عطا و سیاست پتکه!

زاهد مصطفا
عطا و سیاست پتکه!

«پتکه»، کنش کلامی‌ای است که گوینده، به هدف ترس و سرکوب شنونده به کار می‌بندد. این نوعی از کنش، بیش‌تر در روابط پدر-فرزندی یا ارباب-رعیتی کاربرد دارد. پدر، فرزندش را با پتکه می‌ترساند و ارباب رعیت را. سیاست پتکه، زاده‌ی این نوعی از روابط سیاسی-اجتماعی است و ارباب، دیدی از بالا به پایین به رعیت دارد؛ دیدی که رعیت را کوچک‌تر نشان می‌دهد و ترسو! در افغانستان اما، سیاست پتکه، وارد جوِ تازه‌ای از کاربرد شده که عطامحمد نور، سکان‌دار این جریان است. سیاست پتکه، با عطامحمد نور، وارد جوِ تازه‌ای از کاربرد شد که در آن نه تنها رعیت، بلکه رقبا و مخالفان سیاسی-نظامی را نیز در بر گرفت.
عطامحمد نور، فرمانده‌ی جهادی بود و پس از تشکیل دولت جدید در افغانستان، سمت والی ولایت بلخ را به دست آورد. حاکمیت او بر بلخ، او را به مهره‌ای مهارنشدنی در شمال تبدیل کرد و کرزی پس از بارها تلاش، نتوانست والی دیگری به جای او معرفی کند. مقاومت او در مقابل کرزی و توجهی که به نسل جوان و رسانه‌ها داشت، او را بی‌وقفه پشت تریبون آورد و تریبون، فرصتی بود تا عطا، همان‌طور که زیردستانش را پتکه می‌کرد، به پتکه‌ی کرزی و در ادامه، رقبای سیاسی، غنی و طالبان بپردازد.
باری، آقای نور، خطاب به عبدالله عبدالله، گفته بود، دندان‌هایش را می‌کشد. این نوعی از تهدید، تا این که تهدید سیاسی باشد، تهدیدی است فیزیکی که در آن، تهدیدشونده، به جای توجه به شکست سیاسی، باید مواظب دندان یا چانه‌اش باشد تا مشت رقیب سیاسی‌اش را نخورد. وقتی، ارباب به برده یا رعیتش خط‌ونشان می‌کشد که دندان‌شان را می‌کشد، تعبیر بر واقع این است که آنان را شکنجه و لت‌وکوب می‌کند. به همین دلیل، مردم برای حفظ جان‌شان، هم‌چنان پذیرنده می‌مانند و سربه‌زیر. این نوعی از کنش، وقتی وارد ادبیات سیاسی می‌شود، به دلیل ایجاد تصادم به جای ترس، بیش‌تر به پوف‌وپتاق تبدیل می‌شود؛ چون، پتکه، به معنای تحقیر و دست‌کم‌گرفتن طرف است و در بازی سیاست، به جای تحقیر، ادبیات حرمت کابرد دارد که راه‌های تفاهم سیاسی را نبندد.
این نوعی از کنش سیاسی، در کاریزمای سیاسی بسیاری از رهبران دنیا وجود دارد که برخی، در شرایطی حساس و توجه به افکار عامه، دچار این نوعی از کنش می‌شوند و برخی برای این که سر و دستی نشان داده باشند. ترامپ، نمونه‌ی مناسبی از سیاست پتکه در جهان بود؛ اما عمل‌گرایی او، تا جایی پتکه‌هایش را قابل اجرا می‌کرد. در بین رهبران سیاسی افغانستان، سیاست پتکه شکل‌های متفاوتی وجود داشته و غنی نیز به دلیل کاریزمای روانی و نگاه عمودی‌ای که دارد، یکی از چهره‌های شناخته‌شده‌ی سیاست پتکه است.
عطا، تا این که پتکه کند، کاریزمای پتکه دارد. ادبیات سیاسی عطا، نه جهادی –اسلامی- است و نه دموکرات –تحصیل‌کرده‌ی سیاست-. نوع حرف زدن او، بر خلاف دیگر رهبران جهادی که بیش‌تر با استناد به اصطلاحات عربی و ادای دقیق حروف عربی ادا می‌شود، نزدیک به لحن یک فرمانده است؛ فرماندهی که تن صدا و تلفظ خاصی از زبان را دارد. عطا، وقتی رقبای سیاسی‌اش را پتکه می‌کند، چنان خون‌سرد و بی‌محابا حرف می‌زند که شنونده اگر بار اولش باشد که می‌شنود، چانه‌ی خردشده‌ی طرف را حس می‌کند. او، وقتی حرف می‌زند، احساس می‌شود که اربابی با زیردستانش حرف می‌زند و آنان را نسبت به وظایف‌شان هشدار می‌دهد. پتکه‌هایش، از بس صریح و بزرگ است، القابی چون «امپراتور شمال»، «امپراتور باد» و « امپراتور پوف‌وپتاق» به او نسبت داده شده. با هر پتکه‌ی عطا، کاربرانی در شبکه‌های اجتماعی، به دیگران هشدار می‌دهند که مواظب خود باشند تا از جا کنده نشوند.
