اندوه و بیچارگی را هنگام ردشدن از راهروهای باریک و بلندش دیدم؛ هر اتاق، زنهای زیادی را در خود زندانی کرده است. زندان پلچرخی را میگویم.
زندگی در زندان هر چند هم آسوده باشد، دشوار است؛ اما این دشواری برای کودکان زیادتر است و هم چندین برابر از آن چه ما بیاهمیت میپنداریم، برای آنان زیانبار تمام میشود.
زنان باردار پس از این که به دلیل ارتکاب جرم به زندان میروند، کودک شان در زندان به دنیا آمده و سالهای کودکیاش را در زندان میگذراند؛ بدون آن که جرمی را مرتکب شده باشد. این کودکان به دلیل نبود سیستم پرورشگاهی مدرن دولتی و بیتوجهی نهادهای حقوق بشری، ناچار اند در زندان بمانند.
کودکان زنان زندانی که به جرم مادران شان محکوم به زندگی در پشت دیوارهای بلند زندان زنانهی پلچرخی استند، در این زندان به امکانهای رفاهی و تفریحی مثل زمین بازی و امکانهای آموزشی مثل کودکستان دسترسی ندارند.
وضعیت زندگی این نوزادان و کودکان زندانی در بدترین شرایط قرار دارد و این کودکان برای زنده ماندن مجبورند از سهم مادر شان تغذیه کنند که این مسأله امنیت غذایی نوزادان را به شدت کاهش میدهد.
در زندان زنانهی پل چرخی کابل به مراقبتهای بهداشتی توجهی نمیشود. زندانیان برای این کار مسؤولان زندان و زندانبانان را مقصر اصلی میدانند.
از سویی هم زندانبانها برای پاک نگهداشتن محیط زندان، امکانهای کافی را نیز ندارند؛ اما در این میان کودکان اند که بدون شک بیشترین آسیب را از این بیتوجهیها، میبینند.
زندان جای مجرمان است؛ مجرمانی که جرمهایی؛ مثل قتل، دزدی، آدمربایی، قاچاق مواد مخدر و دهها جرم کوچک و بزرگ دیگر را مرتکب شده اند.
در این زندان همهی زندانیها بدون آن که جرم شان از یکدیگر تفکیک شود، با هم مشترک به سر میبرند؛ آن زن زندانی که مرتکب قتل شده، با آن زن مجرمی که معتاد است و یا زنی که دزدی کرده است، همه با هم بدون در نظر گرفتن کدام معیار خاصی برای تفکیک شان، در یک اتاق شب و روز را به سر میبرند که از نگاه روانشناسی جرم، حضور مجرمان بزرگسال در کنار کودکان خردسال، تأثیر روانی مخربی بر آنان میگذارد.وجود کودکان خردسال در چنین محیطهای جرمی و بزهکارانه، در مراحل سنی دیگر سبب اختلال روانی شدید و آسیبهای اجتماعی جدی میشود. تفکیکسازی کودکانی که مادران شان محکوم به گذراندن حبس در زندان زنانهی پلچرخی کابل استند از محیطهای این چنینی ضرورتی است که به شدت در این زندان حس میشود.
این کودکان در محیط زندان جز قصههای جنایت، حرف تازهای نخواهند شنید و به جز آدمهای جانی، جهان دیگری را در جهانی به این وسعت نمیتوانند تجربه کنند و یا فرصتش را پیدا نخواهند کرد که این موضوع به شدت سلامت روانی کودکان را آسیب میزند.
نجلا راحیل، یکی از حقوقدانان میگوید: «در هیچ قانونی نیامده است که کودک همراه با مادرش در زندان به سر ببرد؛ مگر تا زمان تولد کودک؛ اما اگر مادر کودک، در بیرون از زندان کسی را برای نگهداری از کودک ندارد، پس باید در داخل زندان امکانات برای این کودکان فراهم شود که بتواند تا اندازهای برای بهبود ذهنیت کودک کمک کند.»
هرچند سه سال قبل در سرویهای که توسط کمیتهی انسجام انجام شد، قرار بود برای این کودکان در زندانها، کودکستان و مکاتب ایجاد شود؛ اما تا حال هیچ کاری برای این کودکان نشده است.
از دید روانشناختی هر کودک نیاز دارد تا با هم سن و سالان خود بیامیزد و کاشف زندگیای که در انتظار او است، باشد؛ بازی کند، برقصد، بخندد، و بیاموزد.
