حکومتی باید ابتدا با اداره موقت، شروع شده و خود را مستحکم بسازد. جنگی که غنی و یاران او صحبتش را می‌کنند، حکومت انتقالی را دوام خواهد داد و دشمنان تازه‌ای برای نیروهایی که در ارتش آینده می‌جنگند به وجود خواهد آورد.
یادآوری چنین موضوعی به این دلیل بود که روشن کنم، هدف اصلی حتا تغییر نظام نیست. هدف اصلی، تغییر نظم جنگ است. باید این را هم یادآور شوم که اشرف‌غنی از مدیران ارشد این طرح است.
شکست دسته صلح و اعتدال، روشن می‌کند که چطور ممکن است عضو یا رهبر گروهی، خود در برابر گروهش نقشه‌کشی کند. این ترفند، یک الگوی مشهور دارد: «اسپ تروجان یا تروآ».
ماجرای این اسپ، به زمانی برمی‌گردد که یونانی‌ها شهری را به نام «تروآ» محاصره کرده بودند؛ پس از محاصره‌ بی‌ثمر، یونانی‌ها پیکره‌ای عظیم از اسپ ساختند تا مردانی جنگ‌جو را درونش پنهان کنند. یونانی‌ها این‌طور نشان دادند که میدان را ترک کرده‌اند؛ یعنی در صورتی که شکست را می‌پذیرفتند چنین اسپی را برای شهری که باید ترکش می‌کردند، می‌ساختند. اهالی تروآ و مبارزان آن، اسپ را به‌عنوان نشان پیروزی به داخل شهر بردند. این‌گونه جنگ‌جویان پنهان یونانی از اسپ خارج شدند و دروازه‌های شهر را برای باقی ارتش یونانی که در تاریکی شب بازگشته بودند، گشودند.
نقش اشرف‌غنی در ماجرای تروجان، نقش نفوذی است. چیزی به‌سان کاری که اتمر در هنگام انتخابات قبلی انجام داد؛ با ورود میان مخالفان غنی، توانست راهی برای شکست آنان فراهم کند. باید بگویم که تروجان، نوعی از بدافزارها را نیز شامل می‌شود؛ بدافزارهایی که با نفوذ در کامپیوترها و ساختارهای امنیتی، آنان را از درون تخریب می‌کنند.
غنی خودش را دشمن سرسخت تغییر نظام و حکومت غیرانتخابی، نشان می‌دهد؛ اما آن‌چه انجام داده خلاف ادعای اوست. محمد اشرف‌‌غنی، خلیل‌زاد و طالبان، مثلث شومی است که سیاست مشخصی را دنبال می‌کند. اضلاع این مثلث، هرچند در نخست مرتبط به هم معلوم نمی‌شوند، اما سخت در ارتباط هستند.
یکی از راه مخالف مسلح و حتا تروریزم، یکی از راه سفیر صلح امریکا و دیگری نیز از راه مدافع قانون اساسی، گفت‌وگو و زدوخوردی را راه انداخته‌اند که بر اساس آن، مواضع مختلفی شکل بگیرد. البته مواضعی که بیشتر از همه، تحت کنترل خود آنان است. اکنون، کسانی که خواهان برپایی حکومت انتقالی هستند، تحت کنترل خلیل‌زادند. آنانی که طرفدار جمهوری هستند، در کنترل غنی و آن‌طرف عنصر اصلی تغییر، یعنی طالبان‌اند که آخرین ضربه را به‌عنوان لشکر مخفی وارد می‌کنند و با باز شدن درب‌ها وارد شهر خواهند شد.
از دور که ببینیم، این سه ضلع، برخلاف هم هستند و درست به نظر نمی‌رسد که هر سه در تشکیل یک مثلث سهم داشته باشند. وقتی نتیجه‌ی کار هرکدام را می‌سنجیم، قضیه طوری رو می‌شود که به ما می‌گوید، حکومتی در کار نیست؛ چه‌بسا تمام دوره غنی و شاید حتا حامد کرزی، روند سیاسی‌ای بود که در نهایت باید به ادغام طالبان در ساختار حکومت، می‌انجامید. هدف حکومت‌های افغانستان در بیست سال قبل، هرگز مبارزه با تروریزم نبوده، بلکه راه‌سازی برای حضور آنان در قدرت بوده است.
