من از طالبان بدگویی نمی‌کنم؛ اما دوست دارم بدانم چرا انسان‌ها طالب می‌شوند

راحله یوسفی
من از طالبان بدگویی نمی‌کنم؛ اما دوست دارم بدانم چرا انسان‌ها طالب می‌شوند

«عهد من این است که از مکتب دور نمی‌شوم. رؤیای خود را برای یک زندگی زیبا فراموش نمی‌کنم. باور داریم که سحر آمدنی است. شما نیز تازیانه را بر زمین بگذارید و اجازه دهید ما درس بخوانیم. صنف را از شعر و ترانه پر کنیم و بخندیم.»
این حرف‌ها را رعنای ده‌ساله در حالی می‌گوید که هنوز در بسیاری از نقاط جغرافیایی که او زندگی می کند، دختران از حق تحصیل محروم اند و شاید برای یک عمر زندگی شان برنامه‌ای ندارند. او صنف چهارم است و این رؤیاها هم‌چنانی که در سرش به بار می‌نشیند، دختران زیادی سنگ‌سار می‌شوند، به قتل می‌رسند و تن به ازدواج‌های اجباری می‌دهند؛ اما رعنا و رؤیاهایش مانند یک چراغ در دل تاریک زندگی این روزهای دختران افغانستان است.
در میان دود، انتحار و فقر شاید شمار زیادی از مردم این کشور رؤیای شان را فراموش کرده باشند. کودکان نیز مستثنا نیستند؛ اما هنوز هم کودکان زیادی برای فردا و آینده‌ی شان تلاش می‌کنند.
در میان این کودکان پرتلاش، یکی هم مدینه است؛ مدینه‌ی ده‌ساله، ترانه می‌سراید و از گنجشک‌ها، پروانه‌ها و آزادی در ترانه‌هایش یاد می‌کند.
او می‌گوید: «در ترانه‌ها دوست دارم از آزادی و صلح بگویم. از فردا و آینده‌ی روشن سخن بگویم.»
گرایش به فلسفه‌ی هستی
«من نه از برگ‌های درختان در فصل پاییز می‌گویم؛ نه از چشمان گریان مادر در فراق فرزندش. نه دوست دارم شرشر باران را توصیف کنم و نه از گل‌های بهاری داستان بنویسم، نه دوست دارم قهرمان بسازم و نه از زجه و ناله خوشم می‌آید. ذهن من با هستی درگیر است و می‌خواهم مفاهیم را به‌ جای توصیف از ریشه بشناسم» این سخن‌های احسان‌الله است که در یکی از هفته‌نامه‌ها به چاپ رسیده است.
احسان‌الله صنف نهم مکتب است؛ اما در علوم انسانی، کتاب مطالعه کرده و حرف‌‌های زیادی به گفتن دارد.
او با سن و سال کمی که دارد، با گرایش فکری خاصی به سر می‌برد. او می‌گوید که پدیده‌ها و جریان‌های فکری را باید بررسی و مطالعه کرد تا فردا حرفی برای گفتن داشته باشیم.
احسان‌الله اضافه می‌کند: «من از برگ‌های درختان زرد نمی‌گویم؛ اما دوست دارم بدانم که چرا برگ‌ها زرد می‌شوند؟ از فراق مادر برای فرزندش نمی‌نویسم؛ اما دوست دارم بدانم چرا مادر از فراق فرزندش گریه می‌کند. من از طالبان بدگویی نمی‌کنم؛ اما دوست دارم بدانم چرا انسان‌ها طالب می‌شوند.»
او با گرایش فلسفی به آینده از زاویه‌ی دیگر می‌بیند. از دیدگاه احسان، جهان به سوی اقتصادی شدن کل پدیده‌ها در حرکت است و اقتصاد می‌تواند همه را به قدرت، شهرت و آسایش برساند.
رؤیای درس خواندن در امریکا
کتاب‌های خرد و بزرگ به زبان انگلیسی در الماری زحل دیده‌ می‌شود؛ کتاب‌های که پلی برای رسیدن او به رؤیایش است.
زحل صنف نُه مکتب است. او علاوه بر درس‌های مکتب، چندین سال است که زبان‌ انگلیسی را تعقیب می‌کند.
زحل می‌گوید: «از صنف چهارم تا کنون انگلیسی می‌خوانم تا روزی بتوانم در امریکا تحصیل کنم و دوباره به کشورم برگردم.»
او، تحصیل در امریکا را رؤیایش نه بلکه هدفش می‌داند و باورمند است که به هدفش می‌رسد و حتا اظهار می‌کند که به این هدف نزدیک شده است.
با زحل به آموزش‌گاهی رفتم که او دو سال است در آن‌جا درس می‌خواند. او با دیدن جدول نتایج امتحان که بلندترین نمره را گرفته بود، هیجان‌زده شد، پیروزمندانه برای خودش کف زد و گفت آن قدر خوشم که اگر سنت‌های حاکم جامعه نمی‌بود، می‌رقصیدم.