عبدالمنان حقیار، روانشناس، پیرامون این موضوع به روزنامهی صبح کابل میگوید: «این کودکان با این که خلای مادر را احساس نمیکنند؛ اما رشد آنها از هر زاویهای قابل توجه است. کودک دوست دارد بازی کند که این بازیهای کودکانه در هر مورد و به خصوص در چنین شرایطی میتواند برای آنها کمککننده باشد.»
وقتی در مورد رشد صحبت میکنیم، تنها منظور ما از رشد جسمی نیست؛ کودک با توجه با محیطی که در آن زندگی میکند، باید به صورت تدریجی در جریان رشد خود؛ رشد جسمی، اخلاقی، روانی، و از همه مهمتر رشد عاطفی خود را داشته باشد.
با این حال کودکان در افغانستان بیشتر از هر قشر دیگر آسیبپذیرتر اند. در افغانستان نزدیک به دو میلیون کودک کار زندگی میکنند که نزدیک به یک میلیون و نیم آن با کار شاقه روز را به شب میرسانند.
اما آسیبپذیرترین دستهی کودکان، همین کودکان زندانی اند که هم به لحاظ رشد شخصیتی و شکلگیری هویت آسیب می بینند.
نجیب ببرکزی، هماهنگکنندهی بخش کودک در کمیسیون حقوقبشر، میگوید: «این گروه از کودکان که با مادر شان در زندان استند، آسیبپذیر بوده و مورد نگرانی کمیسیون نیز استند؛ چون سلامت روان این کودکان در چنین مکان با خطر مواجه است؛ اما در کابل، هرات و بعضی ولایتهای دیگر مراکز حمایوی برای کودکان وجود دارد که کودکان در آنجا نگهداری میشوند و در طول هفته برای دیدن مادر شان به زندان برده میشوند که دیدن و ملاقات با مادر حق این کودکان است؛ اما این مراکز حمایوی، توانایی نگهداری و رسیدگی به این تعداد کودک را ندارد.»
ببرکزی از دولت میخواهد برای حمایت از این کودکان مراکز حمایوی بیشتر را ایجاد کنند.
در میان این کودکان زندانی، کودکان مخالفان دولت همراه با مادران شان نیز حضور دارند که پس از تسلیم شدن پدران شان، به این زندانها آورده شده اند؛ اما این کودکان کجرویهایی دارند که باید به مراکز اصلاح و تربیت منتقل شوند که نمیشوند.
این تنها مشکل کودکان زندانی در زندان زنانهی کابل نیست، در زندان زنانهی هرات و بلخ نیز کودکان و مادران شان با هزاران مشکل دست و پنجه نرم میکنند.
صدف عمار، محقق در مؤسسهی حقوق بشر و محو خشونت در رابطه به زندان زنانهی بلخ، میگوید: «در این زندان ۸۷ زن در سه اتاق کوچک زندانی استند.» به گفتهی او در هر اتاق بیشتر از بیست زندانی زندگی میکنند که زنان باردار و بچهدار بیشتر از دیگران بار سختی سلولهای تنگ این زندان را به دوش میکشند. هر از گاهی در اتاق های این زندان به دلیل تنگی جای کودکان زیر پا می شوند.
خانم عمار میگوید که در این زندان، نه تنها که زندانیان مکانی برای تفریح و ورزش ندارند، بلکه ماهها است که آنها روی آفتاب را ندیده اند؛ دلیلی که سبب شده بیشتر این زنان زندانی به بیماریهای استخواندردی و رُماتیسم گرفتار شوند.
در این زندان هر از گاهی زندانیان با هم و گاهی هم با زندانبانها درگیر میشوند و کودکان با تماشای این صحنهها بیشتر در برابر تهدید روانی قرار میگیرند که باعث ایجاد تشنج در کودکان میشود.
فقرهی دوم مادهی دهم قانون محابس و توقیفخانههای افغانستان، زندانیان را به نُه دسته تقسیم کرده است؛ اما بر اساس یافتههای مؤسسهی حقوق بشر و محو خشونت، هیچ یک از این دستهبندیها که شامل نوعیت جرم، سابقهی جرم، مدت مجازات، سن، وضعیت صحی، اعتیاد به مواد مخدر، موقعیت اجتماعی و امثال آن میشود، در این زندان صورت نگرفته است.
با این حال کودکان زیادی در زندانهای زنانهی افغانستان، تا پایان دورهی حبس مادران شان را زندگی میکنند.
این کودکان با جهان بیرون ارتباطی ندارند و آزادی برای شان در پشت میلههای زندان تعریف میشود.