اشرف‌غنی که شباهتی نیز به سرنوشت داکتر نجیب پیدا کرده است هم‌چون او در اواخر عمر حکومتش، به‌طرف اقوامی رفته است که الگوی او نیز وابسته به آنان بود؛ مارشال دوستم اکنون، دقیقاً در جایگاهی قرار گرفته است که سال‌ها قبل در کنار نجیب‌الله داشت؛ محقق نیز مثل هزاره‌هایی که در زمان نجیب در حکومت او سهیم بودند، اکنون شخص خاصی در حکومت غنی شده است.
غنی، حتا با طرح انتخابات زودهنگام می‌خواست شباهتش را با نجیب شدت بدهد؛ نجیب نیز خطاب به مجاهدین گفته بود که بیایید در انتخابات اشتراک کنید و من کنار خواهم رفت.
هدف غنی چندان مشخص نیست و نمی‌توان از ساختن چنین شباهتی به درک خاصی رسید مگر این‌که این رفتار را به‌گونه‌ای تحلیل کنیم که بیشتر متوجه افراد نزدیک به او باشد. مثلاً؛ شباهت‌سازی غنی را بیشتر یک تذکر به دیگران بدانیم و بگوییم؛ غنی می‌خواهد به نمایندگان اقوامی که حالا دور او جمع آمده‌اند، روشن کند که اگر جمهوری از دست برود، سهم شما در قدرت نیز از دست خواهد رفت. اکنون شما می‌توانید با حمایت از من در قدرت سهیم باشید؛ اما در آینده، مجبورید برای به دست آوردن قدرت، بجنگید. این ترفندی است که غنی را برای ساختن اسپ تروجان، کمک می‌کند و او نیز می‌تواند درون آن پنهان شود.
مشخص است که بسیاری‌ها به‌خاطر قدرت پوشالی اعطاشده از سوی غنی، از او حمایت می‌کنند و غنی نیز هر روز سعی می‌کند از این افراد طوری استفاده کند که از همه ماجراهای کلیدی صلح افغانستان دور بمانند. پشتیبانی از غنی، کسی که شکستش صددرصدی است و حتا خودش نیز در تلاش شکست جمهوری بوده و هست؛ یعنی از دست دادن فرصت اشتراک در جلسه‌هایی که قرار است کلیت نظام کشور را تغییر دهد.
محقق، صالح، دوستم و شاید بسیارهای دیگر که به‌زودی در صف غنی می‌ایستند، به‌عنوان افراد مخالف با طرح صلح خلیل‌زاد، فرصت نقش‌آفرینی را در داستان اصلی که در ترکیه نوشته می‌شود، از دست می‌دهند و این چیزی است که اشرف‌غنی در پی آن است.
اشرف‌غنی به‌عنوان نفوذی پنهان در اسپ تروجان مثلث شوم فاشیسم؛ «خلیل‌زاد، غنی، طالبان»، وارد بخشی از سیاست‌مداران شده که پیش از آن همیشه مخالف حکومت و در کل نگرش فاشیستی او در سیاست بوده‌اند.
جایگاه غنی در چنین زمانی، دقیقاً هم‌سان با موقعیت حنیف اتمر در انتخابات پیشین ریاست جمهوری در بین سیاست‌مداران مخالف حکومت است؛ غنی حیله‌ی اتمر را دوباره به‌کار بسته است. او می‌خواهد با صف‌بندی‌ای از مخالفان طرح امریکا آنان را از محور گفت‌وگوها و تغییرات سیاسی دور کند تا نیروهای طالبانی را به کمک خلیل‌زاد، وارد افغانستان-تروآ- سازد.