سیاست پتکه در بازی‌های سیاسی «مدرن»، نشان‌دهنده‌ی خامی سیاست‌مدار و باور آن به پارادایم سیاسی سنتی است که بیش‌تر عمل‌گرا است تا روش‌گرا. در سیاست عمل‌گرا به معنای سنتی، سیاست‌مدار، وقتی تهدید می‌کند، آماده‌ی انجام آن در صورت عدم ایجاد ترس و پذیرش به طرف مقابل است تا به دیگران بگوید که پتکه‌هایش را جدی بگیرند. به همین دلیل، سیاست‌مداران سنتی، در شرایطی، به پتکه‌ی مخالفان‌شان می‌پرداختند و اگر پتکه‌ی‌شان جدی گرفته نمی‌شد، آن را با زور به اجرا می‌گذاشتند. در این مناسبات، وقتی عطا به عبدالله هشدار شکستن دندان‌هایش را می‌دهد، عبدالله، به جای رقابت با او در میدان سیاست، متوجه دهانش می‌باشد تا ضربه‌ای سیاسی. اما، روایت حاکم در سیاست افغانستان، دست‌کم در حد جبر، مدرن است و به همین دلیل، پتکه‌های عطا، تا این که ترس ایجاد کند، تصادم و یا سوژه‌ای برای خنده ایجاد می‌کند. وقتی مردم می‌بینند که این همه اعتمادبه‌نفس در پتکه، هیچ تأثیر و تغییری در طرف مقابل ایجاد نمی‌کند، آن را به سوژه‌ای برای خنده تبدیل می‌کنند و منتظر اند تا او دهان باز کند تا طنزهای‌شان در شبکه‌های اجتماعی گل کند.
عطا، چند سال ولایتش در بلخ را، حاصل سیاست پتکه‌اش می‌داند؛ بنا بر این توهم، پس از شکست‌های پی‌هم سیاسی‌، هنوز هم دچار همین نوعی از کنش در ادبیات سیاسی است. کاریزمای پتکه‌ی نور، باعث شده است که در مواردی، هم‌پیمانان سیاسی‌اش از او در نقش «پتکه‌کننده» استفاده کنند و رقبای سیاسی‌شان را بترسانند. در زمان تنش‌های انتخاباتی که او طرف غنی را گرفته بود، عبدالله را به کشیدن دندانش‌هایش تهدید کرد و در زمانی که غنی می‌خواست او را از ولایت بلخ کنار بزند، با انقلاب نارنجی برایش هشدار داد. به تازگی، دیداری بین غنی و عطا صورت گرفته که ظاهرا در این دیدار، برایش وظیفه داده شده تا چند نفر را پتکه کند. عطا، پس از این دیدار، در مراسم ادای نماز عید در بلخ، خطاب به طالبان گفته است که اگر وارد جنگ شود، در «چشم‌به‌هم‌زدنی»، پنجاه درصد از مناطق زیر کنترل آنان را می‌گیرد. «چشم‌به‌هم‌زدن»، واحد زمانی استعاری است که اشاره به کوچک‌ترین واحد مستقل زمانی –ثانیه- دارد. در برداشت اجرایی، می‌تواند به زمانی برای چند دقیقه اعمال شود. وقتی عطا این واحد زمانی را برای تصاب پنجاه درصد مناطق زیر کنترل طالبان به کار می‌بندد، بیان‌گر این است که دست‌کم در چند روز بتوان این کار را انجام داد. چنین پتکه‌ای، با محاسبه‌ی منطقی، قابل خوانش نیست و ناممکن می‌نماید. بنا بر این، به جای ایجاد ترس، فضایی برای طنز، خنده و تصادم سیاسی ایجاد می‌کند. برای این که عطامحمد نور، بتواند سایه‌ی گم‌شده‌اش را که دوران طلایی ولایت بر بلخ بود، باز یابد، شاید بهتر این باشد که مدتی سکوت کند. هر نوع اظهار نظر او طی سال‌های اخیر، تلاشی بوده که از سوی خودش و برای شکست خودش صورت گرفته است.