زحل می‌گوید: «دوست دارم پس از ختم دوران مکتب، در امریکا رشته‌ی تجارت بین‌الملل را بخوانم و در تجارت موفقیت‌های زیادی به دست بیاورم.»
رؤیای قهرمان شدن
در صبح زمستانی که دمای هوا منفی ۱۳ درجه را نشان می‌دهد و عقربه‌ها ساعت چهار را، امید با کوله‌پشتی پر از لوازم ورزشی از خانه به مقصد باشگاه بیرون می‌شود.
رؤیاهایش سرمای صبح‌گاهی کابل را تحمل‌پذیر کرده؛ امید، امید دارد که روزی ورزش‌کار حرفه‌ای شود و شهرت جهانی پیدا کند.
امید صنف چهار مکتب است و در باشگاه، مهارت‌های بوکس را می‌آموزد. او به بوکس علاقه‌ی زیادی دارد و یک سال است با تحمل سرما و گرما مصروف تمرین این ورزش است.
امید در حالی ‌که با مشت‌های کوچکش به خریطه‌ی بوکس ضربه می‌زد و قدرتش را آزمایش می‌کرد، گفت: «دوست دارم روزی قهرمان بوکس شوم و شهرت جهانی پیدا کنم.»
آرزوهای امید تنها در بوکس خلاصه نمی‌شود؛ او، دوست دارد پروازهای زیادی را تجربه کند و جهان را با هواپیما گشت بزند. او به آسمان نگاه می‌کند تا به اشاره‌ی دست و چشم، آسمان و هواپیما را نشان بدهد؛ اما در آن لحظه هواپیمایی از آسمان نمی‌گذرد، می‌گوید: «در آینده دوست دارم پیلوت نظامی شوم و ضد تروریسم مبارزه کنم؛ اما آرزویم این است که تا آن زمان دنیا عاری از تروریسم باشد.»
دست‌آوردهای کودکان
کودکان همواره قربانیان اصلی جنگ، فقر و خشونت‌ها بوده اند. آخرین گزارش‌ یونیسف نشان می‌دهد که ۳٫۸ میلیون کودک در افغانستان نیاز به کمک‌های بشری دارند، بیش از ۶۰۰ هزار کودک به سوءتغذیه دچار استند و ۳۰ درصد مصروف انجام کارهای شاقه اند؛ اما با وجود تمام آن هم، دنیای کودک افغانستانی تنها با جنگ و فقر تعریف نمی‌شود. کافی است تا سر بچرخانیم و کودکانی را ببینیم که مانند ققنوسی از میان خاکستر و خاک بلند شده اند و انسان دیگری را زاده اند که سرنوشتش را نوع دیگری رقم زده است. با آن که کودکان بیشترین آسیب را از جنگ دیده اند؛ اما جنگ و تنگ‌دستی به هیچ عنوان نتوانسته روحیه‌ی این کودکان را نابود کند و کورسوی امیدی را که با هزار جان‌کندن زنده نگه داشته اند. دست‌هایی که اسپند می‌کنند، کفش واکس می‌زنند، با کنار هم قراردادن چند رنگ، دنیای دیگری را ترسیم می‌کنند و با بافت دادن واژه‌ها به دنیای دیگری از کلمه‌ها قدم می‌گذارند.
کودکان امروز افغانستان هرچند میان جنگ، باروت و انتحار، هم‌سالان خود را از دست می‌دهند و چهره‌های شان خسته و غم‌گین است؛ اما نشاط، شور و امید هنوز در وجود آنان موج می‌زند. این کودکان استعدادهای نهفته‌ای دارند که تا هنوز ناشناخته مانده است.
گروه سرکس کودکان افغانستان، دختران ربات‌ساز، ارکستر زهره، تیم فوتسال و فیلم «بچه‌های بزکشی» که دو کودک افغانستانی در آن نقش بازی کرد و نامزد جایزه‌ی اسکار شد، دست‌آوردهای کودکان این سرزمین است که شهرت جهانی پیدا کرده است.
سال ۲۰۱۳ فیلم (بچه‌های بزکشی) با بازی‌گری دو کودک افغان، جوانمرد پاییز و فواد محمدی نامزد جایزه‌ی اسکار شد.
در سال ۲۰۱۷ ارکستر زهره، نخستین گروه موسیقی دختران افغانستان در مجمع جهانی اقتصاد درخشید و برنده‌ی جایزه «فریمیوز» یا «الهه‌ی آزاد موسیقی» شد و تا هنوز فعالیت‌ها و نمایش‌های جهانی دارد.
در سال ۱۳۹۶، گروه دختران ربات‌ساز افغانستان، در رقابت‌های «بین‌المللی ربات برای شاگردان لیسه‌ها» در واشنگتن دی سی، به مدال نقره دست یافتند و تیم فوتسال زیر بیست سال افغانستان در سال جاری نایب قهرمان رقابت‌های فوتسال آسیا شد.